English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
commodity market U بازار کالا
commodity market U بازار مواد اولیه
commodity market U بازار کالای مصرفی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commodity U وسیله مناسب
commodity U چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
commodity U امتعه
commodity U متاع
commodity U کالا جنس
commodity U کالا
commodity U مواد اولیه متاع
commodity U محصول
commodity U جنس
commodity U کالای مصرفی
commodity exchange U مبادله کالا
commodity agreement U تثبیت مشترک قیمت فروش
commodity agreement U موافقتنامه کالا
commodity agreements U قرارداد کالاها
commodity code U شماره کالا
commodity code U علامت کالا
commodity command U فرماندهی اماد
commodity command U یکان امادکالاهای مصرفی
easy commodity U کالای نا مرغوب
commodity exchange U بورس مواداولیه
commodity exchange U بورس کالا
commodity flow U جریان کالا
commodity loading U بارگیری کالاهای مختلف
commodity money U پول جنسی
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
commodity rate U براتهای تجارتی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
commodity code U رمز کالا
commodity catalogue U کاتالوگ کالا
commodity broker U واسطه کالا
commodity broker U دلال کالا
commodity approach U بررسی بازار با مطالعه مسیرتولید تا مصرف
market value U قیمت بازار
market value U ارزش بازاری
market value U در بازار قیمت بازار
market value U ارزش
market value U قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
in the market for <idiom> U خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
down-market U رجوع شود به downscale
market U در بازار دادوستد کردن
market U به بازار عرضه کردن
market U درمعرض فروش قرار دادن
outside market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market U فروختن
market U محل داد وستد
market U بازار
off-market <adj.> U خارج از بورس [فروخته شده ]
market U مرکزتجارت
market U بازار فروش [اقتصاد]
market mechanism U طرز کار بازار
market information U اطلاعات و دادههای بازار
securities market U بازار اوراق بهادار
market opportunity U فرصت بازار
market leader U دارای رهبریت بازار
market survey U بررسی بازار
rig the market U با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
perfect market U بازار کامل
market imperfection U ناقص بودن بازار
market leader U پیشرو بازار
market leader U پیشقدم در بازار
market oriented U بازاری
market oriented U در جهت بازار
market overt U بازار اشکار
market system U نظام بازار
market structure U بنیان بازار
market structure U ساخت بازار
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
market share U سهم بازار
market segmentation U تجزیه بازار
market segmentation U تقسیم بازار
market risk U خطر بازار
market prices U قیمتهای بازار
market trends U روندهای بازار
market overt U بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
market penetration U نفوذ به بازار
market price U قیمت بازار
market review U بررسی بازار
market mechanism U مکانیسم بازار
oil market U بازار نفت
narrow market U بازار محدود
market trust U بازار انحصاری
market prices U قیمتهای تعیین شده در بازار
security market U بازار اوراق بهادار
to place on the market U به بازار عرضه کردن
to put on the market U به بازار عرضه کردن
carpet market U بازار فرش
organized market U بازار سازمان یافته
flea market <idiom> U بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
to place on the market U درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market U فروختن
to place on the market U فروختن
financial market U بازار مالی
over-the-counter market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
To depress the market . U بازار را کساد کردن
On the free market . U دربازار آزاد
the market is dull U بازار راکد است
to put on the market U درمعرض فروش قرار دادن
spot market U بازار معاملات نقدی
target market U بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
spot market U بازار نقدی
soft market U بازار با تقاضای خوب
sharing the market U تقسیم بازار
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
the market is dull U بازار کساداست
to make a market of U معامله کردن
to make a market of U با کالای دیگرمعاوضه کردن
market gardening U شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
market gardener U باغکار سبزیکار
market garden U مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
labour market U متقاضیکار
cattle market U محلفروشاحشام
widening of market U گسترش بازار
wage market U بازار دستمزد
to rig the market U با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
seller's market U بازار فروشنده
market imperfection U نقص بازار
market research U بازارپژوهی
buyers market U بازار خرید
Common Market U فرانسه لوکزامبورگ و هلند
buyer's market U بازار مناسب برای خریدار
buyer's market U بازاری که درکنترل خریدارست
buyer's market U بازار خرید
bullish market U بازار رو به رونق
bullish market U بازار احتکاری
bullion market U بازار شمش
Common Market U بلژیک
cornering the market U قبضه نمودن بازار
easty market U بازاراست تا
domestic market U بازار داخلی
Common Market U بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
dead market U بازار کم فروش
dead market U بازار کساد
credit market U بازار اعتباری
bull the market U بازار را گرم کردن
break into the market U در بازار رسوخ کردن
stock market U بورس سهام وارز
market research U تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
flea market U بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea market U سمساری
money market U بازار پول
market place U بازار
market research U بررسی بازار
market research U تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
stock market U بورس کالاهای مختلف
black market U بازار سیاه
market economies U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
bearish market U بازار رو به افول
market economies U اقتصاد بازار
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
black market U دربازارسیاه معامله کردن
market economy U اقتصاد بازار
Common Market U بازار مشترک
capital market U بازار سرمایه
market places U بازار
imperfect market U بازار ناقص
labor market U بازار کار
loan market U بازار وام
market acceptance U پذیرش کالا توسط بازار
market appraisal U سنجش بازار
market channels U مجاری توزیع
Common Market U جامعه اقتصادی اروپا
market demand U تقاضای بازار
open market U بازار ازاد
market equilibrium U تعادل بازار
market failure U ناتوانی بازار
market failure U شکست بازار نارسائی بازار
market forces U نیروهای بازار
market forces U عوامل موثردر بازار
market freedom U ازادی بازار
market freedom U ازادی تجاری
market functions U وفائف بازار
idols of the market U اوهام ناشی از سخن وامیزش
home market U بازار داخل کشور
home market U بازار داخلی
exchange market U بازار داد و ستد
exchange market U بازار اسعار
fair market U هفته بازار
fair market U بازار مکاره
falling market U بازار رو به زوال
cornering the market U خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
free market U بازار ازاد
gold market U بازار طلا
foreign market U بازار خارج
futures market U بازار خرید و فروش سلف
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
open market U بازار باز
market clearing price U قیمت تعادل در بازار
kerb market [British E] U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
curb market [American E] U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market grades and grading U طبقه بندی بازار
open market operation U عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
mass market product U محصول پر فروش
foreign exchange market U بازار ارز
free market economy U اقتصاد بازار ازاد
free market system U نظام بازار ازاد
market rate of interest U نرخ بهره بازار
market demand schedule U صورت تقاضاهای خریدارجزء در بازار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com