Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
colour of waste water
U
رنگ فاضلاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
water colour
U
نقاشی ابرنگی
water colour
U
رنگاب
water colour
U
ابرنگ
waste water
U
فاضلاب
domestic waste water
U
فاضلاب خانگی
waste water purification plant
U
تصفیه خانه فاضلاب
a horse of another colour
[different colour]
U
مطلبی دیگر
a horse of another colour
[different colour]
U
موضوع علیحده
colour
U
ملون کردن
colour
U
شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ
colour
U
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
off colour
U
کسل
colour
U
برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
colour
U
جدول شماره هایی که ویندوز
colour
U
سیستم نمایش رنگی ریز پردازندهای
colour
U
صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
colour
U
دو بیت برای چهار رنگ و هشت بیت برای ترکیبی از رنگهاست
colour
U
رنگزدن
colour
U
رنگامیزی
colour
U
رنگ
colour
U
فام
colour
U
بشره
colour
U
تغییر رنگ دادن
colour
U
رنگ کردن
off-colour
U
بی حال
off-colour
U
کسل
colour
U
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colour
U
احساسی که توسط چشم با توجه به پاسخ آن به فرکانسهای نور مختلف داده میشود
colour
U
امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
off colour
U
بی حال
colour
U
کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
colour
U
شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colour
U
میزان خالص بودن سیگنال رنگ
colour
U
چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
local colour
U
نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
saturated colour
U
رنگهای روشن
rose colour
U
رنگ گلی
oil colour
U
رنگ روغنی
level colour
U
رنگ یکدست یا یکنواخت
high colour
U
خجالت
high colour
U
سرخی
Wherever you go the sky has the same colour .
<proverb>
U
به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
scheme of colour
U
رنگ بندی
saturated colour
U
که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند
ground colour
U
رنگ زمینه
flesh colour
U
رنگ بشره
colour control
U
کنترلرنگ
colour display
U
نمایشرنگ
colour filter
U
فیلتررنگ
dead colour
U
رنگ ضعیف
dead colour
U
رنگ دست اول
colour-coded
U
کدگذاریاز طریقرنگ
colour supplement
U
مجلهرایگانو ضمیمهروزنامهدر بریتانیا
colour scheme
U
چینشرنگیکمکان
colour fast
U
دارایرنگثابت
colour blindness
U
کوررنگی
colour blind
U
کوررنگ
colour bar
U
تبعیضقائلشدنبر مبنایرنگپوست-نژادپرست
colour box
U
جعبه رنگ
colour chart
U
نموداررنگ
primary colour
U
رنگهایاصلی-قرمز RedسبزGreen آبیBlue
flesh colour
U
رنگ بدنی
flat colour
U
رنگ نازک مستوی
flat colour
U
رنگ تخت
colour bearer
U
پرچم دار
achromatic colour
U
رنگ بین سیاه و سفید که توسط آداپتور گرافیکی نمایش داده میشود
false colour
U
رنگ مصنوعی
false colour
U
فیلم رنگی مصنوعی
scheme of colour
U
طرح رنگ
adjective colour
U
زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
to change colour
U
تغییر رنگ دادن
to change colour
U
رنگ برنگ شدن
There is no colour beyond black .
<proverb>
U
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
dust colour
U
خاکی
bishop of the wrong colour
U
فیل بد رنگ شطرنج
colour television camera
U
صفحهرنگیدوربین
colour selection filter
U
فیلترجداکنندهرنگ
light source colour
U
رنگ منبع نور
hair colour
[British]
U
رنگ مو
go to waste
U
هرز رفتن
waste
U
انبار
waste
U
اشغال
waste
U
زباله
waste
U
زائد اتلاف
waste
U
از دست رفتن
waste
U
باطله
waste
U
نیازمندکردن
waste
U
حرام کردن بیهوده تلف کردن
waste
U
تلف کردن ضایع کردن
Waste
U
کثافات
waste
U
هرزدادن
waste not want not
<idiom>
U
قناعت توانگر کند مرد را
waste
U
بیهوده
waste
U
اشغال زباله
waste
U
صرف کردن
waste
U
تضییع کردن اتلاف
waste
U
تفریط
waste
U
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste
U
اصراف کردن
waste
U
تلف
waste
U
هدر
waste
U
افت
waste
U
قراضه هرز
waste
U
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
waste
U
موات
waste
U
پسماند
waste
U
بی مصرف
waste
U
ضایع کردن
waste
U
ضایع
waste
U
تلف کردن
colour hard copy device
U
اسباب نسخه چاپی رنگی
lay waste
<idiom>
U
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
waste one's words
U
زبان خود را خسته کردن
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
waste pipe
U
لوله زهکش
waste product
U
محصولات زائد
do not waste your breath
U
خودتان را بیخود خسته نکنید
waste product
U
ضایعات
agricultral waste
U
پسماند کشاورزی
economic waste
U
اتلاف اقتصادی
encroachment and waste
U
تعدی و تفریط
waste one's breath
U
زبان خود را خسته کردن
waste of manor
U
اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
waste material
U
مصالح وازده
waste basket
U
سبد
waste basket
U
زنبیل
waste basket
U
مکثف
waste catchment
U
ابخیز
waste gate
U
مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
cotton waste
U
ضایعات پنبه
waste instruction
U
دستوری که عملی انجام نمیدهد.
waste land
U
اراضی موات
waste book
U
دفتر باطله
waste land
U
زمین موات
waste lands
U
اراضی موات
waste heat
U
گرمای تلف شده
waste lime
U
نخاله اهک
without impeachment of waste
U
بدون تقبل مسئوولیت خرابیها
lay waste
U
ویران کردن
waste silk
U
ابریشم گجین
[ابریشمی که از تفاله پیله سوراخ شده بدست می آید و دارای طول های متغیر است و کیفیت مطلوبی ندارد.]
run to waste
U
هرز رفتن
to lay waste
U
ویران یا غارت کردن
napping waste
U
ضایعات عمل خارزنی
[این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
cotton-waste
U
آشغال و ضایعات پنبه
waste time
U
وقت هدر دادن
waste time
U
هدر دادن زمان
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
voluntary waste
U
تعدی و تفریط در عین مستاجره یا ملک موردتصرف
waste of time
U
وقت هدر شده
waste time
U
وقت تلف کردن
waste time
U
تلف کردن زمان
waste basket
U
سبد کاغذ بیکاره
waste of time
U
وقت اتلاف شده
liquid crystal display colour pigmented
U
صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
waste gas fule
U
مجرای دود
soil and waste stack
U
کیسهخاکوفضولات
cultivation of waste land
U
احیا اراضی موات
cultivationg waste land
U
احیاء موات
waste disposal unit
U
مخزنآبزاید
This is a sheer waste of time .
U
این کار اتلاف وقت محض است
haste makes waste
U
تعجیل موجب تعطیل است
haste makes waste
U
ادم دست پاچه که کارادوبارمیکند
It is absolutely useless . It is a waste of time .
U
بی نتیجه است
sink with waste disposal unit
U
فرفشوییبااجزافضولات
mean water
U
میان اب
of the first water
U
بهترین
on the water
U
در کشتی
f.water
U
عرق رازیانه
water course
U
حق المجری
first water
U
بالاترین مقام
water course
U
حق الشرب
to keep ones he above water
O
از زیر بدهی بیرون آمدن
to p something with water
U
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water course
U
مجرای اب
water way
U
راه ابی
water way
U
ابراهه
water way
U
مسیل
water still
U
دستگاه تقطیر اب
first water
U
درجه اول
water
U
ابگونه
to water something
U
آب دادن
[گیاه]
to water
U
آب ریختن
She let the water out .
U
آب را ول کرد
to water
U
آب دادن
water
آب
water down
<idiom>
U
ضعیف شدن
water
U
اب دادن
water
U
اب
water
U
پیشاب
water
U
مایع
by water
U
با کشتی
above water
<adj.>
U
شناور
by water
U
از راه دریا
above water
<adj.>
U
روی آب
by water
U
از راه رودخانه
water hardening
U
سختگردانی با اب
water glass
U
لیوان اب
water glass
U
شیشه مایع
water guage
U
فشار سنج اب
water hammer
U
ضربت قوج
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com