English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
central head U فشار مرکزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
central U کامپیوتر مرکزی
central U ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
central U واحد ورودی و خروجی
central U واحد محاسبات و منط ق
central U گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
central U که برای تولید کلمات بزرگ CPU با استفاده از روش ها تقسم بیت به کار می رود
central U کلمه با طول کوتاه
central U مرکزی
central U تلفن چی مرکزی
central U متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
central U فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
central position U وضعیت مرکزی
central planning U برنامه ریزی مرکزی
central pith U هسته یا مغز چوب
central office U تلکس و تلگراف
central office U مرکز تلفن
central site U سایت مرکزی
central position U قرارگاه مرکزی
central office U دفتر مرکزی
central screw U پیچمرکزی
central reservation U مرکزرزروکردن
central bank U بانک مرکزی
central nave U کلیسایمرکزی
central strip U نوار میانی
central stile U چهارچوبدربمیانی
central processor U پردازنده مرکزی
central heating U گرمایش مرکزی
central heating U حرارت مرکزی
central tendency U تمایل به مرکز
central tendency U احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
central station U نیروگاه مرکزی
central reserve U سکوی میانی
central terminal U پایانه مرکزی
central reserve U سکوی وسط
central war U جنگ عمومی
central war U جنگ عمده
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
central processor U پردازشگر مرکزی
central strip U جداکننده جهات
central load U بار مرکزی
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
central gyrus U شکنج مرکزی
switching central U مرکز تلفن خودکار
central convolution U شکنج مرکزی
paching central U سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central exchange U مرکز تلفن خودکار
central exchange U مرکزتلکس
central fissure U شیار مرکزی
central sulcus U شیار مرکزی
central government U حکومت مرکزی
central load U نیروی وارد به مرکز
central city U شهر مرکزی
central city U مرکز شهر
central circle U دایرهوسط
central column U ستونمرکزی
central defender U مدافعوسطی
Central America U آمریکایمرکزی
central canal U مجرای مرکزی
central incisor U دندانپیشینمرکزی
head to head polymer U بسپار سر به سر
central angle of arch U دهانه کمان
central railway station U ایستگاه مرکزی راه اهن
central refueling provisions U سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
central control desk U اطاق فرمان اصلی
central heating system U دستگاه حرارت مرکزی
central information file U سیستم اصلی ذخیره داده
central limit theorem U قضیه حد مرکزی
central angle at crest U فرجه ستیغ
central pastry kitchen U اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
central concrete membrane U پرده میانی بتنی
central control desk U میزفرمان مرکزی
central mixing plant U مرکز اختلاط بتن
central control panel U مرکز کنترل
central control panel U تابلوی مرکزی کنترل
central postal directory U دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
central processing unit U واحد پردازش مرکزی
central mass storage U انباره انبوه مرکزی
battery control central U مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
central air data U مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
central planning team U تیم طرح ریزی مرکزی
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
central telegraph office U مرکز تلگراف اصلی
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
top central manhole U حفرهمیانیورودفرد
central processing unit U واحدپردازنده مرکزی
central pumping station U مرکزی
central pumping station U تلمبهخانه
unit central processing U واحد پردازش مرکزی
Central Intelligence Agency U مرکز اداره اطلاعات [ایالات متحده آمریکا]
telephone central office U مرکز تلفن خودکار
central treaty organization U پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
central treaty organization U انگلستان
central treaty organization U سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
central tendency measures U اندازههای گرایش مرکزی
central focusing wheel U چرخهزوم مرکزی
measures of central tendency U اندازههای گرایش مرکزی
organization of central american states U سازمان دول امریکای مرکزی
central food preparation facility U کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
to go off one's head U دیوانه شدن
to get anything into ones head U چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to keep one's head U ارام یاخون سردبودن
R/W head U وسیله
head way U پیشرفت
well head U سر چشمه
R/W head U HEAD WRITE/READ
keep one's head U خونسردبودن
keep one's head U دست پاچه نشدن
head well U چاه پیشکار
head well U مادر چاه
head way U پیشروی
head way U بلندی طاق سرعت
head way U بجلو
off with his head U سرش را از تن جدا کنید
head up U بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
over head U هزینه سربار
head to head U رقابت شانه به شانه
with head on U سربه پیش سر به جلو
get it through one's head <idiom> U فهمیدن ،باورداشتن
head-on <idiom> U فرجام مواجه شدن با
head-on <idiom> U برعلیه کسی بودن
head out <idiom> U ترک کردن
head up <idiom> U رهبر
keep one's head <idiom> U
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
over one's head <idiom> U خیلی سخت برای درک
over one's head <idiom> U به مقام بالاتری رفتن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
head off <idiom> U مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> U به عقب برگشتن
head off U دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down U دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
one way head U سریکجهته
go to head of U مست کردن
go head U ادامه بدهید بفرماید
go head U پیش بروید
per head U متوسطمیانگین
go to one's head <idiom> U مغرور شدن
head U عنوان مبحث
from head to f. U ازسرتاپا
head U دهانه
head U وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head U شبکه یا بدنه
head U بخش بالایی وسیله
head U فهم
head U فرق سرصفحه
head U دماغه
head U سرستون
head U ارتفاع فشاری
head U افت
head U دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head U دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head U منتها درجه موی سر
head U رئیس
head U سالار عنوان
head U اولین عنصر داده در لیست بودن
head U بعد بالایی کتاب یا بدنه
head U موضوع
head U انتهای میز بیلیارد
head U عمده
head U راس
head U ضربه با سر
head U هد
head U سردرخت
head U اصلی
head U طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head U دستشویی قایق بالای بادبان
head U نوک پیکان
head U موضوع در راس چیزی واقع شدن
head U رهبری کردن مقاومت کردن
head U ارتفاع ریزش سر رولور سر
head U عناصر اولیه ستون
head U پیش رو
head U رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head U دهنه ابزار
head U سرپل توالت ناو
head U عازم شدن سرپل گرفتن
head U مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head U توپی کامل و سایر متعلقات
head U خط سر
head-on U نوک به نوک
head first U سربجلو
head first U از سر سراسیمه
head-first U باکله
head-first U سربجلو
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
head-first U از سر سراسیمه
head U راس عدد
head U سر
head U کله
head U دربالا واقع شدن
head U دارای سرکردن
Off with his head ! U سرش را ببرید !
head first U باکله
head-on U روبرو
head U انتها دماغه
head U ابتداء
head U نوک
head U مهم
head U : سرگذاشتن به
head on U از سر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com