English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
border police U پلیس مرزبانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
border U کناره
border U لبه دارکردن
border U حاشیه دار کردن
border U حاشیه زه
border U دوره
border U حریم
border U فضای اطراف متن نمایش داده شده یا چاپ گرفته شده
S-border U حاشیه های اس [در بعضی از فرش ها، خصوصا قفقازی و آناتولی از نگاره هایی به شکل حرف اس یا زد لاتین جهت تزئین استفاده می کنند.]
at the border to U دم مرز به
border U حاشیه فرش
border U کنار
border U کران
border U حاشیه
border U سرحد
border U خط مرزی
border U لبه گذاشتن
border U کناره مرز
border U لبه
border U سجاف کردن
border U حاشیه گذاشتن
border U مجاور بودن
border U پشته
border U زه
border U پشته خاکی
border U مرز
border post U ساختمانمرزبانی
herbaceous border U محوطهگیاهی
border line U خط حاشیه
border guard U پلیس مرزبانی
purple border U حاشیهارغوانی
rainbow border U حاشیه رنگین کمان [در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
cathode border U مرز کاتد
border stone U سنگ مرزی
border stone U جدول
border method U روش نواری
border line U خط کنار
border line U خط راهبر
border line U خط راهنما
border installations U تاسیسات مرزی
turtle border U حاشیه سماوری [در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.]
reciprocal border U حاشیه قرینه [گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
minor border U حاشیه فرعی [حاشیه کناری] [این طرح بصورت نواری باریک در کنار حاشیه اصلی قرار دارد و تعداد آن بستگی به محل بافت و نوع طرح متفاوت است. معمولا بین دو تا هشت عدد متغیر است.]
meander border U [طرح پیچ در پیچ و منقطع در حاشیه با مخلوطی از گل ها و پیچک های انگور]
Herati border U طرح حاشیه هراتی [این حاشیه یا با استفاده از گل های شاه عباسی و یا بصورت پیچشی از گل ها، شکوفه ها و پیچک های اسلیمی که برگ های شاه عباسی از آن آویزان شده اند جلوه گر شده.]
crab border U حاشیه خرچنگی [فرش]
rosette border U حاشیه گل و بوته [اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
cartouche border U قاب و کتیبه ای که بیشتر در حواشی بکار گرفته شده و نقش درون آن بصورت یک در میان در هر قاب تکرار می شود
carnation border U حاشیه گل میخکی که در فرش های آسیایی خصوصا هندی دیده می شود
baberpole border U شیرازه بافته شده از دو رنگ
Kufic border U حاشیه کوفی [این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
border land U زمین مرزی
border crosser U عبور کنندگان از مرز پناهندگان
border break U ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
border break U ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
cloud band border [حاشیه ترکیبی از شکل نعل اسب و ابر آسمان بصورت امواج و شکل اس لاتین که کل فضای حاشیه را پر می کند . این طرح در قالی بافته شده در قرن شانزدهم میلادی در ایران نیز مشاهده شده است.]
curled leaf border U حاشیه با برگ های مجعد که در فرش های ترکمن بکار می رود.
smuggler [of people across a border] U قاچاقچی آدم [در سر مرز]
border ditch irrigation U ابیاری نواری
border check irrigation U ابیاری نواری
He crossed the frontier(border-line). U ازمرز رد شد
police U اداره شهربانی
police U کردن
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police U حفظ نظم وارامش
police U پاسبان
police U پلیس
police U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
known to the police U دارای سابقه در شهربانی
police U شرطه
police U شهربانی
police forces U دادگاه پلیس
police forces U نیروی پلیس
police forces U نیروی انتظامی
police force U دادگاه پلیس
police state U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
military police U دژبان
police state U حکومت پلیسی
frontier police U پلیس مرزبانی
police force U نیروی پلیس
police dog U سگ نگهبان
police dog U سگ پلیس
Police are out in force. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
police raid U ورود ناگهانی پلیس
police raid U حمله ناگهانی پلیس
police station U کلانتری
police force U نیروی انتظامی
police stations U ایستگاه پلیس
police reporter U مخبر پلیس
police stations U مرکز پلیس
police stations U کلانتری
police station U ایستگاه پلیس
police district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police station U مرکز پلیس
to report to the police U خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
air police U دژبان نیروی هوایی
police power U نیروی پلیس
police power U دادگاه پلیس
police reporter U خبرنگارنظامی
secret police U سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
prefect of police U رئیس شهر بانی
punitive police U نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
sergeant in the police U سرپاسبان
the police are on his track U مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
the police are on his track U شهربانی اوراتعقیب میکند
the police headquaters U اداره کل شهربانی
turn over to the police U تحویل پلیس دادن
police power U نیروی انتظامی
police office U پاسگاه پلیس
chief of police U رئیس شهربانی
police action U عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
police calls U استمداد پلیس
police court U ضابطین شهربانی
police court U کلانتری
police court U دادگاه خلاف
police court U محکمه خلاف
police headquarters U اداره کل شهربانی
police licence U ضرورت شعری
police magistrate U رئیس دادگاه لغزش
police office U کلانتری
under police surveillance U تحت نظر پلیس
police officer U افسر پلیس
police officer U افسر شهربانی
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
to register with the police U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
riot police U پلیسضدآشوب
police constable U پلیسباپائینتریندرجه
Metropolitan Police U نیرویپلیسلندن
police states U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states U حکومت پلیسی
police officers U مامور پلیس
police officers U پاسبان
police officers U افسر شهربانی
police officers U افسر پلیس
police officer U مامور پلیس
police officer U پاسبان
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
armed forces police U دژبان نیروهای مسلح
copper [police officer] U پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
The thief surrender himself to the police. U سارق خود را تسلیم پلیس کرد
copper [police officer] U پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
The police held the crowd back. U پلیس جمعیت را عقب زد
A posse of police officers and soldiers U یک دسته از پاسبان و سرباز
division police petty officer U درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
The details of the report were verified by the police. U جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
The police officer took down the car number . U افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. U هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com