English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clock pulse U تپش زمان سنجی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
pulse U ایمپولز
pulse U تپ
pulse U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulse U مجموعه متمادی پالسهای مشابه
pulse U دوره کوتاه سطح ولتاژ
pulse U جهند
pulse U اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
pulse U تپش
pulse U ضربان
pulse U نبض
pulse U جهندزدن
pulse U تپیدن
pulse U ضربه
pulse U پولس
pulse U امواج ضربانی
pulse U پالس
pulse dialling U شماره گیری تلفن از طریق ارسال پالسهایی روی خط
leaping pulse U نبض غیر مستوی
uneven pulse U نبض غیر مستوی
pulse counter U ضربه شمار
to feel any one's pulse U کمان کردن
pulse amplifier U تقویت کننده پالس
pulse amplitude U دامنه تپش
pulse converter U مبدل پالس
pulse counter U پالس شمار
voltage pulse U پالس ولتاژ
input pulse U پالس ورودی
drive pulse U تپش تحریک
pulse width U پهنای تپش
enable pulse U تپش تواناساز
flyback pulse U پالس برگشت
heat pulse U پالس حرارتی
ignition pulse U پالس احتراق
ignition pulse U ضربه احتراق
ignition pulse U ایمپولز احتراق
input pulse U ایمپولز ورودی
disable pulse U تپش ناتوان ساز
pulse duration U مدت تپش
pulse generator U تپش زا
pulse transformer U مبدل ضربه
pulse transmitter U فرستنده پالس
pulse triggering U رها سازی تپش
to feel any one's pulse U لمس کردن
pulse width U پهنای پالس
to feel any one's pulse U دست زدن
read pulse U تپش خواندن
to feel any one's pulse U حس کردن احساس کردن دریافتن
rectangular pulse U ضربه مستطیلی
thrilling pulse U نبض مختلج
pulse train U سلسله تپش ها
pulse train U قطار تپشها
pulse generator U مولد تپش
pulse length U درازای تپش
pulse modulation U تلفیق تپشی
pulse modulation U مدولاسیون پالس
pulse period U تناوب پالس
pulse pressure U فشار نبض
pulse regeneration U باز زایی تپش
pulse repetition U تکرار تپش
pulse repetition U تکرار ضربان
pulse repetition U تجدید ضربان پی امد ضربان
strobe pulse U تپش بارق
data pulse U ضربان داده
dial pulse U تپش شماره گیری
pulse shape U ریخت تپش
transmitted pulse U امواجارسالی
high power pulse U پالس قوی
ideal rectangular pulse U پالس مربعی ایده ال
pulse code modulation U تلفیق رمز تپشی
serrated vertical pulse U ضربه عمودی دندانهای
high power pulse generator U مولد پالس پرقدرت
To sound someone out . To feel someones pulse . U مزه دهان کسی را فهمیدن
clock U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock U دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock U ساعت
clock U تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock U خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock U سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock U مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock U ماشینی که زمان را نشان میدهد
at eight o'clock U در ساعت هشت
clock U مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock U ساعت
clock U سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock U زمانگیری
clock U وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock U زمان
the two o'clock d. U توزیع ساعت دو
three second clock U ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
four o'clock U ساعت چهار
clock U زمان سنج
four o'clock U گل لاله عباسی
o'clock U ساعت از روی ساعت
clock U ساعت ورزشگاه
clock U سنجیدن باساعت
four o'clock U لاله عباسی
clock U تپش زمان سنجی ساعت
time clock U گاه ساعت
set the clock U ساعت را تنظیم کردن
time clock U ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
round-the-clock U بیست و چهار ساعته
biological clock U زیستآهنگ
This is a self - winding clock . U این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
The clock has stopped. U ساعت دیواری خوابیده است
clock timer U زمانموردنظر
five-o'clock shadow U ته ریش
to clock in [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
clock operator U تنظیمکنندهوقت
five-o'clock shadows U ته ریش
round-the-clock U پیوسته
round-the-clock شبانه روزی
round-the-clock U لاینقطع
biological clock U زیست گشت
biological clock U ساعت زیستی
to clock out [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
to watch the clock U [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
wall clock ساعت دیواری
face of the clock U صفحه ساعت
tower clock U برج ساعت
twentyfour second clock U ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
round the clock U ۲۴ ساعته
work against the clock U بکوب کار کردن
round-the-clock U روز و شب
shot clock U ساعت مسابقه
grandfather clock U ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
clock paradox U پارادکس زمانی
clock rate U نرخ زمان سنجی
clock signal U علامت زمان سنجی
clock skew U اریب زمان سنجی
clock speed U سرعت ساعت
clock stagger U رتبه زمان سنجی
clock track U شیار زمان سنجی
clock work U چرخهای ساعت
delta clock U مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
clock method U روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock maker U ساعت ساز
clock interrupt U وقفه زمان سنجی
cuckoo clock U ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
alarm clock U ساعت شماطهای
alarum clock U ساعت شماطهای
alarum clock U خیزانک
atomic clock U ساعت اتمی
chess clock U ساعت شطرنج
clock frequency U بسامد زمان سنجی
clock generator U مولد زمان سنجی
clock generator U ساعت زا
delta clock U که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
digital clock U زمان سنج رقمی
relocation clock U دایره تنظیم تیر
relocation clock U دایره تنظیم هدف
master clock U زمان سنج اصلی
military clock U ساعت یا وقت نظامی
lady clock U پینه دوز
physiological clock U ساعت فیزیولوژیکی
roller clock U چشمی بسته قرقره دار
effectiveness clock U دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
internal clock U ساعت داخلی
lady clock U کفشدوز
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
game clock U ساعت ورزشگاه
electric clock U ساعت الکتریکی
digital clock U ساعت رقمی
master clock U شاه زمان سنج
to clock on [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
real time clock U ساعت بلادرنگ
to clock off [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
Please don't wake me until 9 o'clock! U لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
the clock was put back U عقربههای ساعت را عقب بردند
to advance the hand of a clock U عقربه ساعت را جلو کشیدن
clock calendar board U تخته ساعت / تقویم
clock code position U سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
Does this clock keep good time? U این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
turn the clock back <idiom> U زمان را به عقب برگرداندن
One cannot put back the clock. <proverb> U هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
The plane to ... departs at ... o'clock. U هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
horizontal clock system U طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
weight-driven clock mechanism U مکانیزم ساعتپانولدار
He works day and night (round the clock). U روز وشب کارمی کند
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. U من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com