English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cross-country ski U اسکیرویچمن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Red Cross U صلیب سرخ
cross-examine U استنطاق کردن
cross-examine U پرسش کردن از
cross-examine U بدقت جویاشدن از
cross-examined U استنطاق کردن
cross-examined U پرسش کردن از
cross-examined U بدقت جویاشدن از
cross-examines U استنطاق کردن
cross-examines U پرسش کردن از
cross-examines U بدقت جویاشدن از
cross-examining U استنطاق کردن
cross-examining U پرسش کردن از
cross-examining U بدقت جویاشدن از
cross-legged U چارزانو
cross reference U مراجعه متقابل
cross reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross reference U سیستم مختصات
cross reference U شبکه چهارخانه
cross reference U ارجاع متقابل
cross-reference U مراجعه متقابل
cross-reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-reference U سیستم مختصات
cross-reference U شبکه چهارخانه
cross-reference U ارجاع متقابل
cross-references U مراجعه متقابل
cross-references U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-references U سیستم مختصات
cross-references U شبکه چهارخانه
cross-references U ارجاع متقابل
cross check U بررسی متقابل
cross-check U بررسی متقابل
cross-checked U بررسی متقابل
cross-checking U بررسی متقابل
cross-checks U بررسی متقابل
cross-section U سطح متقاطع
cross-sections U سطح متقاطع
double cross U نارو زدن
double cross U دورویی کردن خیانت کردن
double-cross U نارو زدن
double-cross U دورویی کردن خیانت کردن
cross-question U بدقت جویاشدن از
cross-question U استنطاق کردن
cross-questioned U بدقت جویاشدن از
cross-questioned U استنطاق کردن
cross-questioning U بدقت جویاشدن از
cross-questioning U استنطاق کردن
cross-questions U بدقت جویاشدن از
cross-questions U استنطاق کردن
cross U صلیب
cross U خاج
cross U چلیپا
cross U علامت ضربدر یاباضافه
cross U حدوسط ممزوج
cross U دورگه
cross U اختلاف مرافعه
cross U تقلب
cross U نادرستی
cross U قلم کشیدن بروی
cross U خط بطلان کشیدن بر
cross U گذشتن
cross U عبوردادن
cross U مصادف شدن با
cross U روبروشدن قطع کردن
cross U دورگه کردن
cross U پیوندزدن کج خلقی کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U تقاطع
cross U عبور کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U حرکت سمتی
cross U سانتر کردن
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U متقاطع
cross U عرضی
cross U پیوندی
cross U قطع کردن متقاطع کردن
cross-eyed U لوچ
cross-eyed U دوبین
cross-country U دو صحرانوردی
cross-examination U بازپرسی
cross-examination U پرسش و مقابله
cross-examinations U بازپرسی
cross-examinations U پرسش و مقابله
cross cultural U میان فرهنگی
cross-cultural U میان فرهنگی
absorption cross section U مقطع جذب
aircraft cross servicing U سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
american national red cross U نشان صلیب سرخ امریکا
brake cross shaft U محور ترمز
celtic cross U علامت ضربدر
celtic cross U ضرب در
circular cross section U مقطع گرد
coefficient of cross elasticity U ضریب کشش متقاطع
cross action U دعوی متقابل
cross action U در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
cross action U علیه وی اقامه کند
cross aisal U راهروی صلیبی
cross aisal U راهروی چلیپایی
cross arm U پنجه
cross assembler U ترجمه برنامه اسمبلر برای یک کامپیوتر دیگر
Other Matches
cross country U خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country U درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
cross country U خارج از جاده
cross country U میان بر
cross-country skier U اسکیبازرویچمن
cross country mobility U قابلیت حرکت چلیپایی
cross country mill U نورد چلیپایی
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
cross way=cross road U چهارراه
in this country <adv.> U در اینجا
in this country <adv.> U در این کشور
country U بیرون شهر دهات
US (country) U کشورآمریکاStates Unilted
old country U وطن اصلی مهاجرین امریکایی
up country U ییلاقی
up country U نواحی داخل کشور
in the country U در حومه شهر
in the country U درییلاق
the country is ours U کشور مال ما است
country U ییلاق
country U کشور
one country or another U این یا یک کشور دیگری
country U دیار
country U مملکت
to export something [from / to a country] U صادر کردن [به یا از کشوری]
country-and-western U رجوع شود به music country
country town U شهرستان
country seats U خانهی بزرگ روستایی
the talnet of the country U مردم با استعداد کشور
To smuggle in to ( out of ) a country . U جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
country seat U خانهی اربابی
country seat U خانهی بزرگ روستایی
the youth of the country U جوانان کشور
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
open country U زمین باز
traitor to one's country U وطن فروش
traitor to one's country U خائن به کشور
country side U بیرون شهر حومه شهر
best governed country U کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
country court U دادگاه بخش
country file U فایلی در سیستم که پارامترها
country file U را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
country teams U تیمهای اعزامی به کشورها
Turkey (country) U ترکیه
mother country U میهن
mother country U کشور اصلی
country house U خانهروستایی
country dancing U نوعیرقص
broken country U زمین مضرس
country life U زندگی روشنایی
country man U هم میهن
country of origin U کشور مبداء
country party U حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
broken country U زمین دوعارضه
country clubs U باشگاه خارج از شهر
home country U محل تولید
donner country U کشوربخشنده
home country U کشور اصلی
tropical country U گرمسیر
country seats U خانهی اربابی
bordering country U کشور همسایه
forwarding country U کشور فرستنده
bordering country U ملت همسایه
country club U باشگاه ورزشی وتفریحی
airspace [over a country] U فضای هوایی [در کشوری]
country club U باشگاه خارج از شهر
country clubs U باشگاه ورزشی وتفریحی
donner country U کشور کمک کننده
natire country U میهن
rolling country U زمین پوشیده
self supporting country U کشور خود کفا
self supporting country U کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
self supporting country U کشور متکی به خود
rough country U سرزمین ناهموار
rough country U تپه ماهور
host country U کشور میزبان
native country U وطن
p was restored in the country U ارامش درکشوربرقرارشد
p was restored in the country U کشورامن شد
native country U میهن
donee country U کشور کمک گیرنده
north country U انگلستان شمالی
They have seized ( dominated) the country. U مملکت را قبضه کرده اند
To drag a country into war . U کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
small country town U شهرستان کوچک
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
fenow country men U هم میهن
west country whipping U بست غربی
neighbouring country [British E] U ملت همسایه
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to mandate a territory to a country U منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
labor rich country U کشور با نیروی کار فراوان
this country breeds poets U این کشورشاعر می پرورد
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
The route runs across this country. U خط مسیر از این کشور می گذرد.
neighbouring country [British E] U کشور همسایه
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس اوراق بهادار
He laid down his life in the service of his country . U عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس سهام
The country has recalled its ambassador from Indonesia. U این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
cross tell U خبر دادن
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross over U درو از عقب
cross over U همگذری
cross out U قلم زدن
to cross self U با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross U صلیب بدوش گرفتن
st.g's cross U چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
on the cross U بطوراریب
cross (something) out <idiom> U حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross U علامت ضربدر در نقشه کشی
to be cross about something U دلخور بودن از چیزی
high cross U [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
cyclo cross U مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross fire U تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
dedication cross U صلیب مقدس
cross-wing U [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross-window U [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
invention of the cross U جشن یافتن صلیب
inverted cross U بالانس صلیب
cross wires U سیمهای متقاطع
Lantern-cross U صلیب سنگی
Latin cross U صلیب رومی
Don't be cross with me. U از من دلخور نباش.
cross word U جدول لغز
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
cross-vault U طاق چهار بخش
cross word U جدول معمائی
cross wise U چلیپایی ضربدری
cross wise U صلیب وار
cross product U ضرب خارجی [ریاضی]
geneva cross U صلیب سرخ
greek cross U صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
cross product U ضرب برداری [ریاضی]
cross wind U باد جانبی
cross talk U تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk U القاء
cross talk U تداخل صداها در تلفن
cross swords U دست و پنجه نرم کردن
cross support U نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke U فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stay U بست چلیپا
cross stay U تقویت صلیبی
cross slide U کشوی لغزنده عرضی
cross servicing U خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross section U سطح مقطع عرضی
cross section U رویه برش
cross talk U تداخل صحبت
cross talk U تداخل صدا
cross weight U وزن ناخالص
cross wall U دیوار پلهای عرضی
cross stitch U بخیه دوزی بچپ وراست
cross wall U دیوار همبر
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault U طاق چهاربخش
cross validation U وارسی اعتبار
cross tree U رابط عرضی دکلها
cross traverse U تراورس عرضی
cross trail U جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail U جاده عرضی
cross tip U پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust U تراست ناخالص
line cross U تقاطع خط
cross one's mind <idiom> U فکرکردن
criss-cross U به طور ضربدر
criss-cross U یکوری
criss-cross U کج
criss-cross U بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross U دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross U همبر کردن
criss-cross U چلیپایی کردن
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
criss-cross U سوتفاهم
criss-cross U سردرگمی
criss-cross U طرحچلیپایی
criss-cross U امضای اشخاص بیسواد
criss-cross U همبر
cross handle U ضامنضربدری
cross rail U نردهمیانی
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
at cross purposes <idiom> U راه خطا واشتباه
double-cross <idiom> U گول زدن
Cross your heart! <idiom> U راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
criss-cross U برخورد
She is cross eyed. U چپ چشم است ( لوچ )
Celtic cross U [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle U [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-purposes U عدم تفاهم
cross-Channel U برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-Channel U عبور
cross stitches U کوکضربدری
criss-cross U پایی
To cross out . To strike off. U خط زدن
victoria cross U صلیب ویکتوریا
pectoral cross U صلیب سینه
pectoral cross U چلیپایی روی سینه
cross-doomed U کلیسای گنبددار
cross-church U کلیسای صلیبی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com