English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close price U قیمت نزدیک
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
close in U نزدیک شدن
close U بستن
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک به ناو
close U محصورکردن
close U مسدود کردن
close U منعقدکردن
close U : بستن
close U نزدیک
close U بن بست
close U تنگ
close U پایان
close U انتها
close U چهاردیواری محوطه
close U پرچم افراشته
close U نزدیک بهم
close in U نزدیک شدن به دشمن
close in U نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close by U دم دست
close by U نزدیک
to be quite close U نزدیک به هم بودن
close U حیاط
close U چهار گوشه
close U در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close U تغییر وضع درایستادن
close U نزدیک شدن به فورواردها
close U جای محصور
close up! U پشت توپ رو !
close with U نزدیک شدن به دشمن
close-up U از جلو
close U ایست توقف
to close down U بستن
to keep close U نزدیک ماندن
close up U از نزدیک
close up U از جلو
close up U کاملا افراشته
close up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up U از نزدیک
close-up U کاملا افراشته
to close down U تعطیل کردن
close-up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close fisted U خسیس
close fistedness U خشک دستی
close defence U سه مدافع
close fit U مناسب
close grain U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
of a close texture U سفت باف
run close U سخت دنبال کردن
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close interval U فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close fistedness U خست
close coupling U جفتگری قوی
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close aneal U گداختن مسدود
close attack U سه مهاجم
close column U ستون جمع
close column U ستون بسته
close combat U رزم نزدیک
close combat U جنگ تن به تن
close confinement U حبس انفرادی
close confinement U زندان انفرادی
close control U کنترل نزدیک
close control U رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close controlled U رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
close aneal U باز پختن مسدود
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close range U مسافت نزدیک
close up view U نمای کلوزاپ
close-knit U همبسته
close-knit U صمیمی و متحد
close-up lens U لنزکلوزآپ
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
close season U فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
danger close U خطرنزدیک است
danger close U خطر نزدیک
close-cropped U مویکوتاهشده
close-set U چشمهاینزدکبهم
close reach U نزدیکبهنقطهپایان
close up view U نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close the door please U اگرزحمت نیست
close the door please U خواهش دارم
close-knit U ریز بافت
to close up the rear U اخر از همه امدن
he had a close shave of it U مفت جست
close range U فاصله نزدیک
close ranks U فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close station U خدمه بدو مرخص
close station U افراد بدو مرخص
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
close supervision U نظارت نزدیک
close supervision U نظارت مستقیم
close support U پشتیبانی نزدیک
close the door please U بیزحمت در را ببندید
to lie or keep close U پنهان بردن یاماندن
To close the ranks . U صفوف خود را فشردن
close aboard U نزدیک به قایق دیگر
close-fitting U چسباندن
close-ups U از جلو
close-ups U کاملا افراشته
close-ups U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
close corporation U شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
to close airspace U مسدود کردن فضای هوایی
close-fisted <adj.> U دست بسته
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
close ranks <idiom> U برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close aboard U پوشش هوایی نزدیک
close aboard U چسبیده به
close aboard U نزدیک
close-fitting U قالب تن
close fitting U چسباندن
to close airspace U محصورکردن فضای هوایی
I had a close shave . U خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close fitting U قالب تن
close-ups U از نزدیک
close packed cubic U مکعبی تنگچین
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
blade close stop U محلبرخورددولپهقیچی
close packed structure U ساختار تنگچین
to cut grass close U علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
He is a close friend of mine . U دوست نزدیک من است
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close order drill U مشق صف جمع
close covering group U ناو گروه پشتیبانی نزدیک
She was pretty when I saw her at close quarters . U از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
Do you mind if I close the window? U اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
close covering group U ناو گروه مامور پوشش نزدیک
close defensive fires U اتشهای پدافندی نزدیک
close air support U پشتیبانی هوایی نزدیک
To hold (keep) a secret close to ones chest. U رازی درسینه نگهداشتن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . U مبادا در راباز بگذاری
To clinch(close,finalize)a deal. U معامله یی را جوش دادن
high/low/close/open graph U نمودار بالا / پایین / بسته /باز
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. U اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
outside price U حد اکثر بها
price U قیمت
least price U حداقل قیمت
mean price U قیمت متوسط
price U بها
price U بها قائل شدن
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
price U قیمت گذاشتن
just price U قیمت عادلانه
just price U قیمت منصفانه
price U مبلغ شرطبندی
asking price U قیمت مورد مطالبهی فروشنده
asking price U قیمت آخر
price U نرخ
last price U قیمت اخر
price U ارزش پولی کالا
all in price U بهای کامل
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
at any price U بهر بها
all in price U قیمت کل
at any price U بهر قسمت که باشد
price U ارزش
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
Without ( beyond , above ) price . U بی نهایت قیمتی
To put a price on something . U روی چیزی قیمت گذاشتن
regular price U قیمت عادی
reduced price U بهای کاسته بهای تخفیف دار
reduced price U بهای نازل
quoted price U قیمت داده شده
reasonable price U قیمت عادله
quoted price U مظنه
reasonable price U قیمت معقول
price system U نظام قیمت
repurchase price U قیمت بازخرید
resale price U قیمت فروش مجدد
sale price U قیمت فروش
What is the price per night? U قیمت برای یک شب چقدر است؟
ruling price U قیمت روز
retail price U قیمت خرده فروشی
retail price U بهای خرده فروشی
resonable price U بهای عادله
reserve price U قیمت پایه در حراج
reserve price U قیمت نهایی بهای قطعی
At all costs . At any price . U به هر قیمتی که شده
reserve price U بهای قطعی
reserve price U اخرین بها
resale price U بهای خرده فروشی
prohibitive price U بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
price war U جنگ قیمتها
price theory U اقتصاد خرد
price stability U تثبیت قیمت
price setter U قیمت وضع کردن در انحصار
price rigidity U انعطاف ناپذیری قیمت
price responsiveness U انعطاف پذیری قیمت
price responsiveness U کشش قیمت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com