English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close packed cubic U مکعبی تنگچین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cubic closed packed structure U ساختار مکعبی تنگچین
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
close packed structure U ساختار تنگچین
cubic U فضایی
cubic U مکعبی
cubic measure U اندازه فضایی
cubic capacity U حجم
cubic system U سیستم مکعبی
cubic potential well U چاه مکعبی پتانسیل
cubic measure U مقیاس مکعب
cubic lattice U شبکه مکعبی
cubic content U گنجواره
bale cubic capacity U تناژ حجمی
face centered cubic U مکعب مراکز وجوه پر
simple cubic lattice U شبکه مکعبی ساده
bale cubic capacity U تناژ وسیله نقلیه از نظرحجمی
cubic or soda nitre U نیترات دو سود
body centered cubic U مکعب مرکز پر
face centered cubic lattice U شبکه مکعبی مراکز وجوه پر
body centered cubic lattice U شبکه مکعبی مرکز پر
packed U بسته بندی شده
packed بسته ای
packed out پر و مملو از افراد
body centered cubic space lattice U شبکه فضاویی مکعبی با مرکزحجمی
packed oil U نفت با فرف
to have packed up [British E] U کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
packed columns U ستونهای پرشده
packed column U ستون پر شده
packed in dozens U دو جین دو جین دسته شده دو جین دو جین بسته شده
packed decimal U اعداد بسته شده
jam-packed <idiom> پر [ظرفیت تمام شده]
jam-packed U کاملا پر
packed decimal U دهدهی فشرده
packed decimal U عدد اعشاری فشرده
jam-packed U مملو
jam-packed U چپیده
vacuum-packed U مکیده
vacuum-packed U کیپ و بیهوا
vacuum-packed تهیه شده
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
pre-packed ازقبل بسته بندی شده
packed snow U برف فشرده شده
to have packed up [British E] U خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
The place was fully packed . U گوش تا گوش آدم نشسته بود
hand packed rockfill U سنگریز دستچینی
closo packed hexagonal space lattice U شبکه فضایی شش وجهی
close U چهاردیواری محوطه
close U انتها
close U پایان
close U تنگ
close U بن بست
close U نزدیک
to close down U بستن
close in U نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close in U نزدیک شدن به دشمن
close in U نزدیک شدن
to close down U تعطیل کردن
close U ایست توقف
close up U از نزدیک
close U جای محصور
close U حیاط
close up U از جلو
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close with U نزدیک شدن به دشمن
close up U کاملا افراشته
close up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up U از نزدیک
close-up U از جلو
close-up U کاملا افراشته
close up! U پشت توپ رو !
close-up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close U چهار گوشه
to keep close U نزدیک ماندن
close by U دم دست
close U پرچم افراشته
close U نزدیک بهم
close U بستن
close U نزدیک شدن به فورواردها
close U تغییر وضع درایستادن
close U در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
to be quite close U نزدیک به هم بودن
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U : بستن
close U منعقدکردن
close by U نزدیک
close U نزدیک به ناو
close U مسدود کردن
close U محصورکردن
close-up lens U لنزکلوزآپ
I had a close shave . U خطر ؟ زبغل گوشم پرید
he had a close shave of it U مفت جست
to lie or keep close U پنهان بردن یاماندن
close-knit U ریز بافت
close-knit U همبسته
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
close-fisted <adj.> U دست بسته
to close airspace U مسدود کردن فضای هوایی
danger close U خطرنزدیک است
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
close season U فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped U مویکوتاهشده
to close up the rear U اخر از همه امدن
close-set U چشمهاینزدکبهم
close reach U نزدیکبهنقطهپایان
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close-knit U صمیمی و متحد
To close the ranks . U صفوف خود را فشردن
close ranks <idiom> U برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
of a close texture U سفت باف
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
to close airspace U محصورکردن فضای هوایی
run close U سخت دنبال کردن
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
close control U رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close controlled U رهگیری بروش کنترل نزدیک
close fitting U چسباندن
close-ups U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close coordination U هماهنگی نزدیک
close corporation U شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling U جفتگری قوی
close-ups U کاملا افراشته
danger close U خطر نزدیک
close defence U سه مدافع
close control U کنترل نزدیک
close confinement U زندان انفرادی
close confinement U حبس انفرادی
close aneal U باز پختن مسدود
close aneal U گداختن مسدود
close aboard U نزدیک به قایق دیگر
close aboard U پوشش هوایی نزدیک
close aboard U چسبیده به
close attack U سه مهاجم
close column U ستون جمع
close column U ستون بسته
close combat U رزم نزدیک
close aboard U نزدیک
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
close combat U جنگ تن به تن
close coordination U همکاری نزدیک
close fisted U خسیس
close fistedness U خشک دستی
close ranks U فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close station U خدمه بدو مرخص
close station U افراد بدو مرخص
close-fitting U چسباندن
close supervision U نظارت نزدیک
close supervision U نظارت مستقیم
close support U پشتیبانی نزدیک
close fitting U قالب تن
close the door please U بیزحمت در را ببندید
close the door please U خواهش دارم
close the door please U اگرزحمت نیست
close up view U نمای کلوزاپ
close range U فاصله نزدیک
close range U مسافت نزدیک
close fistedness U خست
close fit U مناسب
close-ups U از جلو
close grain U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close interval U فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close-ups U از نزدیک
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close-fitting U قالب تن
close price U قیمت نزدیک
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close up view U نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close air support U پشتیبانی هوایی نزدیک
He is a close friend of mine . U دوست نزدیک من است
Do you mind if I close the window? U اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
close order drill U مشق صف جمع
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
to cut grass close U علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close covering group U ناو گروه مامور پوشش نزدیک
blade close stop U محلبرخورددولپهقیچی
close defensive fires U اتشهای پدافندی نزدیک
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
She was pretty when I saw her at close quarters . U از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close covering group U ناو گروه پشتیبانی نزدیک
To clinch(close,finalize)a deal. U معامله یی را جوش دادن
To hold (keep) a secret close to ones chest. U رازی درسینه نگهداشتن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . U مبادا در راباز بگذاری
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. U اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
high/low/close/open graph U نمودار بالا / پایین / بسته /باز
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com