Perdic | collision coverage | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 58 (5 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	collision coverage U	شمول جبران تصادمات

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	coverage U	پوشش
	coverage U	دفاع پوششی
	coverage U	منطقه زیر دید میدان دید
	coverage U	شمول
	gap in coverage U	ناکافی بودن تضمین
	frequency coverage U	حیطه فرکانس
	coverage rate U	نزخ مشمول
	coverage rate U	نرخ پوشش
	coverage index U	کالک نمایش مناطق زیرپوشش شناسایی عکاسی هوایی
	coverage diagram U	دیاگرام منطقه پوشش
	scope of coverage U	حیطه پوشش
	coverage diagram U	نمای منطقه زیر پوشش
	scope of coverage U	حوزه عمل
	to have social security coverage U	بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
	collision U	برخورد
	come into collision U	تصادف کردن
	come into collision U	تصادم کردن
	near collision U	فاصله خیلی خطرناک برای دو هواپیما
	collision course U	اختلافنظر
	to come in to collision U	تصادم کردن
	to come in to collision U	تصادف کردن
	near collision U	حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
	collision U	تلاقی
	collision U	ضربه
	collision U	تصادف
	collision U	برخورد کردن برخورد تصادف کردن
	collision U	تصادم
	galncing collision U	برخورد پهلو به پهلو
	head on collision U	برخورد رودررو
	head on collision U	برخوردشاخ به شاخ
	inelastic collision U	برخورد ناکشسان
	lead collision course U	مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
	probability of collision U	احتمال برخورد
	collision excitation U	تحریک برخوردی
	elastic collision U	برخورد الاستیک
	elastic collision U	برخورد کشسان
	collision bulkhead U	دیواره نشکن
	collision of the first kind U	برخورد نوع اول
	collision ionization U	یونش برخوردی
	collision frequency U	فراوانی برخورد
	collision energy U	انرژی برخورد
	collision detection U	تشخیص تصادم
	collision detection U	تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
	collision detection U	پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
	collision parameter U	در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
	collision rate U	میزان برخورد
	collision of the second kind U	برخورد نوع دوم
	effective collision U	برخورد موثر
	collision course interception U	تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
	collision bulkhead U	دیواره ضد تصادم
	collision risk U	خطر تصادم
	collision rate U	سرعت برخورد
	collision rate U	نرخ برخورد
	anti collision light U	چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
	The two cars had a head –on collision. U	دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
	effective collision cross section U	سطح مقطع برخورد موثر
	total effective collision cross section U	سطح مقطع موثر کل

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy