English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
central limit theorem U قضیه حد مرکزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
theorem U قاعده نکره
theorem U نظریه
theorem U مسئله
theorem U برهان
theorem U قضیه
slutsky theorem U براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
euler theorem U قضیه اولر
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
euler's theorem U قضیه اویلر
expansion theorem U قضیه بسطی
energy theorem U تئوری انرژی
duality theorem U قضیه دوگانگی
orthogonality theorem U قضیه تعامد
virial theorem U قضیه ویریال
rearrangement theorem U قضیه نوارایی
h theorem of boltzmann U قضیه H بولتزمن
bayes'theorem U قضیه بیس
bernoulli theorem U قضیه برنولی
variation theorem U قضیه تغییر
addition theorem U قضیه جمع پذیری
slutsky theorem U قضیه اسلاتسکی
theorem proving U اثبات نظریه
binomial theorem U قضیه دو جملهای
Pythagorean theorem U قضیه فیثاغورس [ریاضی]
well-ordering theorem U قضیه خوش ترتیبی [ریاضی]
Pythagoras' theorem U قضیه فیثاغورس [ریاضی]
cob web theorem U ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
jahn teller theorem U قضیه یان- تلر
clausius virial theorem U قضیه ویریال کلازیوس
balanced budget theorem U قضیه بودجه متوازن
prime number theorem U قضیه اعداد اول [ریاضی]
central U واحد ورودی و خروجی
central U کامپیوتر مرکزی
central U واحد محاسبات و منط ق
central U گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
central U مرکزی
central U متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
central U فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
central U کلمه با طول کوتاه
central U ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
central U که برای تولید کلمات بزرگ CPU با استفاده از روش ها تقسم بیت به کار می رود
central U تلفن چی مرکزی
central sulcus U شیار مرکزی
central fissure U شیار مرکزی
central government U حکومت مرکزی
central head U فشار مرکزی
central office U دفتر مرکزی
central load U بار مرکزی
central load U نیروی وارد به مرکز
central pith U هسته یا مغز چوب
central office U مرکز تلفن
central site U سایت مرکزی
central reserve U سکوی میانی
central reserve U سکوی وسط
central processor U پردازنده مرکزی
central terminal U پایانه مرکزی
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
central war U جنگ عمومی
central station U نیروگاه مرکزی
central strip U جداکننده جهات
central office U تلکس و تلگراف
central tendency U احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
central planning U برنامه ریزی مرکزی
central war U جنگ عمده
central position U قرارگاه مرکزی
central tendency U تمایل به مرکز
central position U وضعیت مرکزی
central strip U نوار میانی
central processor U پردازشگر مرکزی
central stile U چهارچوبدربمیانی
switching central U مرکز تلفن خودکار
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
Central America U آمریکایمرکزی
central circle U دایرهوسط
central defender U مدافعوسطی
central heating U گرمایش مرکزی
central heating U حرارت مرکزی
central incisor U دندانپیشینمرکزی
central nave U کلیسایمرکزی
central reservation U مرکزرزروکردن
central screw U پیچمرکزی
central column U ستونمرکزی
paching central U سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central bank U بانک مرکزی
central exchange U مرکز تلفن خودکار
central convolution U شکنج مرکزی
central exchange U مرکزتلکس
central city U شهر مرکزی
central gyrus U شکنج مرکزی
central city U مرکز شهر
central canal U مجرای مرکزی
top central manhole U حفرهمیانیورودفرد
central tendency measures U اندازههای گرایش مرکزی
Central Intelligence Agency U مرکز اداره اطلاعات [ایالات متحده آمریکا]
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
measures of central tendency U اندازههای گرایش مرکزی
central pumping station U تلمبهخانه
telephone central office U مرکز تلفن خودکار
central focusing wheel U چرخهزوم مرکزی
central treaty organization U انگلستان
central treaty organization U پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
central pumping station U مرکزی
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
unit central processing U واحد پردازش مرکزی
central treaty organization U سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
central telegraph office U مرکز تلگراف اصلی
battery control central U مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
central mass storage U انباره انبوه مرکزی
central control desk U اطاق فرمان اصلی
central information file U سیستم اصلی ذخیره داده
central concrete membrane U پرده میانی بتنی
central heating system U دستگاه حرارت مرکزی
central control panel U تابلوی مرکزی کنترل
central control panel U مرکز کنترل
central control desk U میزفرمان مرکزی
central angle of arch U دهانه کمان
central angle at crest U فرجه ستیغ
central air data U مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
central processing unit U واحد پردازش مرکزی
central planning team U تیم طرح ریزی مرکزی
central pastry kitchen U اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
central processing unit U واحدپردازنده مرکزی
central railway station U ایستگاه مرکزی راه اهن
central refueling provisions U سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
central mixing plant U مرکز اختلاط بتن
central postal directory U دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
central food preparation facility U کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
organization of central american states U سازمان دول امریکای مرکزی
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
limit U مسافت یا مدت مسابقه
there is no limit to it U اندازه ندارد
there is no limit to it U حدی بران متصور نیست
there is no limit to it U حد ندارد
limit U محدود
limit U حریم
without limit U بی حد بی اندازه نامحدود
limit U پایان
limit U کنار
limit U اندازه وسعت
limit U محدود کردن
limit U حد [ریاضی]
limit U معین کردن
limit U منحصر کردن
limit U کران
limit U حدود
limit U حد
to have a limit [of up to something] U [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
to limit something U چیزی را محصور کردن
tax limit U حد مالیاتی
temperature limit U مرز دما
audibility limit U حد شنودپذیری
liquid limit U حد روانی
suction limit U حد مکش
strain limit U حد تناسب میان تنش و انبساط
bag limit U حد مجاز صید
shrinkage limit U حد انقباض
safety limit U حد تامین
rupture limit U مرز پاره شدن
roche limit U حد روش
proportional limit U حد خطی
tolerance limit U خطای مجاز
transfer limit U حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
time limit U محدوده زمانی
time limit U حد زمانی
to have a maximum limit [of something] U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
age limit U محدودیت سنی
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
time limit U محدودیت زمانی
speed limit U سرعت مجاز
speed limit U حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
transfer limit U حدود تصحیحات انتقال تیر
transmission limit U محدوده فرافرستی
acceptance limit U حد پذیرش
upper limit U حد بالایی
upper limit U حد فوقانی
upper limit U حد بالا
acceptance limit U حد قابل قبول
absorption limit U لبه جذب
what is the limit on my account? U حد اعتبار حساب من چقدراست؟
proportional limit U حد نسبی
confidence limit U حد اطمینان
flow limit U حد جریان
high limit U حد نهایی
limit check U مقابله حدود
limit gage U وسیله سنجش تلرانس
limit indicator U نشاندهنده تلرانس
limit load U بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
limit of elasticity U حد ارتجاعی
limit of elasticity U حد کشسانی
limit of fire U حدود اتش
limit of fire U حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
limit of inflammability U حد اتش گیری
limit of inflammability U حد قابل اشتعال
limit of load U حد بار گذاری
limit of proportionality U حد تناسب
flow limit U حد بده
fatigue limit U حد خستگی
endurance limit U حد دوام مصالح
creep limit U حد انبساط دائمی
creep limit U حد خزش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com