Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
center spot
U
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
center face off spot
U
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center ice spot
U
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
Other Matches
center to center method
U
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
in a spot
<idiom>
U
درمشکل قرار داشتن
spot
U
به طور نقد
spot
U
نقدا"
spot
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot
U
کمان
spot
U
لکه موضع
on the spot
U
نقدا"
on the spot
U
فی المجلس
on-the-spot
U
نقدا"
on-the-spot
U
فی المجلس
spot-on
U
دقیقا صحیح
up on the spot
U
فی المجلس مقدا بی درنگ
on the spot
<idiom>
U
درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot
U
[لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
spot
U
مسافت یابی کردن
spot
U
تنظیم تیر کردن
spot
U
درجا
spot
U
نقطه
spot
U
خال
spot
U
مکان
spot
U
لکه دارشدن
spot
U
محل
spot
U
لکه دارکردن
spot
U
زمان مختصر لحظه
spot
U
موضع
spot
U
لکه لک
spot
U
باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot
U
کشف کردن اماده پرداخت
spot
U
فوری
spot
U
در محل
spot
U
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot
U
مشاهده کردن گلوله ها
spot
U
جا
spot
U
کشف کردن دیدن
spot
U
تشخیص دادن
spot
U
بجااوردن
spot shot
U
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot test
U
ازمایش فوری
spot sale
U
فروش نقد
spot report
U
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot repair
U
تعمیر در محل
spot transaction
U
معامله نقدی
spot net
U
شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot pass
U
پاس غیرمستقیم
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot price
U
قیمت نقدی
spot price
U
قیمت برای فروش فوری
spot price
U
بهای جنس در معامله نقدی
spot rate
U
نرخ فروش نقدی
spot repair
U
تعمیر در جا
spot sale
U
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot weld
U
خال جوش
water spot
U
واتراسپات
water spot
U
گردباد دریایی
warm spot
U
نقطه گرماگیر
spot price
U
قیمت تمام شده
warm spot
U
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
unpainted spot
U
تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
touch spot
U
ناحیه بساوشی
sweet spot
U
قسمت مرکزی راکت یا چوب
succeeding spot
U
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
spot welding
U
جوش نقطهای
spot welding
U
جوشکاری نقطهای
spot welding
U
نقطه جوش
spot weld
U
اتصال نقطه جوش
spot weld
U
نقطه جوش دادن
centre spot
U
خالوسط
spot market
U
بازار معاملات نقدی
spot market
U
بازار نقدی
cold spot
U
نقطه سرماگیر
previous spot
U
نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
spot of enforcement
U
نقطه پنالتی
penalty spot
U
نقطه پنالتی
pain spot
U
نقطه درد
long spot
U
موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
light spot
U
نقطه منور
light spot
U
نقطه نور
landing spot
U
نقطه فرود
head spot
U
نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
focal spot
U
کانون
dead spot
U
منطقه ساکت
dead spot
U
نقطه خنثی
flying spot
U
لکه نورتند رو
face off spot
U
نقطه رویارویی
pyramid spot
U
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
soft spot
U
شولات
spot map
U
کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot lamp
U
لامپ با نورمتمرکز
spot lamp
U
لامپ موضعی
spot kick
U
ضربه کاشته
spot grading
U
صافسازی
spot goods
U
کالاهای اماده تحویل
spot goods
U
کالاهای موجود
spot footing
U
پی مجزا
spot elevation
U
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot elevation
U
ارتفاع تعیین شده
spot distortion
U
اغتشاش نقطه
spot cash
U
پول نقد
spot cash
U
پرداخت نقدی
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot ball
U
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
soft spot
U
ناحیه نشست
face off spot
U
هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
hot spot
U
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
spot check
U
بررسی موضعی
tight spot
<idiom>
U
شرایط سخت
soft spot for someone/something
<idiom>
U
احساسات تندوتیز داشتن
Johnny-on-the-spot
<idiom>
U
balkline spot
U
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
spot check
U
مقابله موضعی
billiard spot
U
نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
He was kI'lled on the spot.
U
جابجا کشته شد
trouble spot
U
کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
cash spot
U
نقد فوری
cathode spot
U
لکه کاتدی
air spot
U
تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
spot check
U
بطور چند در میان ازمودن
hot spot
U
نقطه داغ
beauty spot
U
خال
beauty spot
U
خال کوچک
beauty spot
U
خال زیبایی
spot checks
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks
U
بطور چند در میان ازمودن
spot checks
U
بررسی موضعی
yellow spot
U
نقطه زرد
spot checks
U
مقابله موضعی
spot checks
U
بازدید در محل
spot check
U
بازدید در محل
advertising spot
U
فیلم تبلیغاتی
spot check
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
air spot
U
تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
handicap spot
U
مهرهتعادلی
blind spot
U
نقطه کور
black spot
U
جادهباآمارتصادفبالا
high spot
U
جذابترین لذتبخشترین
blind spot
U
نقطه ضعف
bridge spot weld
U
جوشکاری نقطهای
spot pattern test
U
ازمون طرح نقطه ها
This is an ideal spot for picnics .
U
اینجا برای پیک نیک ماه است
spot welding machine
U
دستگاه جوش نقطهای
baulk line spot
U
نقطهخطمرز
great red spot
U
لکه سرخ بزرگ
flying spot scanner
U
پوینده لکهای تند رو
great white spot
U
لکه سفید بزرگ
kicks from the penalty spot
U
شوت از نقطه پنالتی
white spot ball
U
مکانتوپسفید
spot welding electrode
U
الکترود جوشکاری نقطهای
single row spot welding
U
جوشکاری نقطهای سری
double row spot welding
U
جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
center
U
متمرکز نقطه اتکاء
center
U
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
U
مجمع
center
U
کیان
center
U
مرکز
off center
U
خارج از مرکز
center
U
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center
U
وسط ونقطه مرکزی
center
U
نقط ه میانی چیزی
center
U
گروه مرکزی
center
U
درمرکز قرارگرفتن
center
U
سانتر
center
U
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
U
متمرکز کردن
center
U
نقطه گره
off-center
<idiom>
U
عجیب وغریب
center
U
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
U
تمرکز یافتن
center
U
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center
U
میان
center
U
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
U
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
education center
U
مرکز اموزش
nerve center
U
مرکزفرماندهی
inversion center
U
مرکز وارونگی
signal center
U
مرکزارتباطات
operation center
U
مرکز عملیات
nerve center
U
مرکز عصبی
education center
U
اموزشگاه
message center
U
مرکز پیام
filter center
U
مرکزتوزیع اطلاعات
four center arch
U
قوس جناغی چهار پرگاری
feeding center
U
مرکز تغذیه
information center
U
مرکز اطلاعات
information center
U
مرکز جمع اوری اطلاعات
lathe center
U
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
local center
U
مرکز محلی
luminescent center
U
هسته لومینسانس
filter center
U
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
pintle center
U
نقطه لولا
detention center
U
بازداشتگاه
speech center
U
مرکز گویایی
How do I get to city center?
U
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center
<idiom>
U
کاملا وسط
The city center .
U
میدان ( مرکز ) شهر
She is the center of attraction .
U
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
switching center
U
مرکز راه گزینی
three center bonding
U
پیوند سه مرکزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com