English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close coordination U همکاری نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
coordination U سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
coordination U کوئوردیناسیون
coordination U تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
coordination U هم اهنگی
coordination U هماهنگ سازی
coordination U هماهنگی
fire coordination U تطبیق اتش
fire coordination U هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
flight coordination U هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
inductive coordination U توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
staff coordination U هماهنگی ستادی
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
coordination chemistry U شیمی کوئوردیناسیون
coordination compounds U ترکیبات کوئوردیناسیون
coordination geometry U هندسه کوئوردیناسیون
coordination sphere U فضای کوئوردیناسیون
coordination number U عدد کوئوردیناسیون
final coordination line U اخرین خط هماهنگیها
area coordination group U گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
fire support coordination U هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
fire support coordination U تطبیق اتش
fire coordination line U خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
eye hand coordination U هماهنگی چشم و دست
to close down U بستن
to keep close U نزدیک ماندن
to close down U تعطیل کردن
close U چهار گوشه
close up! U پشت توپ رو !
close in U نزدیک شدن به دشمن
close in U نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close in U نزدیک شدن
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close with U نزدیک شدن به دشمن
close by U دم دست
close U بن بست
close U پایان
close U ایست توقف
close U تنگ
close U نزدیک
close U : بستن
close U منعقدکردن
close U مسدود کردن
close U محصورکردن
close U نزدیک به ناو
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U بستن
close U انتها
close U چهاردیواری محوطه
close up U از نزدیک
close up U از جلو
close up U کاملا افراشته
close-up U از نزدیک
close-up U از جلو
close-up U کاملا افراشته
close-up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close U حیاط
to be quite close U نزدیک به هم بودن
close U جای محصور
close U پرچم افراشته
close by U نزدیک
close up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close U در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close U تغییر وضع درایستادن
close U نزدیک شدن به فورواردها
close U نزدیک بهم
close season U فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped U مویکوتاهشده
to close airspace U محصورکردن فضای هوایی
To close the ranks . U صفوف خود را فشردن
I had a close shave . U خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close-set U چشمهاینزدکبهم
to close airspace U مسدود کردن فضای هوایی
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close-fisted <adj.> U دست بسته
close ranks <idiom> U برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close reach U نزدیکبهنقطهپایان
run close U سخت دنبال کردن
he had a close shave of it U مفت جست
close-up lens U لنزکلوزآپ
to close up the rear U اخر از همه امدن
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to lie or keep close U پنهان بردن یاماندن
close-knit U ریز بافت
close-knit U همبسته
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
danger close U خطرنزدیک است
danger close U خطر نزدیک
close-knit U صمیمی و متحد
of a close texture U سفت باف
close up view U نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close aboard U چسبیده به
close control U رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled U رهگیری بروش کنترل نزدیک
close corporation U شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling U جفتگری قوی
close fitting U چسباندن
close defence U سه مدافع
close-ups U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close controlled U همکاری نزدیک
close fisted U خسیس
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
close control U کنترل نزدیک
close confinement U زندان انفرادی
close aboard U پوشش هوایی نزدیک
close aboard U نزدیک به قایق دیگر
close aneal U باز پختن مسدود
close aneal U گداختن مسدود
close attack U سه مهاجم
close column U ستون جمع
close aboard U نزدیک
close column U ستون بسته
close combat U رزم نزدیک
close combat U جنگ تن به تن
close confinement U حبس انفرادی
close fistedness U خشک دستی
close fistedness U خست
close range U فاصله نزدیک
close ranks U فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close station U خدمه بدو مرخص
close-fitting U چسباندن
close station U افراد بدو مرخص
close supervision U نظارت نزدیک
close supervision U نظارت مستقیم
close support U پشتیبانی نزدیک
close fitting U قالب تن
close the door please U بیزحمت در را ببندید
close the door please U خواهش دارم
close the door please U اگرزحمت نیست
close range U مسافت نزدیک
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close fit U مناسب
close grain U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close interval U فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close-ups U کاملا افراشته
close price U قیمت نزدیک
close up view U نمای کلوزاپ
close-fitting U قالب تن
close-ups U از نزدیک
close-ups U از جلو
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
Do you mind if I close the window? U اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
He is a close friend of mine . U دوست نزدیک من است
She was pretty when I saw her at close quarters . U از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close packed cubic U مکعبی تنگچین
close order drill U مشق صف جمع
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
close packed structure U ساختار تنگچین
close covering group U ناو گروه پشتیبانی نزدیک
close covering group U ناو گروه مامور پوشش نزدیک
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
close defensive fires U اتشهای پدافندی نزدیک
to cut grass close U علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
blade close stop U محلبرخورددولپهقیچی
close air support U پشتیبانی هوایی نزدیک
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
To hold (keep) a secret close to ones chest. U رازی درسینه نگهداشتن
To clinch(close,finalize)a deal. U معامله یی را جوش دادن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . U مبادا در راباز بگذاری
high/low/close/open graph U نمودار بالا / پایین / بسته /باز
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. U اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com