English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
danger close U خطر نزدیک
danger close U خطرنزدیک است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to p anyone through danger U کسی را از خطر رهایی دادن
danger U به خطر افتادن
danger U خطر
safe from danger U محفوظ از خطر
reckless of danger U بی پروا ازخطر
to guard against danger مواظب خطر بودن
to incur danger U خودرادر خطر انداختن
to incur danger U درخطر افتادن
danger zone U منطقه خطر
to redress danger U جبران خسارت کردن
to rush any one into danger U کسیرا بخطر کشانیدن
danger money U مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
Our lives are in danger. U جانمان درخطر است
Better face in danger once than to be always in da. <proverb> U مرگ یکدفعه شیون یکدفعه.
There's no danger of that happening again. U خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
subjected to danger U در معرض خطر
liable to danger U در معرض خطر
lead out of danger U با راهنمایی از خطر رهانیدن
danger signal U اژیرخطر
danger signal U اژیر یا بوق اعلام خطر
danger buoy U بویه خطر
danger bearing U سمت خطر
danger bearing U سمت خطرناک
danger area U منطقه خطرناک
danger area U منطقه خطر
danger was imminent U خطر نزدیک بود
danger was imminent U خطر تهیدمیکرد
i reck not of danger U من باکی از خطر ندارم
i warned him of danger U او را از خطراگاهی دادم
danger space U فضای خطرناک
smell danger <idiom> U از خطری پیش آگاه شدن [اصطلاح مجازی]
danger space U فضای هوایی خطرناک
danger sticks U نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
danger of flooding U خطر سیل
isolated danger mark U علامتعایقدارخطر
danger warning level U مقدار موجودی کالا که میبایست همیشه در انبارموجود باشد
danger warning level U حداقل موجودی
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
Red light is a signal for danger . U چراغ قرمز علامت خطر است
close U ایست توقف
close U تنگ
close in U نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close up U از جلو
close in U نزدیک شدن به دشمن
close in U نزدیک شدن
to keep close U نزدیک ماندن
to close down U تعطیل کردن
close U نزدیک
close U چهار گوشه
to close down U بستن
close U پایان
close up U کاملا افراشته
close up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up U از نزدیک
close-up U کاملا افراشته
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close with U نزدیک شدن به دشمن
close U بن بست
close-up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up U از نزدیک
close up! U پشت توپ رو !
close U جای محصور
close U چهاردیواری محوطه
close U انتها
close U : بستن
close U پرچم افراشته
close U نزدیک به ناو
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U حیاط
close U بستن
close-up U از جلو
close U در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close by U دم دست
close by U نزدیک
close U تغییر وضع درایستادن
close U نزدیک شدن به فورواردها
close U نزدیک بهم
to be quite close U نزدیک به هم بودن
close U محصورکردن
close U منعقدکردن
close U مسدود کردن
close-fisted <adj.> U دست بسته
close-set U چشمهاینزدکبهم
close-cropped U مویکوتاهشده
close season U فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
run close U سخت دنبال کردن
close reach U نزدیکبهنقطهپایان
to close airspace U مسدود کردن فضای هوایی
close-knit U صمیمی و متحد
close-knit U همبسته
close-knit U ریز بافت
close-up lens U لنزکلوزآپ
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
close fitting U چسباندن
I had a close shave . U خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close ranks <idiom> U برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
to close airspace U محصورکردن فضای هوایی
To close the ranks . U صفوف خود را فشردن
to lie or keep close U پنهان بردن یاماندن
he had a close shave of it U مفت جست
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close fit U مناسب
of a close texture U سفت باف
to close up the rear U اخر از همه امدن
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
close fitting U قالب تن
close column U ستون بسته
close combat U رزم نزدیک
close combat U جنگ تن به تن
close confinement U حبس انفرادی
close confinement U زندان انفرادی
close control U کنترل نزدیک
close control U رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close controlled U رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
close corporation U شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling U جفتگری قوی
close column U ستون جمع
close attack U سه مهاجم
close-fitting U چسباندن
close-fitting U قالب تن
close-ups U از نزدیک
close-ups U از جلو
close-ups U کاملا افراشته
close-ups U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
close aboard U نزدیک
close aboard U چسبیده به
close aboard U پوشش هوایی نزدیک
close aboard U نزدیک به قایق دیگر
close aneal U باز پختن مسدود
close aneal U گداختن مسدود
close defence U سه مدافع
close up view U نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close the door please U بیزحمت در را ببندید
close price U قیمت نزدیک
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close range U مسافت نزدیک
close ranks U فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close station U خدمه بدو مرخص
close station U افراد بدو مرخص
close supervision U نظارت نزدیک
close supervision U نظارت مستقیم
close support U پشتیبانی نزدیک
close the door please U خواهش دارم
close the door please U اگرزحمت نیست
close up view U نمای کلوزاپ
close range U فاصله نزدیک
close fisted U خسیس
close interval U فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close grained U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close fistedness U خست
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close fistedness U خشک دستی
close order drill U مشق صف جمع
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
close covering group U ناو گروه مامور پوشش نزدیک
blade close stop U محلبرخورددولپهقیچی
close covering group U ناو گروه پشتیبانی نزدیک
close air support U پشتیبانی هوایی نزدیک
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
close packed structure U ساختار تنگچین
She was pretty when I saw her at close quarters . U از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
close packed cubic U مکعبی تنگچین
to cut grass close U علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
Do you mind if I close the window? U اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close defensive fires U اتشهای پدافندی نزدیک
He is a close friend of mine . U دوست نزدیک من است
To clinch(close,finalize)a deal. U معامله یی را جوش دادن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . U مبادا در راباز بگذاری
To hold (keep) a secret close to ones chest. U رازی درسینه نگهداشتن
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. U اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
high/low/close/open graph U نمودار بالا / پایین / بسته /باز
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com