English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
base camp U پایگاه مبنا
base camp U پایگاه اصلی کمپ اصلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
camp U چادر زدن
camp U چادر
Can we camp here? U آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
camp U پادگان اردو زدن چادر زدن
Can we camp here? U آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
camp U خیمه سرا
camp U اردو زدن
camp U منزل کردن
camp U لشکرگاه
camp U اردوگاه
camp U اردو
camp U اردوگاه نظامی
prison camp U بازداشتگاه بیرون شهر
concentration camp U منطقه تجمع اسرا
concentration camp U بازداشتگاه اسرا
prison camp U اردوگاه زندانیان
concentration camp U اردوگاه کار اجباری
camp color U پرچم اردویی
concentration camp U بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
refugee camp U اردوگاه پناهندگان
Is there a camp site near here? U آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
work camp U محل کار زندانیان
camp chair U صندلی سفری صندلی صحرایی
Is there a camp site near here? U آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
camp chair U صندلی تاشونده
holiday camp U تفریحگاهتعطیلی
summer camp U پایگاهتابستانی
camp color U پرچم کوچک اردوگاهی
Where is the location of this camp ? U محل این اردوگاه کجاست ؟
prison camp U زندان صحرایی
computer camp U اردوی کامپیوتر
internment camp U بازداشتگاه غیر نظامیان اردوگاه پناهندگان
camp followers U اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
aide de camp U اجودان مخصوص
aide-de-camp U اجودان مخصوص
aides-de-camp U اجودان مخصوص
camp follower U اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
concentration camp U بازداشتگاه
camp bed U تخت خواب سفری
camp beds U تخت خواب سفری
flying camp U اردوی سبک وسیار
boot camp U اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
labor camp U اردوگاه کار
camp-shedding U [پایه ها و تخته های روی ساحل رودخانه]
work camp U اردوی کار
training camp U اردوی امادگی
trailer camp U محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
to skirt a camp U از کنار یا پیرامون اردویی ردشدن
to strike camp U اردورابهم زدن
vacation camp [American E] U تفریحگاه تعطیلی
camp color party U گروه پرچم
two-burner camp stove U اجاقدوشعله
vacation camp [American E] U پایگاه تابستانی
camp color party U دسته پرچم یورتچی
single-burner camp stove U اجاقپیکنیکیتکشعله
sub base U زیر بستر
base course U لایه شالوده
base course U لایه اساس قشر اساس
base course U قشر پی راه
base course U قشر لعاب
to base one self U اعتماد کردن
r base U ار- بیس
third base U موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
sub base U زیر قشر
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
to base one self U تکیه کردن
second base U دومینپایگاه
base 0 U پایه 01
first base U اولینپایگاه
base 0 U decimal
magneto base U پایه مگنت
hard base U سکوی پرتاب مستحکم
fuse base U پایه ی فیوز
fox base+ U فاکس بیس پلاس
loktal base U لامپ قفلی
floating base U ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
floating base U پایگاه شناور دریایی
base symbol U علایم قراردادی مبنا
loctal base U لامپ قفلی
knowledge base U پایگاه معلومات
knowledge base U پایگاه دانش
knowledge base U پایگاه اگاهی
base surge U ابر پایه قارچ اتمی
inorganic base U باز معدنی
hard base U باز سختbaseball
lewis base U باز لوویس
hard base U سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
inorganic base U باز غیر الی
filbert base U پایگاه دروغین
filbert base U پایگاه فریبنده
column base U پایه ستون
column base U ته ستون
base unit U یکای اصلی واحد اصلی
column base U زیرستون
chart base U چارت مادر
chart base U چارت مبنا
base width U ستبرای پایه
base width U عرض پایه پهنای پایه
base unit U یکای بنیادی
base unit U یکان مبنا
base unit U یکان پایگاهی
defense base U پایگاه پدافندی
defense base U پایگاه دفاعی
data base U مبنای اطلاعات
data base U پایگاه داده ها
coupling base U اتصال دهنده چاشنی به کلاهک
coupling base U وسیلهای که چاشنی را به کلاهک یا خرج مشتعل کننده وصل میکند
center base U میدان مرکزی
conjugate base U باز مزدوج
bayonet base U پایه لامپ میخی
mobilization base U مبنای بسیج
hardwood base U پایهسختچوبی
fixed base U پایهثابت
dexter base U پایهراستی
concrete base U پایهیبتونی
centre base U ستونمرکزی
bracket base U پایهقلاب
base of splat U پایهپشتصندلی
pin base U پایهمیله
wheel base U فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
time base U مبدا زمانی
lamp base U پایهلامپ
magazine base U محلانبارخشاب
recharging base U بخشتغذیه
base of a triangle U قاعده [مثلثی] [ریاضی]
base-court U حیات بیرونی
Attic base U پایه ی آتنی
Asiatic base U پایه یونی [آسیایی]
It is base on a precedent. U مسبوق به سابقه است
wave base U سطحموج
telescope base U پایهتلسکوپ
swivel base U پایهگردنده
sprung base U تشکفنری
sinister base U منحنیانتهایی
time base U ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
tax base U ماخذ مالیات
prisoners base U بازی گرگم بهوا
polyacidic base U باز چند اسیدی
polyacid base U باز چند اسیدی
octal base U هشت پایهای
number base U پایه عدد
number base U عدد پایه
number base U مبنای عددی
naval base U پایگاه دریایی
monetary base U پایه پولی
monetary base U مبنای پولی
production base U مبنای تولید یا تولیدات ملی
pseudo base U شبه باز
return to base U بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
tax base U مبنای مالیاتی
stanchion base U زیرستون
staging base U پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
square base U کف گلوله یا قسمت ته گلوله
software base U مبنای نرم افزار
soft base U باز نرم
single base U تک مادهای
single base U باروت یک حبهای
sight base U پایه زاویه یاب یا دستگاه نشانه روی
schiff base U باز شیف
mobilization base U حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
base defense U پدافند پایگاه
base fuze U ماسوره ته
base fuze U ماسوره ته پران
base hit U ضربه به داخل محوطه باامتیاز
base ignition U احتراق تحتانی
base level U تهتراز
base line U خط پایه
base line U خط مبنا
base line U خط کور
base fuze U ماسوره ته گلوله
base font U فونت پیش فرض
base depot U امادگاه واقع در پایگاه امادگاه مبنا
base development U تهیه پایگاه
base development U ساختن پایگاه
base ejection U ته پران
base ejection U پرتاب شونده از ته
base flow U جریان پایه
base flow U مقدار جریان ابی که رودخانه در حالت غیرسیلابی دارد
base font U فونت پایه
base line U خط توجیه
base of fire U مبنای اتش
fire base U مبنای اتش
base of operations U پایگاه عملیات
base of operations U پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
base of origin U مبداء اصلی
base of origin U پایگاه مبداء منبع اصلی مبداء ارسال
base of trajectory U تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
base of wall U روپی
base number U عدد پایه
base number U عدد مبنا
base loading U بارگیری انجام شده در پایگاه
base loading U بار اولیه
base map U نقشه مادر
base map U نقشه پایگاه
base map U نقشه مبنا
base memory U حافظه پایه
base mortar U خمپاره مبنا
base mortar U قبضه مبنا
base on halls U گرفتن امتیاز با رسیدن به پایگاه نخست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com