English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ball assembly U توپمجمع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assembly U اسمبلی گردهمایی
assembly U محل بسیج افراد احتیاط
assembly U شیپور خاموشی دستگاه مرکب
assembly U بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
assembly U نقطه الحاق هوایی
assembly U مجمع نشست
assembly U تجمع
assembly U شیپور جمع
assembly U هیئت قانون گذاری
assembly U گروه
assembly U مجلس
assembly U اجتماع انجمن
assembly U مجمع
assembly U مونتاژ
assembly U تولید
assembly U محفل
assembly U قرار دادن یک موضوع از بخشهای مختلف در کنار هم
assembly U زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
assembly U 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
assembly U نمایش یک برنامه اسمبلی که به ترتیب مکانهای حافظه مرتب شده است
assembly U نشانه هایی که برای نمایش دستورات کد ماشین در برنامه اسمبلی به کار می روند
assembly U کارخانهای که واحدهای آن از قط عاتی از کارخانه هایی دیگر و در کنار هم جمع شده اند
assembly U تعدادی دستورات کد اسمبلی که یک کار را تشکیل می دهند
assembly U گردایش
assembly U همگذاری
assembly U مجموعه یک واحد کامل ازچندین قطعه
assembly U تبدیل برنامه به کد ماشین
assembly U نصب ساخت
assembly area U گمگاه
assembly area U منطقه تجمع
assembly bench U میز مونتاژ
assembly fixture U تجهیزات مونتاژ
assembly instrudactions U مقررات یا دستورات نصب
assembly language U زبان همگذاری
assembly language U زبان اسمبلی
cable assembly U مجموعه کابل و پیچ مجموعه کابل
paragraph assembly U جمع اوری پاراگراف
cable assembly U کابل
assembly order U دستور مونتاژ وسایل
consultative assembly U مجلس شورا
constituent assembly U مجلس موسسان
riotous assembly U اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
consmtituent assembly U مجلس موسسان
pre assembly U نصب اولیه
cell assembly U مجتمع یاختهای
guard assembly U الات محافظ روپوش جنگ افزار مجموعه روپوش
assembly list U سیاهه همگذاری
assembly listing U صورت برداری همگذاری لیست اسمبلی
tail assembly U قسمتهایدم
unit assembly U یک قطعه مجزا
national assembly U مجلس ملی
house of assembly U مجلس درجه دوم قانون گذاری
major assembly U قسمت عمده دستگاه
instruction for assembly U مقررات نصب
major assembly U قطعه عمده
legislative assembly U مجلس شورای ملی
assembly tools U ابزار مونتاژ
assembly of notables U مجلس بزرگان یا اعیان پارلمانی موقتی
spout assembly U سرشیرآب
assembly order U دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
assembly program U برنامه همگذاری
assembly program U assembler
assembly program U برنامه اسمبلی
assembly shop U کارگاه مونتاژ
legislative assembly U مجلس قانونگذاری
legislative assembly U هیات مقننه
unlawful assembly U مجمع غیر قانونی
gear assembly U مجموعه چرخ دنده ها
assembly line U تیمار خط
assembly line U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines U خط مونتاژ
assembly line U خط کلی
assembly lines U تیمار خط
assembly lines U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines U خط کلی
bridle assembly U کنترلوزنه
unit assembly U یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
bridge assembly U برآمدگیسیمها
guard assembly U محفظه
critical assembly U ترتیب بحرانی
needle assembly U مجمعسوزنی
house of assembly U مجلس ایالتی
general assembly U مجلس عوام
assembly line U خط تولید
ready for assembly U اماده جهت نصب
assembly lines U خط تولید
duplexing assembly U دستگاه دو راهه
general assembly U مجمع عمومی
unlawful assembly U در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
unlawful assembly U تجمع غیر قانونی
assembly line U خط مونتاژ
final assembly U مونتاژ نهایی
final assembly U نصب نهایی
national consulative assembly U مجلس شورای ملی
legislative body or assembly U هیئت مققنه
the national consultative assembly U مجلس شورای ملی
membership of legislative assembly U عضویت مجلس مقننه
assembly language instruction U دستورالعمل زبان اسمبلی
object assembly test U ازمون الحاق قطعات
outline assembly drawing U نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
convoy assembly port U بندر محل تجمع ستون موتوری
interchangeable end assembly U مجمعانتهاییمتحرک
clandestine assembly area U منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
convoy assembly port U بندر محل تجمع کاروان دریایی
basic unit assembly group U گروه ساختمانی
assembly order control number U شماره کنترل دستور کارتعمیر
assembly order control number U شماره کنترل تعمیراتی
breechblock operating lever assembly U سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
best ball U بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
into a ball U نخ راگلوله کنید
four ball U مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
no ball U اصطلاحیدرورزشچوگان
have something on the ball <idiom> U باهوش ،زرنگ
have a ball <idiom> U روزگارخوش داشتن
on the ball <idiom> U باهوش
ball U گوی
ball U مجلس رقص
ball U بال [رقص]
ball U بقچه [کاموا ]
ball U کانون [کاموا]
ball U توپ بازی مجلس رقص
ball U رقص
ball U ایام خوش
ball U گرهک
ball U بیضه
ball U گلوله توپ
ball U ساچمه توپ
ball U توپ
ball U توپ دور از دسترس توپزن
ball U ساچمه
ball U گلوله
three ball U مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
to a. the ball U اماده انداختن
to a. the ball U توشدن
to a. the ball U توپ رانشان دادن
ball U گلوله کردن
to muff a ball U از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball U توپی را
to kick a ball U توپ زدن
volley ball U والیبال
wash ball U صابون دستشویی
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
ball game U ورزش یا بازی با توپ
ball game U مسابقه
to keep the ball rolling U رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
to block a ball U نگهداشتن توپ در بازی
ball game U گوبازی
ball game U هماورد
ball game U شرایط وضعیت
ball games U ورزش یا بازی با توپ
straight ball U پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
sit on the ball U بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball U بازی محافظه کارانه
shadow ball U تمرین گوی اندازی
running with the ball U با توپ دویدن
snow ball U گلوله برف
to open the ball U پیش قدم شدن
snow ball U با گلوله برف زدن
sour ball U کلوچه سخت ترش مزه
to open the ball U اول رقصیدن
spot ball U گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
track ball U گوی نشان
track ball U گوی پیگردی گوی شیار
square ball U پاس عرضی
to play ball U توپ بازی کردن
to kick a ball U زدن
squat under the ball U توپگیری با شیرجه
racket ball U گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
small ball U پرتاب بی حالت
short ball U شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
high ball U شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds. U توپ خارج [از زمین بازی] بود.
Now that you're here, it's a whole new ball game. U حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game <idiom> U یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower U [ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
That's the way the ball bounces. <idiom> U موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
ball pens U روان نویس ها
ball pens U خودکار ها
to stay on the ball <idiom> U تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
movement off-the-ball U بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
to swat the ball away U با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
to give the ball away U توپ را [از دست] دادن
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to pass the ball to somebody U توپ را به کسی پاس دادن
ball pen U روان نویس [نوشت افزار]
long ball U [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
cricket ball U توپبازیگریکت
cork ball U توپچوبپنبهای
brown ball U توپقهوهای
bowling ball U توپبولینگ
blue ball U توپآبی
black ball U توپسیاه
ball winder U نخپیچ
ball stand U محلتوقفتوپ
ball peen U توپکنوکچکش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com