Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
black bread
U
نانسیاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Russian black bread
U
نانسیاهروسی
Other Matches
bread
U
نان
bread
U
قوت
bread
U
نان زدن به
bread alone
U
نان خالی
bread alone
U
فقط نان
bread alone
U
تنها نان
we have no more bread
U
دیگر نان نداریم
wheaten bread
U
نان گندم
To bake bread.
U
نان پختن
bread-board
U
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
To butter the bread .
U
روی نان کره مالیدن
wheat bread
U
نان سفید
wheat bread
U
نان گندم
bread-bin
U
ناندانی-جانانی
here is bread in plenty
U
نان بقدر کفایت هست
bread-board
U
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board
U
تختهی آمادهی مدار سازی
bread-boards
U
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread guide
U
محلقرارگرفتنناندرتستر
oat bread
U
نان جو
pitta bread
U
ناننازک
aerated bread
U
نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
If it has not water for me it certainly has bread .
<proverb>
U
آب براى من ندارد براى تو که دارد .
aerated bread
U
نان گازدار
bread-boards
U
تختهی آمادهی مدار سازی
To lend each other bread.
<proverb>
U
نان به هم قرض دادن .
bread-board
U
تختهی نان بری
bread-boards
U
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards
U
تختهی نان بری
barley bread
U
نان جوین
pull bread
U
مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
st john's bread
U
خرنوب
duily bread
U
رزق
duily bread
U
روزی
duily bread
U
نان روزانه
dry bread
U
نان بی کره
daily bread
U
نان یارزق روزانه
daily bread
U
روزی
unleavened bread
U
نانتخت
bread knife
U
کارد نان بری
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and butter
U
نان وپنیر
bread and butter
U
وسیله معاش
pumpernickel bread
U
نانتکه
whole wheat bread
U
انواعنانسفید
wholemeal bread
U
نانحجیم
barley bread
U
نان جو
light bread
U
نان سهل الهضم
light bread
U
نان سفید
swine bread
U
پنجه مریم
leavened bread
U
نان ور امده
Greek bread
U
نانیونانی
milk bread
U
نانشیرنی
here is bread in plenty
U
نان فراوان داریم
lrish soda bread
U
نانسوادیایرلندی
lndian naan bread
U
نانهندی
lndian chapati bread
U
نانچپتیهند
Danish rye bread
U
نانتکهجویدوسردار
German rye bread
U
نانشیاردارآلمانی
know which side one's bread is buttered on
<idiom>
U
راه وچاه را بلد بودن
best thing since sliced bread
<idiom>
U
[یک ایده یا نقشه خوب]
best thing since sliced bread
<idiom>
U
[یک نوآوری یا اختراع خوب]
break bread with a person
U
با کسی نان و نمک خوردن
small pieces of bread
U
خرده یاریزه نان
to bake bread or bricks
U
پخش اجریانان
to break bread with a person
U
پیش کسی نان ونمک خوردن
to dine off bread and cheese
U
ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
I am the bread winner of the family .
U
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
American white bread
U
نانسفیدآمریکایی
His bread is buuttered on both side .
<proverb>
U
نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
Half a loaf is better than no bread .
<proverb>
U
نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
American corn bread
U
نانذرتآمریکایی
caraway seeded rye bread
U
نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .
U
نانش توی روغن است
he went there in black
U
اوبا جامه سیاه انجا رفت
to black out
U
قلم زدن
black out
U
حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black out
U
قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black out
U
خاموشی
look black
U
متغیر بنظر امدن
to black out
U
سیاه کردن
black d.
U
دم گاز خفه کننده
black
U
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black
U
بی رنگ
black
U
تهدید امیز عبوسانه
in the black
<idiom>
U
سود بردن
black
U
سیاهی
black
U
دوده لباس عزا
black
U
سیاه رنگ
black
U
سیاه رنگی
black
U
سیاه کردن
black
U
بازیگر دوم شطرنج
black
U
بستانکار بودن در حساب
black
U
وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black
U
زشت
black
U
چرک وکثیف
black
U
سیاه
black
U
تیره
black
U
سیاه شده
Black sheep
U
جوجه اردک زشت
[اصطلاح روزمره]
black vomit
U
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
night black
U
سیاه
platinum black
U
گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
platinum black
U
پلاتین سیاه
slate black
U
رنگ ارغوانی مایل بسیاه
black vomit
U
طاعون زرد
[پزشکی]
[بیماری]
the black race
U
نژاد سیاه
the black sea
U
دریای سیاه
to be in ones black books
U
مغضوب کسی واقع شدن
gas black
U
دوده
channel black
U
دوده
carbon black
U
دوده
eriochrome black
U
سیاه اریوکروم
furnace black
U
سیاهی کوره
he wears black
U
سیاه پوشیده است
black ant
U
مورچه سیاه
[حشره شناسی]
jet-black
U
سیاه شبقی
bone black
U
عاج سیاه
blacker than black
U
تراز فراسیاه
ivory black
U
رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
ivory black
U
گرد سوخته استخوان
black writer
U
چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
black economy
U
پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
black ball
U
توپسیاه
in black and white
<idiom>
U
بصورت نوشتار
jet-black
U
سیاه سیاه
Black will take no other hue.
<proverb>
U
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
You went in a black veil, but must come out in a w.
<proverb>
U
با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
jet-black
U
سیاه براق و تیره
There is no colour beyond black .
<proverb>
U
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black coffee
U
قهوه بدون شیر
black coffee
U
قهوه سیاه
black salsify
U
شنگ
black square
U
خانهسیاه
black marketeer
U
کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black marketeering
U
دادوستددربازارسیاه
black pudding
U
سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black section
U
گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black spot
U
جادهباآمارتصادفبالا
blue-black
U
آبیپررنگ
They were dressed all in black.
U
همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
Black and white.
U
سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
black stone
U
مهرهیسیاه
black armband
U
سرآستین
[برای سوگواری ]
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
black eye
U
چشم سیاه
black eye
U
سیه چشم
black and white
U
چاپ
black and white
U
دستنوشته
black and white
U
سیاه و سفید
give someone a black look
U
با خشم به کسی نگاه کردن
black wool
U
پشم سیاه
black box
U
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
black eye
U
سیاهی اطراف چشم
black eye
U
بدنامی
black eyes
U
سیه چشم
They were all dreesd in black.
U
تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
black marks
U
سابقهی بد
black mark
U
سابقهی بد
black Marias
U
اتومبیل گشتی پلیس
black Maria
U
اتومبیل گشتی پلیس
black eyes
U
بدنامی
black eyes
U
سیاهی اطراف چشم
black eyes
U
چشم سیاه
to lool black
U
خشمگین یا متغیر بنظر امدن
black endorsement
U
براتی که در وجه حامل فهرنویسی شده باشد
black book
U
کتاب سیاه
black book
U
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
black body
U
جسم سیاه
black body
U
قسمت خطرناک
black bile
U
سوداء
black bile
U
صفرای سیاه
black beetle
U
سوسک گرمابه
black art
U
سحر
black art
U
جادوگری
black anneal
U
سیاه گداختن
black a vised
U
سیه چرده
black a vised
U
سبزه دارای پوست تیره
animal black
U
ذغال حیوانی
aniline black
U
سیاه انیلینی
acetylene black
U
دوده استیلنی
black brittleness
U
شکستگی سیاه
black brittleness
U
ترک سیاه
black earth
U
سیاخاک
black dog
U
مالیخولیا
black dog
U
کج خلقی
black diamond
U
الماس سیاه
black designation
U
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
black death
U
طاعون یا وبا
black coral
U
شبه
black coral
U
پسر
black concept
U
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
black coffee
U
قهوه بی شیر
black coffee
U
قهوه تلخ
black cherry
U
الوبالو
black capitalism
U
سرمایه داری سیاه
black cap
U
کلاه سیاه
black cap
U
کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
black buzzard
U
قره سنقر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com