English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cash-wage U دستمزد نقدی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wage U اجرت کارمزد
wage U ضمانت حسن انجام کار
wage U اجر
wage U اجیر کردن
wage U جنگ برپا کردن
specified wage U اجرت المسمی
wage U اجرت
just wage U مزد عادلانه
wage U مزد
wage U دستمزد
wage U حمل کردن
wage U کار مزد دسترنج
wage flexibility U انعطاف پذیری دستمزد
wage freeze U انجماد دستمزد
wage earners U حقوق بگیران
wage funds U وجوه دستمزد
wage funds U مایه دستمزد
wage good U کالای مزدی
wage good U کالائی که نقش مزد را ایفا میکند
wage incentive U انگیزه مزد
wage freeze U ثابت نگهداشتن دستمزد
wage income U درامدمربوط بکار
wage index U شاخص دستمزد
wage rigidity U انعطاف ناپذیری مزد
wage rate U نرخ دستمزد
annual wage U دستمزد سالانه
wage share U سهم مزد
wage rate U نرخ مزد
wage market U بازار دستمزد
wage policy U سیاست دستمزد
real wage U مزد واقعی
wage level U سطح مزد
wage income U درامد بشکل دستمزد
wage earner U اجیر
wage agreement U قرارداد دستمزد
daily wage U مزد روزانه
to wage war U دست بجنگ زدن
to wage war U جنگ کردن
minimum wage U حداقل دستمزد
money wage U مزد پولی
nominal wage U مزد اسمی
nonflexible wage U مزد انعطاف ناپذیر
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
wage bargain U چانه زنی دستمزد
wage bill U لیست حقوق
wage differentials U اختلاف در دستمزد
wage determination U تعیین دستمزد
wage cuts U کاهش دستمزد
wage costs U مخارج دستمزد
wage control U کنترل دستمزد
wage constraint U محدودیت دستمزد
wage ceiling U حداکثر دستمزد
wage ceiling U سقف دستمزد
rate of wage U نرخ دستمزد
wage stabilization U تثبیت مزد
living wage U مزد امرارمعاش
living wage U مزد معیشت
living wage U مزدکافی برای امرار معاش
wage stabilization U ثبات دستمزد
wage-packet U پاکتیکهحقوقرادرآنمیگذارند
to wage a campaign U لشکرکشی کردن
wage tax U مالیات بر مزد
wage standard U دستمزد استانده
wage system U نظام پرداخت دستمزد
wage earners U مزد بگیران
minimim wage law U قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
rate of money wage U نرخ مزد پولی
wage compution day U دستمزد ساعتی
rate of wage increase U نرخ افزایش دستمزد
iron law of wage U قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
wage price spiral U قیمت
wage push inflation U تورم ناشی از فشار مزد
wage profit ratio U نسبت دستمزد به سود
base wage rate U حداقل دستمزد
wage price guideline U قیمت
wage price spiral U دور تسلسل دستمزد
wage price guideline U راهنمای مزد
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
reasonable of average wage fair U اجرت المثل
cash in on <idiom> U شانسی سود بردن
cash U نقد
cash U پول خرد
cash U دریافت کردن صندوق پول
cash U پول نقد
She had the never to ask for cash . U اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
cash in <idiom> U تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
cash U اسکناس
cash U چک
cash U نقدی
available cash U موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
cash U وصول کردن نقدکردن
cash U حواله پستی تلگرافی یا بانکی
cash U پول رایج
cash U صندوق
cash U نقد کردن
cash U نقدکردن
sell for cash U نقد فروختن
to buy for cash U نقد کردن
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
cash crop U محصولی که برای فروش فرآوری میشود
share in cash U سهم نقدی
cash register U صندوق [محل پرداخت پول]
cash crop U فرآورد نقدینهساز
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
cash desk U صندوقپرداختپولدر یکمغازه
cash dispenser U پرداخت کننده پول
To turn into cash. U به پول نزدیک کردن
cash crop U محصول فروشی
cash readout U وسیلهنمایشمقدارپول
cash crop U فرآورد فروشی
cash cow <idiom> U منبع خوبی از پول
to cash a cheque U چک را نقد کردن
spot cash U پول نقد
spot cash U پرداخت نقدی
cash card U کارتمخصوصگرفتنپول
cash dispenser U ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash register U ماشین صندوقداری
cash registers U صندوق پول شمار
cash registers U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers U ماشین صندوقداری
cash flow U گردش وجوه
capital in cash U سرمایه نقدی
cash account U حساب نقدی
cash against documents U پول در مقابل اسناد
cash assets U داراییهای نقدی
cash balance U مانده نقدی
cash balance U تراز نقدی
cash box U صندوق پول
cash budget U بودجه نقدی
cash capital U سرمایه نقدی
cash deficit U کسر صندوق
cash discount U تخفیف نقدی
cash register U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash register U صندوق پول شمار
cash books U دفتر نقدی
cash dispenser U پرداخت مینماید
cash dispensers U پرداخت کننده پول
cash dispensers U تحویل دارخودکار
cash dispensers U ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispensers U پرداخت مینماید
cash and carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash-and-carries U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash-and-carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash dispenser U تحویل دارخودکار
hard cash U پول نقد
cash crops U محصولات نقدی مانند
cash crops U گندم جو
cash crops U برنج
cash crops U ذرت
cash crops U پنبه وتنباکو
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
cash book U دفتر نقدی
cash discount U تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
cash dividened U سود نقدی
cash rent U اجاره نقدی
cash sale U فروش نقدی
cash sale U بیع نقد
cash security U وثیقه نقدی
cash security U وجه الضمان نقدی
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
contribution not in cash U سهم الشرکه غیر نقدی
for prompt cash U نقدا`
for prompt cash U فی المجلس
idle cash U پول بیکار
idle cash U پول بلااستفاده
net cash U قیمت مقطوع
net cash U نقدی خالص
non cash share U سهم غیر نقدی
non cash shares U سهام غیر نقدی
on cash basis U نقدا"
cash ratio U نسبت نقدینگی
cash spot U نقد فوری
cash prompt U نقد فوری
cash office U صندوق
cash on delivery U پرداخت هنگام تحویل
cash on delivery U فروش نقدی
cash nexus U رابطه نقدی
cash items U اسناد تنخواه گردان
cash office U دایره صندوق
cash flows U نقدینه
cash on delivery U فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
cash plans U طرح پرداختهای نقدی
cash price U قیمت نقدی
cash price U بهای نقدی
cash flows U وجوه در گردش
cash collection voucher U سند پرداخت نقدی
cash collection voucher U سندپرداخت غرامت نقدی
Cash . Ready money . U وجه نقد
to save bot cash U نقد فروختن
discounted cash flow U ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
discounted cash flow U مبلغ تنزیل شده پرداختها وهزینههای اتی
paid in cash share U سهام نقدا" پرداخت شده
A cash ( credit ) transaction . U معامله نقدی ( اعتباری )
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com