Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
crown debt
U
وام بدولت
crown debt
U
طلب دولتی بستانکاری دولتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
crown
U
تاج دندان
crown
U
ستیغ نیمرخ مهره طاق
crown
U
راس قله
crown
U
کوژی
crown
U
تاج قهرمانی
crown
U
تحدب
crown
U
تاج گذاری کردن پوشاندن
crown
U
تاج
crown
U
فرق سر
crown
U
بالای هرچیزی
crown
U
کلید طاق
crown
U
ستیغ سره
crown saw
U
اره استوانهای
crown
U
حد کمال
crown stopper
U
سر بطری پهن
crown knot
U
گره تاج
crown land
U
خالصه
crown law
U
قانون جزائی
crown of arch
U
مهره طاق
crown of arch
U
کلید طاق
crown glass
U
شیشه پنجره
[در قرن نوزدهم انگلیس]
crown top
U
کلاهک
crown of the caves way
U
قسمت میان سنگ فرش)
crown paper
U
کاغذی که 38/10سانتیمتردر50/80سانتیمترباشد
crown section
U
برش در کلید قوس
crown wheel
U
چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
crown tree
U
شمع
crown top
U
تاج
crown-post
U
تیرک عمودی
half crown
U
سکه معادل دوشلیلینگ وشش پنس
heir to the crown
U
ولی عهد
Crown Princess
U
ولیعهد
Crown Princess
U
همسر ولیعهد
mural crown
U
ناجی که به نخستین بالارونده ازدیوار شهر دشمن داده میشد
the crown of the teeth
U
قسمت بیرونی دندان
the crown of the head
U
فرق سر
southern crown
U
اکلیل جنوبی
olive crown
U
تاج زیتون
Crown Princesses
U
همسر ولیعهد
Crown Princesses
U
ولیعهد
crown block
U
قرقرهراس
the crown of the teeth
U
دندان بیرونی
crown-plate
U
بالشتک
crown moulding
U
گچ بری تاجی شکل
crown cornice
U
کتیبه اصلی
crown cornice
U
قرنیز اصلی
crown jewels
U
جواهرآلاتسلطنتی
crown court
U
دادگاهیدر انگلستانو ولز
feather crown
U
پرتاجیشکل
crown tine
U
نوکشاخ
piston crown
U
تاج پیستون
crown imperial
U
گل سرنگون
crown colony
U
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
Crown Princes
U
نایب السلطنه
Crown Princes
U
ولیعهد
Crown Prince
U
نایب السلطنه
Crown Prince
U
ولیعهد
crown-steps
U
لاریز
[برجستگی هایی که شکل پله یا کنگره در سرازیرهای شیروانی است.]
crown-tile
U
سفال تیزه
crown-strut
U
[شمع پشتبند عمودی]
crown glass
U
شیشه گردیاچرخی
crown gear
U
چرخ دنده محدب
crown ether
U
اتر تاجی
crown-steeple
U
منارک برج
counsel for the crown
U
وکیل عمومی
counsel for the crown
U
دادیار
crown green bowls
U
بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
law officers of the crown
U
دادستان
law officers of the crown
U
وکیل عمومی دادیار
downstream profile at crown
U
نیمرخ کلید در پایین دست
downstream profile at crown
U
نیمرخ پایاب در کلید
debt
U
قصور
debt
U
قرض
debt
U
وام
debt
U
بدهی
in debt
U
بدهکار
to get into debt
U
بدهکارشدن
to get into debt
U
وام پیداکردن
to get into debt
U
بدهی پیداکردن
to be in debt
U
مقروض بودن
to be in debt
U
بدهی داشتن
the d. of a debt
U
پرداخت بدهی
debt
U
بدهی داشتن
debt
U
بدهکاربودن
debt
U
غین
debt
U
دین
proof of debt
U
دلیل طلب
proof of debt
U
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
public debt
U
قرضه عمومی
public debt
U
بدهی دولت
run in debt
U
قرض بهم رساندن
to run into debt
U
قرض بالا آوردن
specialty debt
U
تعهدات مستند به اسناد رسمی
debt perpetrator
U
مرتکب بدهی
To be in debt up to ones ears.
U
غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt.
U
تا خرخره درقرض بودن
debt rescheduling
U
تجدید نظر در شرایط وام
debt cut
U
بخشش بدهکای
debt forgiveness
U
بخشش بدهکای
debt relief
U
بخشش بدهکای
verification of debt
U
تشخیص مطالبات
debt cut
U
صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness
U
صرف نظر از بدهکاری
debt relief
U
صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator
U
خطاکار در بدهی
private debt
U
بدهی خصوصی
present debt
U
دین حال
bad debt
U
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
debt enforcement
U
درخواست طلب وصول
debt finance
U
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt limit
U
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour
U
وام شرافتی
debt of honour
U
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature
U
اجل
debt of record
U
دین قانونی
debt of record
U
بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding
U
وام معوقه
debt of nature
U
مرگ
debt service
U
پرداخت اصل و فرع
debt discount
U
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt collector
U
کارگزاروصول طلب
debt collector
U
وصول کننده طلب
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
acknowledgement of debt
U
اقرار به بدهی
an active debt
U
بدهی با ربح
arrears of debt
U
دیون معوقه
attachment of debt
U
توقیف طلب
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
bad debt
U
طلب غیر قابل وصول
debt advice
U
اعلامیه بدهکار
debt balance
U
مانده بدهکار
debt burden
U
بار بدهی
net debt
U
بدهی خالص
deep in debt
U
تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt
U
تا گردن زیر بدهی
preferential debt
U
دین ممتازه
immersed in debt
U
گرفتاربدهی
indgement debt
U
محکوم به
judgment debt
U
محکوم به مالی
judgement debt
U
محکوم به
judgement debt
U
دادخواسته
national debt
U
قرضه ملی
national debt
U
بدهی ملی
national debt
U
قرض ملی
immersed in debt
U
فرو رفته در فرض
oxygen debt
U
بدهی اکسیژن
payment of an debt
U
وفاء دین
execution for debt
U
اقدام برای طلب وصول
floating debt
U
بدهی متغیر
payment of a debt
U
اداء دین
passive debt
U
وام بی بهره
funded debt
U
وام تنخواه دار
funded debt
U
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
good debt
U
طلب وصول شدنی
oxygen debt
U
وام اکسیژن
national debt burden
U
بار قرضه ملی
simple content debt
U
دین ناشی از قرارداد شفاهی
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
To be in the red . To contract a debt .
U
قرض بالاآوردن
to pay off a debt
[mortgage]
U
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
i paid the debt plus interest
U
بدهی را با بهره ان دادم
debt income ratio
U
نسبت قروض به درامد ملی
discharging from an obligation or a debt
U
ابراء ذمه
debt collection for realisation
U
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
U
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
debt due at a future time
U
دین موجل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com