Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
border break
U
ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
border break
U
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
border
U
حاشیه دار کردن
border
U
کنار
border
U
کران
border
U
زه
border
U
پشته
border
U
لبه دارکردن
border
U
کناره
at the border to
U
دم مرز به
border
U
حاشیه فرش
S-border
U
حاشیه های اس
[در بعضی از فرش ها، خصوصا قفقازی و آناتولی از نگاره هایی به شکل حرف اس یا زد لاتین جهت تزئین استفاده می کنند.]
border
U
فضای اطراف متن نمایش داده شده یا چاپ گرفته شده
border
U
حریم
border
U
حاشیه زه
border
U
دوره
border
U
سرحد
border
U
حاشیه
border
U
لبه
border
U
کناره مرز
border
U
خط مرزی
border
U
لبه گذاشتن
border
U
سجاف کردن
border
U
حاشیه گذاشتن
border
U
مجاور بودن
border
U
پشته خاکی
border
U
مرز
border installations
U
تاسیسات مرزی
herbaceous border
U
محوطهگیاهی
border post
U
ساختمانمرزبانی
border police
U
پلیس مرزبانی
border guard
U
پلیس مرزبانی
purple border
U
حاشیهارغوانی
cathode border
U
مرز کاتد
border stone
U
سنگ مرزی
border stone
U
جدول
border method
U
روش نواری
border line
U
خط کنار
border line
U
خط راهبر
border line
U
خط حاشیه
border land
U
زمین مرزی
border crosser
U
عبور کنندگان از مرز پناهندگان
border line
U
خط راهنما
Kufic border
U
حاشیه کوفی
[این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
reciprocal border
U
حاشیه قرینه
[گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
minor border
U
حاشیه فرعی
[حاشیه کناری]
[این طرح بصورت نواری باریک در کنار حاشیه اصلی قرار دارد و تعداد آن بستگی به محل بافت و نوع طرح متفاوت است. معمولا بین دو تا هشت عدد متغیر است.]
rosette border
U
حاشیه گل و بوته
[اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
turtle border
U
حاشیه سماوری
[در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.]
meander border
U
[طرح پیچ در پیچ و منقطع در حاشیه با مخلوطی از گل ها و پیچک های انگور]
crab border
U
حاشیه خرچنگی
[فرش]
Herati border
U
طرح حاشیه هراتی
[این حاشیه یا با استفاده از گل های شاه عباسی و یا بصورت پیچشی از گل ها، شکوفه ها و پیچک های اسلیمی که برگ های شاه عباسی از آن آویزان شده اند جلوه گر شده.]
rainbow border
U
حاشیه رنگین کمان
[در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
baberpole border
U
شیرازه بافته شده از دو رنگ
carnation border
U
حاشیه گل میخکی که در فرش های آسیایی خصوصا هندی دیده می شود
cartouche border
U
قاب و کتیبه ای که بیشتر در حواشی بکار گرفته شده و نقش درون آن بصورت یک در میان در هر قاب تکرار می شود
border check irrigation
U
ابیاری نواری
cloud band border
[حاشیه ترکیبی از شکل نعل اسب و ابر آسمان بصورت امواج و شکل اس لاتین که کل فضای حاشیه را پر می کند . این طرح در قالی بافته شده در قرن شانزدهم میلادی در ایران نیز مشاهده شده است.]
border ditch irrigation
U
ابیاری نواری
smuggler
[of people across a border]
U
قاچاقچی آدم
[در سر مرز]
curled leaf border
U
حاشیه با برگ های مجعد که در فرش های ترکمن بکار می رود.
He crossed the frontier(border-line).
U
ازمرز رد شد
over break
U
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
to break a
U
دونیم کردن
to break a
U
شکستن
break up
U
انحلال
break away
U
قطع رابطه کردن
break up
U
حد فاصل علایم مشخصه هدف
break up value
U
قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
off break
U
کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
break up
U
مرز علایم مشخصه هدف
break up
U
منحل کردن
break up value
U
قیمت رهایی
break out
U
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
break off
U
قطع کردن
break off
U
موقوف کردن
break off
U
فرمان قطع تک در عملیات پشتیبانی نزدیک هوایی
break off
U
قطع تماس با دشمن
break off
U
رهایی ازدرگیری
break out
U
شیوع یافتن
break out
U
تاول زدن جوش زدن
break out
U
شیوع
break through
U
عبورازمانع
break through
U
رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
break through
U
رخنه
break through
U
شکاف
break through
U
نفوذ
break through
U
نفوذکردن در مواضع دشمن
break up
U
تفکیک کردن
break up
U
تجزیه
to break apart
U
جداکردن
to break a way
U
موانع را ازراه خودبرداشتن
to break apart
U
شکستن
to break out
U
شایع شدن
to break out
U
فاش یا افشاندن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
to break up
U
منحل کردن خردکردن
to break up
U
شخم کردن
to break up
U
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
break down
<idiom>
U
ازکار افتادن
break down
<idiom>
U
تجزیه وتحلیل
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
to break into something
U
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
to break out
U
درگرفتن
to break one's f.
U
قول دادن
to break down
U
خراب کردن
to break down
U
ازپا انداختن
to break in
U
رام کردن
to break in
U
شاخ شکستن سوغان
to break in
U
گرفتن
to break off
U
کندن
to break off
U
جداکردن
to break off
U
موقوف کردن
to break up
U
بهم زدن
to break out
U
بیرون ریختن
to break in
U
به زور و غیر قانونی وارد شدن
break up (with someone)
<idiom>
U
قهر کردن
to break off
U
خاتمه دادن
break out
U
در گرفتن
break away
U
جدائی
break down
U
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
break down
U
ازاثر انداختن
break
U
زنگ تفریح
break
U
فتن
break
U
جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
break
U
شکستن موج
break
U
گسیختگی
break down
U
شکستگی
break down
U
تفکیک
break down
U
تجزیه
break down
U
اسیب دیدن
break down
U
تقسیم بندی کردن
break
U
راحت باش
break
U
نقطه فرودپرنده
break down
U
درهم شکستن
break down
U
درهم شکننده فروریختن
break
U
انتخاب شود
break in
U
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break
U
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
break
U
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
break down
U
سقوط ناگهانی
break
U
فرمان BREAK
break-up
U
امیختگی
break
U
کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
break
U
مجزاسازی
break
U
ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
break
U
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break away
U
گسیختگی
break
U
پاره کردن
break
U
قطع کردن
break
U
تفکیک
break
U
تجزیه
break down
U
شکست فروریختگی پنچری
break
U
خردکردن
break
U
شکستن
break even
U
بی سود و زیان شدن
break even
U
صافی درامدن
break even
U
سربسرشدن
break-in
U
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break even
U
سربه سر
break even
U
بی سود و زیان
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
break
U
نقض کردن
break
U
شکاف
break
U
وقفه
break down
U
توقف انجام کار به علت خطای مکانیکی
break
U
ازهم باز کردن
break-in
U
رام کردن
break
U
طلوع مهلت
break in
U
رام کردن
break
U
شکست
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
break
U
شکستگی
to break rank
U
بهم خوردن
to break the prison
U
گریختن از زندان
to break the ice
U
دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
to break rank
U
بی نظم شدن
to break the ice
U
رو کسی باز شدن
to break to pieces
U
خرد کردن
to break to pieces
U
شکستن
break-ups
U
امیختگی
stone break
U
کاسرالحجر
to break wind
U
تیزدادن
to break wind
U
بادول کردن
to break with one's friend
U
با دوست خود بهم زدن
break-dancing
U
گونهای رقص جدید که همراه است با عملیات آکروباتیک و چرخشهای تند
coffee break
U
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
to break rank
U
بهم زدن
to break rank
U
صف
to break one's leg
U
شکستن ساق پا
break a record
U
رکورد شکنی
to break one of a habit
U
عادتی را ازسرکسی انداختن
bad break
U
قطع نامناسب
to break one's fast
U
افطار کردن
to break ones fast
U
افطارکردن
to break ones fast
U
ناشتایی خوردن
to break ones fast
U
روزه
to break ones fast
U
خوردن
to break open
U
شکستن
to break open
U
سوراخ کردن
bad break
U
مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
to break one's promise
U
شکستن عهدوقول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com