Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
demand oriented pricing
U
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
competition oriented pricing
U
قیمت گذاری رقابت امیز
pricing
U
تسعیر
pricing
U
قیمت گذاری
cost plus pricing
U
تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
costing and pricing
U
هزینه یابی و قیمت گذاری
leader pricing
U
پیشرو در قیمت گذاری
predatory pricing
U
قیمت گذاری امرانه
pricing policy
U
سیاست قیمت گذاری
peak load pricing
U
قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
average cost pricing
U
قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
price line pricing
U
قیمت گذاری ثابت برای یک گروه کالا
marginal cost pricing
U
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
basing point pricing
U
قیمت تمام شده کالا
oriented
U
گرویده
oriented
U
متمایل به
oriented
U
جهت دار
procedure oriented
U
رویه گرا
task oriented
U
تکلیف گرا
software oriented
U
نرم افزارگرا
problem oriented
U
مسئله گرا
sense oriented
U
حس گرا
area oriented
U
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
byte oriented
U
لقمه گرا
computer oriented
U
کامپیوتر گرا
goal oriented
U
مقصد گرا
goal oriented
U
هدف گرا
machine oriented
U
ماشین گرا
market oriented
U
بازاری
market oriented
U
در جهت بازار
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
motor oriented
U
حرکت گرا
object oriented
U
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object oriented
U
زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented
U
تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented
U
استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object oriented
U
استفاده میکند
application oriented
U
کاربرد گرا
target-oriented
<adj.>
U
هدف دار
target-oriented
<adj.>
U
هدف گرا
goal-oriented
<adj.>
U
مقصد گرا
target-oriented
<adj.>
U
مقصد گرا
goal-oriented
<adj.>
U
هدف دار
goal-oriented
<adj.>
U
هدف گرا
future-oriented
<adj.>
U
پایدار
[نسبت به آینده]
future-oriented
<adj.>
U
آینده گرا
transaction oriented
U
تراکنش گر
machine oriented language
U
زبان ماشین گرا
magazines computer oriented
U
مجلات کامپیوتری
computer oriented language
U
زبان کامپیوترگرا
object oriented programming
U
برنامه نویسی مقصود گرا
transaction oriented processing
U
پردازش تغییرگرا
object oriented graphics
U
نگاره سازی موضوعی
human oriented language
U
زبان ارایش یافته بشری
problem oriented language
U
زبان مسئله گرا
character oriented protocol
U
پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
problem oriented language
U
زبان باگرایش مسئله
procedure oriented language
U
زبان رویه گرا
application oriented language
U
زبان کاربردی
user oriented language
U
زبان استفاده کننده گرا
word oriented computer
U
کامپیوتر کلمه گرا
record oriented database management
U
برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
action oriented management report
U
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
object oriented programming language
U
زبان برنامه نویسی موضوعی
table oriented database management progr
U
برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
to be in demand
U
طالب داشتن
demand
[of]
U
درخواست
[خواست]
[طلب]
[تقاضا]
[از]
to be in demand
U
خریدارداشتن مطلوب بودن
on demand
U
به در خواست به مجرد تقاضا
on demand
U
عندالمطالبه
demand
U
احتیاج
demand
U
نیاز
on demand
U
بنا به تقاضا
demand
U
مطالبه تقاضا کردن
demand
U
مطالبه
demand
U
تقاضای خرید کالا
demand
U
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demand
U
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demand
U
انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demand
U
تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
demand
U
خواستارشدن
demand
U
نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demand
U
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demand
U
تقاضا کردن تقاضا
demand
U
طلب
demand
U
نیاز
demand
U
مطالبه کردن
demand
U
تقاضا
demand
U
درخواست مطالبه
demand
U
خواست
demand
U
درخواست کردن
demand
U
تقاضا کردن
demand
U
نیاز احتیاج
demand
U
درخواست
within three days of demand
U
در طی سه روز پس از تقاضا
demand code
U
رمز درخواست
demand code
U
شماره رمزبرگ درخواست
maximum demand
U
بار پیک
offer and demand
U
عرضه و تقاضا
demand accommodation
U
تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
demand accommodation
U
تعدیل درخواستها
payable on demand
U
پرداخت عندالمطالبه
peak demand
U
حداکثر تقاضا
peak demand
U
بیشترین تقاضا
demand deposit
U
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
maximum demand
U
پیک بار
maximum demand
U
بار حداکثر
measurement of demand
U
اندازه گیری تقاضا
measurement of demand
U
تخمین تقاضا
demand elasticity
U
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
demand elasticity
U
کشش تقاضا
national demand
U
تقاضای ملی
demand deposit
U
سپرده جاری
demand deposit
U
سپرده دیداری
planned demand
U
تقاضای برنامه ریزی شده
composite demand
U
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
aggregate demand
U
تقاضای کل
to make a demand on somebody
U
مطالبه کردن از کسی
we demand p in our contract
U
ما صراحت ودقت در قراردادمی خواهیم
To demand ones right. To get ones due.
U
حق کسی را خواستن ( گرفتن )
financed demand
U
احتیاجاتی که تامین اعتبارشده اند نیازمندیهایی که هزینه ان پرداخت شده
information on demand
U
اطلاعات با تقاضا
total demand
U
تقاضای کل
to meet a demand
U
تقاضایی را براوردن
composite demand
U
تقاضای مرکب
complementary demand
U
تقاضای تکمیلی
complementary demand
U
تقاضای مکمل
change in demand
U
تغییر تقاضا
quantity of demand
U
مقدار تقاضا
replacement demand
U
نیازمندیهای جایگزینی تقاضای جایگزینی پرسنل
supply and demand
U
عرضه و تقاضا
maximum demand
U
تقاضای بیشینه
energy demand
U
مطالبه انرژی
demand function
U
تابع تقاضا
demand surface
U
میزان تقاضا
demand frequency
U
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
demand surface
U
سطح تقاضا
demand forecast
U
پیش بینی تقاضا
demand side
U
طرف تقاضا
demand for payment
U
تقاضای پرداخت
demand side
U
ستون تقاضا
demand shift
U
تغییر تقاضا
demand shift
U
انتقال تقاضا
demand shift
U
جابجائی تقاضا
demand schedule
U
جدول تقاضا
derived demand
U
تقاضای مشتق شده
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
effective demand
U
تقاضای موثر
excess demand
U
تقاضای بیش از حد
excess demand
U
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
excess demand
U
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
excess demand
U
درخواست مازاد
excess demand
U
فزونی تقاضا
elastic demand
U
تقاضای انعطاف پذیر
elastic demand
U
حساس
elastic demand
U
تقاضای کشش دار
elastic demand
U
تقاضای با کشش
effective demand
U
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
factor demand
U
تقاضای عوامل
final demand
U
تقاضای نهائی
demand satisfaction
U
تحویل اماد مورد نیاز
demand satisfaction
U
تحویل درخواستها
demand paging
U
در سیستم ذخیره مجازی انتقال یک صفحه از حافظه به حافظه واقعی به هنگام نیازمندی است
demand meter
U
تقاضاسنج
demand note
U
مطالبه نامه
money demand
U
تقاضا برای پول
demand for money
U
تقاضا برای پول
demand factors
U
پیش بینی قیمت کالا در اینده توزیع درامد جامعه
demand factors
U
جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
demand factors
U
عواملی که درتغییر تقاضا موثرند عبارتنداز : درامد
demand curve
U
منحنی تقاضا
market demand
U
تقاضای بازار
demand note
U
سفته
demand management
U
مدیریت تقاضا
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
law of demand
U
قانون تقاضا
demand paging
U
صفحه بندی مورد نیاز
demand report
U
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
inelastic demand
U
تقاضای بی کشش
inelastic demand
U
تقاضای غیر حساس
elasticity of demand
U
کشش تقاضا
demand processing
U
پردازش بر اساس نیاز
demand factor
U
ضریب تقاضا
demand price
U
حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
inelastic demand
U
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
demand pattern
U
الگوی تقاضا
joint demand
U
تقاضای مشترک
demand factors
U
عوامل تقاضا
demand paging
U
صفحه بندی تقاضا
demand note
U
چک تمسک
transaction demand for money
U
تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
To demand prompt payment.
U
تقاضای پرداخت فوری کردن
by popular
[demand]
request
U
درخواست توده پسند
demand oxygen system
U
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
demand pull inflation
U
تورم ناشی از فشار تقاضا
marginal demand price
U
قیمت تقاضای نهائی
pressure demand regulator
U
رگولاتورتنظیمفشار
biological oxygen demand
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
maximum demand indicator
U
کنتور بار پیک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com