English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
charges collect U هزینه نقدا" دریافت میشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collect U گرد آوردی کردن
collect U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collect U جمع اوری کردن
collect U جمع شدن
collect U وصل کردن
collect U وصول کردن
collect U جمع اوری کردن جمع کردن
collect U گرداوردن
collect U بدست آوردن یا دریافت داده
collect U جمع آوری کردن
freight collect U هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
freight collect U پس کرایه
collect transfer U بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> U هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
To collect (pack)the household goods. U اسباب خانه را جمع کردن
charges U بدهکار کردن
charges U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charges U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charges U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charges U محفظهای
charges U شارژ کردن شارژ
charges U خرج
charges U متهم کردن
charges U بار الکتریکی
charges U موردحمایت
charges U پرکردن
charges U مطالبه بها
charges U متهم ساختن
charges U هزینه
charges U زیربار کشیدن
charges U عهده دارکردن
charges U وزن
charges U بار مسئولیت
charges U گماشتن
charges U خرج منفجره
charges U پر کردن
charges U حمله به حریف
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U خطای حمله
charges U بار کردن
charges U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges U بار
charges U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges U تصدی
charges U عهده داری
charges U حمله اتهام
charges U اتهام
overhead charges U هزینه ثابت عمومی
freight charges U مخارج حمل
pilot charges U هزینههای راهنما
repulsion of charges U نیروی دافعه بارها
stevedoring charges U هزینههای بارگیری وباراندازی
transport charges U کرایه
examples of charges U نشانههاینظامی
handling charges U هزینههای جابجایی کالا
to press charges against someone U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
freight charges U هزینههای حمل
free of all charges U بدون هیچگونه مخارج
cover charges U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
depth charges U خرج عمیق
depth charges U خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
additional charges U اتهامات اضافی
additional charges U خرجهای اضافی
bank charges U هزینههای بانکی
bank charges U bank
capital charges U هزینههای سرمایه
charges forward U هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
charges prepaid U هزینه پیش پرداخت شده
collection charges U هزینه وصول
deferred charges U پیش پرداخت هزینه
deferred charges U هزینههای انتقالی
dock charges U هزینههای حوض dock-dues : syn
flashless charges U خرج بی شعله
flashless charges U خرج کم کننده شعله
Find demolition charges to U قوطی مواد منفجره همه منظوره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com