English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
component drawing U رسم جزیی
component drawing U رسم قطعات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
component U جزء سازنده
component U عضو قسمت
component U جزء ساختمانی
component U قطعه
component U خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
component U تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
d.c. component U مولفه دی سی
component U عنصر
component U همنه
component U مولفه
component U جزء
component U اجزاء
component U ترکیب کننده
component U ترکیب دهنده
component U قسمت
component U عضو
component U جسمهای ترکیب کننده
component U سازا
component U جزء در شیمی
component U سازنده
component U مولفه بردار
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U همنهند
discrete component U با مولفههای گسسته
discrete component U مولفه گسسته
electric component U قطعه الکتریکی
frequency component U اجزای فرکانس
homopolar component U مولفه همقطب
component operation U عناصر عملیاتی
component life U عمر قانونی یک وسیله
component forces U نیروهای مولفه
component forces U نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component efficiency U میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
component part U جزء ساختمان
building component U اجزای ساختمان
zero sequence component U مولفه همقطب
idle component U اجزاء کور
magnetic component U قطعه مغناطیسی
wind component U شاخه سمتی باد
wattless component U جریان کور
wattless component U جریان هرز
three component theory U نظریه سه مولفهای
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
tangential component U مولفه مماسی
service component U نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
service component U نیروی مسلح
reactive component U جریان هرز
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
plain component U متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
out of phase component U مولفه بیرون از فاز
one component system U سیستم یک جزیی
navy component U نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
national component U هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
wind component U مولفه مربوط به باد
active component U مولفه موثر
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component end item U قطعات و اقلام تجهیزات عمده
integrate electronic component U قطعه الکترونیکی مجتمع
component of a symmetrical system U مولفه دستگاه متوازن
single component gases U گازهای تک جزیی
solid state component U مولفهء حالت جامد
deflection component of trail U شاخه سمتی مسیر
deflection component of trail U شاخه سمتی معبر حرکت
component change order U دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
inductance component of spark U پخش القایی جرقه
air force component U نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
capacity component of spark U بخش فرفیتی جرقه
component change order U دستور تغییر قطعات یک وسیله
air force component U نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
drawing U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing U کشیدن
drawing U رسم کردن
drawing U هنر طراحی تابلو نقاشی
drawing U رسم
drawing U طرح
drawing U نقشه کشی
drawing U رسم فنی
drawing U قرعه کشی
drawing U حدیده کردن
drawing U نقشه کشی فرش
drawing U نقشه کارگاهی
drawing U ترسیم
drawing U نقشه
engineering drawing U طراحی و نقشه کشی مهندسی
dy drawing lots U استقراع
dy drawing lots U قرعه کشیدن
fair drawing U تصویر مناسب
fair drawing U طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
mirror drawing U نقاشی از ایینه
method of drawing up U طرز تنظیم
fine drawing U رفوگری
loom drawing U [نقشه فرش که بصورت تمام رنگی بر روی کاغذ شطرنجی رسم شود.]
mechanical drawing U ترسیم مکانیکی
drawing key U کپیه نقاشی
instrumental drawing U نقشه کشی با اسباب
pen drawing U سیاهقلم
drawing boards U تخته رسم
three view drawing U رسم فنی با سه نما
wash drawing U ابرنگ سیاه
drawing boards U میز نقشه کشی
drawing board U تخته رسم
drawing board U میز نقشه کشی
drawing pin U پونز
work drawing U نقشه یاتفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
working drawing U طرح ونقشه کار
revised drawing U رسم تجدید نظر شده
tabular drawing U نقشه شیب
structural drawing U نقشه ساختمانی
pen drawing U تصویر خطی تصویر مدادی
pencil drawing U تصویر مدادی
pencil drawing U طرح مدادی
revised drawing U رسم اصلاح شده
sectional drawing U رسم برشی
sectional drawing U رسم مقطعی
shop drawing U نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
special drawing right U حق برداشت مخصوص
special drawing right U حق برداشت ویژه
workshop drawing U رسم کارگاهی
breakdown drawing U رسم پرسپکتیوی برای نمایش قطعات بصورت جدا از هم
detail drawing U رسم جزئیات
line drawing U رسم مدادی
line drawing U خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
drawing bench U میز رسم
drawing blick U حلقه کشش
drawing blick U کشش
drawing card U چیز جالب توجه
drawing card U موجب جلب توجه
drawing card U جالب
drawing curve U شابلون دایره و منحنی
drawing device U دستگاه ترسیمه
detail drawing U رسم فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
detail drawing U نقشه ریزه کاری
art of drawing U هنر ترسیم رسم
drawing rooms U اطاق پذیرایی
drawing room U سالن پذیرایی
drawing room U اطاق پذیرایی
line drawing U ترسیم خطی
computer drawing U ترسیم کامپیوتری
line drawing U نقاشی با مداد وقلم
deep drawing U کشش عمیق
drawing rooms U سالن پذیرایی
detail drawing U نقشه تفصیلی
detail drawing U نقشه جزئیات
drawing die U ماتریس کششی
drawing die U حدیده کششی
detail drawing U نقشه کشی جزئیات
drawing materials U لوازم نقشه کشی
drawing mill U دستگاه نورد کششی
drawing tools U مجموعه توابع در برنامه نقاشی که به کاربر امکان رسم میدهد. و به صورت نشانه هایی در میله ابزار فاهر میشود و شامل رسم دایره
drawing office U دفتر نقشه کشی
drawing office U دفتر طراحی
drawing pen U قلم رسم
drawing press U پرس کششی
drawing table U میز نقشه کشی
drawing program U نرم افزار طراحی و رسم روی صفحه توسط کاربر
drawing quality U کیفیت کشش
drawing set U دستگاه نقشه کشی
drawing materials U مواد اولیه نقشه کشی
drawing key U طرح اولیه
drawing instrument U وسایل رسم فنی
drawing ink U مرکب رسم
drawing lines U خط کشی
drawing hand U دستی که زه را می کشد
drawing tools U خط و رسم آزاد است
drawing goniometer U نقاله رسم
dy drawing lots U به طریق قرعه
drawing lots U قرعه کشی
drawing instrument U وسایل نقشه کشی
cold drawing bench U میز سردکشی
deep drawing test U ازمایش کاسگری
cold drawing die U سردکشی
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
cold drawing die U حدیده
Back to the drawing board <idiom> U [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
outline assembly drawing U نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
shop or work drawing U نقشه در حین انجام کار
pattern construction drawing U الگوی نقشههای ساختمانی
ingot drawing crane U جراثقال کشش شمش
special drawing rights U حق برداشت ویژه
special drawing rights U این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> U آخر شاه منشى کاه کشى است .
double action drawing press U پرس کششی دوکاره
frank drawing completion test U ازمون تکمیل نقاشی فرانک
double action cam drawing press U پرس کششی دو واکنشی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com