English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
boost charge U ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
boost U کمک دریافت شده
boost U افزایش دادن چیزی
boost U ترقی کردن
boost U تقویت
boost U کمک کردن
boost U زیادکردن
boost U بالابردن
boost U ترقی دادن جلوبردن
boost U بالارفتن
boost U ترقی
boost coil U کوئل مرکزی
boost control U سیستم کنترلی برای نگهداشتن فشار بوستر
boost phase U مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
boost pressure U فشار گاز بالاتراز اتمسفر که از سوپرشارژ کردن موتورناشی میشود
boost rocket U موتور راکت با سوخت جامد یامایع برای به حرکت دراوردن یک رسانگر
charge U دستگاه با ماده منفجره
take over in charge U تصدی
like charge U قطبهای همنام
like charge U شارژ همنام
in charge U متصدی
on charge of U به اتهام
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> U مسئول بودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
in charge <adj.> U پاسخگو
in charge <adj.> U مسئول
be charge with U متهم شدن به
charge U گماشتن
charge U بار الکتریکی
charge U متهم کردن
charge U خرج
charge U خرج منفجره
charge U پر کردن
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U بار
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U موردحمایت
charge U پرکردن
charge U عهده دارکردن
charge U زیربار کشیدن
charge U بار مسئولیت
charge U وزن
charge U هزینه
charge U حمله اتهام
charge U متهم ساختن
charge U مطالبه بها
charge U خطای حمله
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U بدهکار کردن
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U محفظهای
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U عهده داری
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U شارژ کردن شارژ
charge U بار کردن
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U اتهام
charge U حمله به حریف
charge U تصدی
tapering charge U پر کردن شیبدار
space charge U بار پیرامونی
soaking charge U بار سولفات زدای
snow charge U بار برف
shaped charge U خرج مقعر
shaped charge U خرج گود
section charge U خرج جزء جزء
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
space charge U ناحیه بار فضا
supplementary charge U خرج تکمیلی
surface charge U بار سطحی
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge U خرج چسبنده
static charge U برق ساکن
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge U اعلام اتهامات
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
spinning charge U بار چرخان
section charge U خرج چند قسمتی
satchel charge U خرج کیسهای
plaster charge U خرج انفجاری افشان
plaster charge U خرج شراپنل
partial charge U بار جزیی
nucleon charge U بار نوکلئون
officer in charge U افسر مسئول اجرا
officer in charge U افسر مسئول
nuclear charge U بار هسته
mobile charge U بار متحرک
normal charge U خرج معمولی توپ
negative charge U بار منفی
multisection charge U خرج چندقسمتی
point charge U بار نقطهای
satchel charge U خرج خورجینی
residual charge U بار الکتریکی مانده
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge U خرج
propelling charge U خرج پرتاب
propellant charge U خرج پرتاب
powder charge U خرج پرتاب گلوله
powder charge U خرج باروت
positive charge U بار مثبت
pole charge U خرج میلهای
pole charge U خرج دستکی
multisection charge U خرج چند کیسهای
telephone charge U هزینه تلفن
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
export charge U حقوق صادرات
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery U باتری را بار کردن
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator U اندازهشارژ
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
toll charge U باج
to give in charge U سپردن
to give in charge U تسلیم کردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
charge hand U کارگر معمولی
charge nurse U سر پرستار
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
community charge U گونهایمالیات
melting charge U شارژ ذوب
detonation charge U خرج تلاش
counter charge U تهمت متقابله
bound charge U بار بسته
bring a charge against someone U به کسی تهمت زدن
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
bursting charge U خرج تلاش
condenser charge U بار خازن
collection charge U هزینه وصول مطالبات
bursting charge U خرج منفجرکننده
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
deep charge U خرج گود
detonation charge U خرج انفجار
detonating charge U چاشنی
detonating charge U خرج منفجر کننده
cratering charge U خرج تخریب
bank charge U هزینههای بانکی
collection charge U هزینه وصول
density of charge U چگالی بار برقی
deep charge U خرج عمیق دریایی
coke per charge U ذغال کک شارژ
charge with a fault U تخط ئه کردن
charge daffaires U شارژدافر
charge and discharge U محل بارگیری و باراندازی
charge d'affaires U شارژ دافر
charge d'affaires U کاردار سفارت
charge d'affaires U نایب وزیر مختار
charge d'affaires U نایب سفارت
charge d'affaires U کاردار
charge balance U موازنه بار
charge density U چگالی بار
charge account U حساب بدهی مشتری
bursting charge U بار انفجاری
charge pits U چالههای خرج
charge of the electron U بار الکترون
carrying charge U هزینه حمل و نقل
charge a kiln U چیدن کوره
charge neutrality U خنثایی بار
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge a sum to U مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge cavity U فرفیت بار
give in charge U تحویل پلیس دادن
give in charge U سپردن
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
furnace charge U شارژ کوره
full charge U خرج کامل توپ
free of charge U مجانی
free of charge U معاف از حقوق گمرکی
handing charge U هزینه باربری
hard charge U بشدت و حداکثر سرعت راندن
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
depth charge U خرج عمیق
impulse charge U نیروی محرکه اولیه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com