English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
child study U کودک پژوهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to study out U با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
study U بررسی کردن
study U بررسی
study U تحقیق
study U طرح ازمایشی
to study up U خود را اماده امتحانات کردن
study U سنجیدن
study U ارزیابی کردن
study U تحقیق کردن
study U بررسی کردن
study U مطالعه کردن
study U تجزیه کردن
study U عیار گرفتن
study U درس خواندن خوانش
study U تحصیل کردن مطالعه کردن
self study U مطالعه پیش خود
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
s.for study U ذوق تحصیل
s.for study U میل به تحصیل
study U محک زدن
study U موضوع تحصیلی اتاق مطالعه
study U غور بررسی
study U تحصیل
study U درس
study U مطالعه
my unwillingness to study U بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
motion study U مطالعه ی حرکت
threat study U بررسی امکانات رزمی دشمن
he applied him self to study U مشغول تحصیل شد
feasibility study U مطالعه امکان سنجی
graduate study U تحصیلات دانشگاهی
motion study U تحرک سنجی
he applied him self to study U دست بتحصیل زد
feasibility study U مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
feasibility study U امکان سنجی
feasibility study U مطالعه امکانپذیری
feasability study U مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
empirical study U بررسی ازمودی
empirical study U بررسی تجربی
What is your branch of study? U رشته تحصیلیتان چیست ؟
feasability study U مطالعات اجرایی
to study persian U زبان فارسی تحصیل کردن
methodical study U بررسی روشمند
motion study U حرکت پژوهی
to study for the bar U تحصیل حقوق کردن
to study for the bar U درس حقوق خواندن
threat study U بررسی توسعه تهدید دشمن
to make a study of something U چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
study habits U عادتهای مطالعه
pilot study U بررسی مقدماتی
study for bar U دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
case study U مورد پژوهی
case study U بررسی موردی
staff study U بررسی ستادی
time study U بررسی زمانی
application study U بررسی پذیرش اماد
application study U بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
area study U بررسی منطقه
system study U مطالعه سیستم
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
brown study U عالم رویا و هپروت
field study U بررسی میدانی
capability study U مطالعه امکان انجام کار
area study U بررسی منطقهای
time study man U وقت نگه دار
methods of economic study U روشهای مطالعه علم اقتصاد
time and motion study U بررسی زمان و حرکت
symonds' picture study test U ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
rozenzweig picture frustration study U ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
After dinner he likes to retire to his study. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
allport vernon lindzey study of values U ارزش سنج الپورت- ورنون- لیندزی
with child U ابستن حامله
i would i were a child U ای کاش بچه بودم
he is my only child U فرزند یگانه من است
only child U تک فرزند
to get with child U ابستن کردن
child U یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
child U parent
child U ionship relat child parent
with child <idiom> U حامله شدن
the child is a wonder U این بچه عجوبه ایست
child U ولد
child U کودک
child U طفل
from a child U ازهنگام بچگی
child U فرزند
child U بچه
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
To spoil child . U بچه یی را لوس کردن
love child U حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
to i. a child with vaccine U ابله بچه ایی را کوبیدن
to beat a child U کتک زدن بچه
child prodigy U بچهبا استعداد
feral child U کودک وحشی
hardly a child anymore U دیگر به سختی بچه ای
child's play U بچه بازی
you will spoil the child U بچه را فاسد خواهیدکرد
child's play U هر کار بسیار آسان
wolf child U کودک گرگ پرورده
to tuck in a child U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
to vaccinate a child U ابله بچهای را کوبیدن
The child is going to go to bed. U بچه دارد می رود بخواب
Ask the truth from the child . <proverb> U یرف راست را از بچه بپرس.
Could we have a plate for the child? U آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
Watch the child ! U مواظب بچه باش !
poor child U بیچاره بچه
child's play U بازی کودکان
the losser of a child U فقدان یا داغ فرزند
child law U حقوق کودک
elf child U بچه عوضی
elf child U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
child centered U کودک محور
child adoption U فرزند خواندگی
child of the second bed U بچه زن دوم
child abuse U بهره کشی از کودک
big with child U حامله
big with child U ابستن
foster child U فرزند خوانده
child custody U حضانت
child window U پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
unborn child U حمل
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child psychiatry U روانپزشکی کودک
child psychology U روانشناسی کودک
child in the womp U حمل
child development U رشد کودک
child window U پنجرهای در پنجره اصلی
adopted child U فرزند خوانده
god child U بچه تعمیدی
god child U فرزندتعمیدی
grand child U نوه
she is quick with child U جنبش بچه رادرشکم حس میکند
an abortive child U فگانه
illegitimate child U طفل نامشروع
an abortive child U بچه سقط شده
problem child U کودک مشکل افرین
she has brone a child U ان زن بچه زائیده است
problem child U فرزند مسئله دار
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
nurse child U فرزند خوانده
nurse child U فرزند رضائی
gutter child U بچه موچه گرد
he treated me as a child U بامن مانند بچه رفتارکرد
backward child U کودک عقب مانده
the child is a great t. to us U این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
in child birth U درحال زایمان
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
lost child U طفل لقیط
natural child U بچه نامشروع
natural child U طفل حرامزاده
rejected child U کودک مطرود
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
child death rate U نرخ مرگ و میر کودکان
to tuck up a child [British E] U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
child labor laws U قوانین کار کودکان
child labour legislation U قانون مربوط به کارخردسالان
child langmuir equation U معادله چایلد- لنگمیور قانون چایلد- لنگمیور
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
female slave with a child U master her from child witha
Dont spoil the child . U بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
female slave with a child U ام ولد
The child is beginning to talk. U بچه دارد زبان باز می کند
to kiss away a child's tears U بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
You are stll a child in her eyes. U به چشم اوهنوز یک بچه هستی
child rearing practices U شیوههای پرورش کودک
parent child relationship U رابطه پدر و پسر
to i. obedience intoa child U فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
The child fell off the balcony. U بچه از ایوان پرت شد
the child belongs to the marriage bed U الولد الفراش
putative father of an illegitimate child U پدر مفروض فرزندی نامشروع
blood money of an unborn child U دیه جنین
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb> U بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> U بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
He had the air of a frightened(scared)child. U حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
blood money of an unborn child U غره
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child. U عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. U اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com