Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
buyer's market
U
بازار خرید
buyer's market
U
بازاری که درکنترل خریدارست
buyer's market
U
بازار مناسب برای خریدار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
buyer
U
مشتری
buyer's over
U
حالتی در بازار که پس ازفروش تمام کالا هنور کالای مربوطه مورد نقاضا میباشد
buyer
U
خریدار
buyer
U
مشتری
buyer
U
خریدار
first-time buyer
U
آنکهبرایاولینبارخانهمیخرد
producer buyer
U
خریدار صنعتی
marginal buyer
U
خریدار نهائی
buyer's option to duble
U
خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
buyer's option to duble
U
مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
buyer's optoin to duble
U
optoin
duties on buyer's account
U
حقوق گمرکی به عهده خریداراست
market
U
بازار فروش
[اقتصاد]
market value
U
قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
market value
U
ارزش
market value
U
در بازار قیمت بازار
market value
U
ارزش بازاری
market value
U
قیمت بازار
down-market
U
رجوع شود به downscale
in the market for
<idiom>
U
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
market
U
بازار
outside market
U
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market
U
مرکزتجارت
market
U
فروختن
market
U
در بازار دادوستد کردن
market
U
درمعرض فروش قرار دادن
market
U
به بازار عرضه کردن
market
U
محل داد وستد
off-market
<adj.>
U
خارج از بورس
[فروخته شده ]
market trends
U
روندهای بازار
market system
U
نظام بازار
market structure
U
بنیان بازار
market structure
U
ساخت بازار
market socialism
U
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
market trust
U
بازار انحصاری
over-the-counter market
U
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
price market
U
وضع کردن قیمت در انحصار
perfect market
U
بازار کامل
organized market
U
بازار سازمان یافته
oil market
U
بازار نفت
narrow market
U
بازار محدود
financial market
U
بازار مالی
market share
U
سهم بازار
market segmentation
U
تجزیه بازار
market oriented
U
در جهت بازار
market oriented
U
بازاری
market opportunity
U
فرصت بازار
market mechanism
U
مکانیسم بازار
market mechanism
U
طرز کار بازار
market leader
U
دارای رهبریت بازار
market leader
U
پیشرو بازار
market leader
U
پیشقدم در بازار
market overt
U
بازار اشکار
market overt
U
بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
market segmentation
U
تقسیم بازار
market risk
U
خطر بازار
market survey
U
بررسی بازار
market review
U
بررسی بازار
market prices
U
قیمتهای تعیین شده در بازار
market prices
U
قیمتهای بازار
market price
U
قیمت بازار
market penetration
U
نفوذ به بازار
market information
U
اطلاعات و دادههای بازار
rig the market
U
با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
to place on the market
U
فروختن
cattle market
U
محلفروشاحشام
to put on the market
U
فروختن
labour market
U
متقاضیکار
market garden
U
مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
market gardener
U
باغکار سبزیکار
market gardening
U
شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
On the free market .
U
دربازار آزاد
To depress the market .
U
بازار را کساد کردن
There is no market for it in Iran .
U
درایران مصرفی ندارد
flea market
<idiom>
U
بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
to place on the market
U
درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market
U
درمعرض فروش قرار دادن
carpet market
U
بازار فرش
to put on the market
U
به بازار عرضه کردن
off-market purchases
U
خرید در بیرون از بورس
securities market
U
بازار اوراق بهادار
security market
U
بازار اوراق بهادار
seller's market
U
بازار فروشنده
seller's market
U
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
sharing the market
U
تقسیم بازار
soft market
U
بازار با تقاضای خوب
spot market
U
بازار نقدی
spot market
U
بازار معاملات نقدی
target market
U
بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
the market is dull
U
بازار راکد است
the market is dull
U
بازار کساداست
to make a market of
U
معامله کردن
to make a market of
U
با کالای دیگرمعاوضه کردن
to rig the market
U
با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
wage market
U
بازار دستمزد
widening of market
U
گسترش بازار
to place on the market
U
به بازار عرضه کردن
dead market
U
بازار کم فروش
bullion market
U
بازار شمش
bull the market
U
بازار را گرم کردن
break into the market
U
در بازار رسوخ کردن
bearish market
U
بازار رو به افول
black market
U
دربازارسیاه معامله کردن
black market
U
بازار سیاه
stock market
U
بورس کالاهای مختلف
stock market
U
بورس سهام وارز
bullish market
U
بازار احتکاری
bullish market
U
بازار رو به رونق
dead market
U
بازار کساد
credit market
U
بازار اعتباری
cornering the market
U
خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
cornering the market
U
قبضه نمودن بازار
commodity market
U
بازار کالای مصرفی
commodity market
U
بازار مواد اولیه
commodity market
U
بازار کالا
capital market
U
بازار سرمایه
buyers market
U
بازار خرید
flea market
U
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea market
U
سمساری
Common Market
U
بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
Common Market
U
جامعه اقتصادی اروپا
Common Market
U
بازار مشترک
free market
U
بازار ازاد
open market
U
بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
open market
U
بازار باز
open market
U
بازار ازاد
Common Market
U
بلژیک
Common Market
U
فرانسه لوکزامبورگ و هلند
money market
U
بازار پول
market place
U
بازار
market research
U
بررسی بازار
market research
U
تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market research
U
بازارپژوهی
market research
U
تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
market economy
U
اقتصاد بازار
market economy
U
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies
U
اقتصاد بازار
market economies
U
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market places
U
بازار
market imperfection
U
ناقص بودن بازار
market appraisal
U
سنجش بازار
market acceptance
U
پذیرش کالا توسط بازار
loan market
U
بازار وام
labor market
U
بازار کار
imperfect market
U
بازار ناقص
idols of the market
U
اوهام ناشی از سخن وامیزش
home market
U
بازار داخل کشور
home market
U
بازار داخلی
futures market
U
بازار خرید و فروش سلف
market demand
U
تقاضای بازار
gold market
U
بازار طلا
market imperfection
U
نقص بازار
market functions
U
وفائف بازار
market freedom
U
ازادی تجاری
market forces
U
عوامل موثردر بازار
market forces
U
نیروهای بازار
market failure
U
شکست بازار نارسائی بازار
market failure
U
ناتوانی بازار
market equilibrium
U
تعادل بازار
market channels
U
مجاری توزیع
exchange market
U
بازار داد و ستد
domestic market
U
بازار داخلی
easty market
U
بازاراست تا
market freedom
U
ازادی بازار
exchange market
U
بازار اسعار
fair market
U
هفته بازار
fair market
U
بازار مکاره
falling market
U
بازار رو به زوال
foreign market
U
بازار خارج
black market operations
U
عملیات بازار سیاه
the islamic inspector of the market
U
محتسب
aggregate market supply
U
عرضه کل بازار
kerb market
[British E]
U
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
curb market
[American E]
U
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
dual labor market
U
بازار کار دوگانه
open market operation
U
عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
The gold market is booming .
U
بازار طلااینروزها گرم است
market grades and grading
U
طبقه بندی بازار
demand and supply market
U
بازار عرضه و تقاضا
free market system
U
نظام بازار ازاد
mass market product
U
محصول پر فروش
foreign exchange market
U
بازار ارز
market demand schedule
U
صورت تقاضاهای خریدارجزء در بازار
open market operations
U
عملیات بازار ازاد
open market price
U
قیمت بازار ازاد
market clearing price
U
قیمت تعادل در بازار
market rate of interest
U
نرخ بهره بازار
open market rate
U
نرخ بازار ازاد
free market economy
U
اقتصاد بازار ازاد
market directed economy
U
اقتصاد مبتنی بر بازار
aggregate market demand
U
تقاضای کل بازار
developed market economy countries
U
کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
developed market economy countries
U
کشورهای مرفه
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com