Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
battle field
U
میدان جنگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
field of battle
U
میدان جنگ
field of battle
U
میدان رزم
Other Matches
battle
U
نزاع
battle
U
نبرد
battle
U
جنگ
battle
U
مبارزه ستیز
battle
U
جدال
battle
U
پیکار
battle
U
رزم
an e. battle
U
جنگی که برای دو طرف یکسان است
battle a
U
صف جنگ
battle ax
U
تبرزین
battle ax
U
تبر
battle
U
زد وخورد
battle
U
جنگ کردن
f.of battle
U
میدان جنگ
f.of battle
U
نبردگاه
battle
U
نبرد کردن
battle axe
U
تبر
battle bill
U
لوحه جنگی ناو
battle bill
U
فهرست استعداد رزمی ناو
battle casualty
U
ضایعات رزمی
battle axe
U
تبرزین
battle casualty
U
تلفات جنگی
battle clasp
U
نشان و علامت شرکت در جنگ بین المللی اول
battle clout
U
نوعی تیراندازی میدانی ازفاصله 002 متری
battle cruiser
U
نبردناو
battle plane
U
هواپیمای جنگی
battle-axes
U
تبرزین
pitched battle
U
جنگ صف ارایی شده
pitched battle
U
جنگ سخت تن به تن
battle cries
U
شعارجنگی
half the battle
<idiom>
U
قسمت بزرگیاز کار
battle cry
U
شعارجنگی
wager of battle
U
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
battle zone
U
منطقهجنگی
battle array
U
صف جنگ
battle array
U
جنگ ارایی
battle dress
U
نیم تنه جنگی
battle dress
U
لباس ضدگلوله
battle position
U
محل ناو در دریا
battle problems
U
مسائل جنگی
battle problems
U
مشکلات رزمی
battle reserve
U
ذخیره جنگی
battle reserve
U
احتیاط جنگی
battle royal
U
نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
battle ship
U
نبرد ناو
battle sight
U
درجه جنگی
battle sight
U
شکاف درجه
battle state
U
station action
battle station
U
پایگاه رزمی
battle station
U
پایگاه جنگی
to deliver battle
U
اماده جنگ شدن
the battle still rages
U
جنگ هنوز شدت دارد
order of battle
U
سازمان نیروهایا یکان
order of battle
U
ترتیب نیرو
battle position
U
موضع نبرد
battle pin
U
سنجاق نقشه
battle piece
U
تصویرجنگ
battle dress
U
جلیقه جنگی
battle drill
U
تمرین رزم
battle-axe
U
تبرزین
battle drill
U
مشق جنگی تمرین جنگی
battle group
U
واحد ارتشی مرکب از پنج گروهان
battle group
U
گروه نبرد
battle honour
U
نشان افتخار
battle lantern
U
چراغ اعلام خطر
battle lantern
U
چراغ خطرجنگی
battle map
U
نقشه جنگی
battle map
U
نقشه منطقه نبرد
battle line
U
خط جنگی
battle line
U
خط جبهه ناوها
battle lights
U
چراغ خاموشی شبانه
battle lights
U
چراغهای جنگی
battle lights
U
چراغ پلیس
he gave an a of the battle
U
گزارش ان جنگ راشرح داد
main battle tank
U
قوی ترین تانک رزمی
main battle tank
U
تانک اصلی
in a battle for world domination
U
مبارزه برای سلطه جهان
forward edge of battle area
U
لبه جلویی منطقه نبرد
The scen of a bloody (great) battle.
U
صحنه نبرد خونین
field
U
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field
U
میدانه
field
U
دایره
field
U
میدان
field
U
مشابه 4036
field
U
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
U
خارج اداره یا کارخانه
field
U
فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field
U
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field
U
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
U
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
نوشتن داده روی PROM
field
U
محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
U
جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field
U
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
to take the field
U
جنگ اغازکردن
to keep the field
U
درجای خودثابت ماندن
to keep the field
U
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field
U
بمیدان یا صحرا رفتن
field
U
پایکار
field
U
رشته
field
U
کارگاه
field
U
زمین بازی
field
U
فرودگاه
field
U
دشت
field
U
میدان رزم صحرا
field
U
زمینه رزمی صحرایی
field
U
میدان دید
field
U
حوزه
well field
U
حوزه تغذیه کننده چاه
zero field
U
بی حوزه
zero field
U
بی میدان
zero field
U
میدان صفر
field
U
دشت کشتزار
field name
U
نام فیلد
right field
U
سمتراستزمین
To take field against somebody .
U
بر علیه کسی وارد شدن
field
U
صحرا
field
U
مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field
U
زمین
field
U
رشته
[دانشی]
field
U
بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
شاخه
[دانشی]
field
U
بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field
U
فیلد
field
U
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field template
U
الگوی فیلد
field survey
U
نقشه برداری زمینی
field template
U
قالب فیلد
field study
U
بررسی میدانی
field theory
U
نظریه میدانی
field shop
U
کارگاه صحرایی
field shop
U
تعمیرگاه صحرایی
field splice
U
وصله کارگاهی
field stockade
U
ذخایر صحرایی
field stockade
U
کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
free field
U
میدان عمل ازاد
field storage
U
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture
U
ساخت میدانی
field strength
U
شدت میدان
field theory
U
تئوری میدان ها
field theory
U
نظریه اساسی میدان
field work
U
کار صحرایی
field work
U
کار میدانهای
field work
U
استحکامات صحرایی استحکامات
field work
U
کار در صحرا
field work
U
پژوهش میدانی
field winding
U
سیم پیچ اهنربایی
field wire
U
سیم جنگی
field wire
U
سیم صحرایی
field voltage
U
ولتاژ میدان
field vector
U
بردار میدان
field upgradable
U
سخت افزار قابل توسعه درمحل
field worker
U
پژوهشگر میدانی
force field
U
میدان نیرو
flying field
U
میدان فرودگاه
field trial
U
مسابقه تازیهای شکاری
fixed field
U
میدان ثابت
field trip
U
گردش علمی
field type
U
از نوع جنگی
field type
U
نوع رزمی
field winding
U
سیم پیچی میدان
field services
U
قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field of force
U
میدان نیرو
field of vision
U
میدان دید
field officer
U
افسر عملیات صحرایی
field officer
U
افسر رزمی
field officer
U
افسر رسته رزمی
field operating
U
عمل کننده در صحرا
field operating
U
فعال درصحرا رده صحرایی
field order
U
دستورالعمل رزمی
field order
U
دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea
U
نخود سبز فرنگی
field of vision
U
میدان بینایی
field of view
U
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of force
U
میدان نیروی مغناطیسی
field of gravity
U
میدان ثقل
field of honor
U
صحنه دوئل
field of play
U
زمین بازی
field of play
U
پیست شمشیربازی
visual field
U
میدان دید
field of view
U
میدان دید
field of view
U
منظره
field of regard
U
میدان دید
field piece
U
توپ صحرائی
field player
U
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field rheostat
U
رئوستای میدان
field rheostat
U
تنظیم کننده میدان
field rheostat
U
رگولاتورمیدان
field round
U
یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course
U
مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator
U
جدا ساز میدان
field service
U
خدمات پایکار
field service
U
تعمیر در محل
field service
U
خدمات رزمی
field regulator
U
تنظیم کننده میدان
field regulator
U
نافم میدان
field rectifier
U
یکسوساز میدان
field point
U
سر تیر بسیار نازک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com