English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
backward economy U اقتصاد عقب مانده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
backward U بازیابی داده از سیستم آسیب دیده
backward U ارسال داده که توسط گیرنده کنترل میشود
backward U جستجو برای دادهای که از موقعیت نشانه گر شروع میشود یا از انتهای فایل و به ابتدای فایل می رسد
backward U در جهت عقب یا در خلاف جهت
backward and f. U پس وپیش
to go backward U پس رفتن
backward and f. U عقب و جلو
backward-looking U ایدهوعملمخالفتآمیز
to go backward U تنزل کردن
backward U تصحیح خطا که توسط گیرنده تشخیص داده شده است و ارسال سیگنال به فرستنده برای ارسال مجدد داده
backward U سیگنال کنترل و handshaking
backward U کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
backward U عقب افتاده
backward U به پشت ازپشت
backward U به عقب
backward U وارونه
backward U عقب مانده کودن
backward U عقب مانده
backward U پس گشت
backward U روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون
backward U کانالی از گیرنده به فرستنده برای حمل سیگنالهای کنترل
backward countries U کشورهای عقب مانده
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
backward child U کودک عقب مانده
backward chaining U زنجیره پسرو
backward chaining U روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
backward chaining U زنجیرهای کردن وارونه
backward association U تداعی وارونه
backward effect U اثر اشفتگی
backward effect U اثر واشوری
shift backward U حرکت به سمت عقب
backward somersault U پشتک از پشت
backward search U جستجوی پسرو
backward reference U ارجاع به عقب
backward read U یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
backward pawn U پایده عقبمانده شطرنج
backward pass U پاس عرضی یا به عقب
backward notion U حرکت قهقرایی یا وارونه
backward linkages U اثرهای قهقرائی
backward linkages U اثرهای نشیب
shift backward U انتقال به عقب
backward dive U شیرجهبهپشت
backward bucket U سطلوارونه
backward reaction U واکنش برگشت
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
backward bucket cylinder U سیلندرسطلوارونه
backward bending supply curve U منحنی عرضه به عقب خم شونده
backward leg hook and underarm U سوبلس با استفاده از پا
economy U علم اقتصاد
economy U اقتصادی
economy U اقتصاد
economy U صرفه جویی
national economy U اقتصاد ملی
planless economy U اقتصاد نسنجیده
planless economy U اقتصاد بی نقشه
principles of economy U اصول اقتصاد
regional economy U اقتصاد منطقهای
regional economy U اقتصادناحیهای
household economy U اقتصاد خانگی
open economy U اقتصاد باز
natural economy U اقتصاد غیرپولی
moneyless economy U اقتصاد بی پول
moneyless economy U اقتصاد فاقد پول
natural economy U اقتصاد طبیعی
monetary economy U اقتصاد پولی
mental economy U اقتصاد روانی
mature economy U تکامل یافته
mature economy U اقتصاد رشد یافته
household economy U تدبیر منزل
sluggish economy U اقتصاد در حالت رکود
sluggish economy U اقتصاددر حالت کسادی
to reflate the economy U به اقتصاد تحرک بخشیدن
economy class U اکونومی کلاس
economy class U درجه توریستی
black economy U پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
token economy U اقتصاد ژتونی
weak economy U اقتصاد ضعیف
warfare economy U اقتصاد جنگی
warfare economy U اقتصاد جنگ پرداز
test economy U اقتصاد ازمون
sound economy U اقتصاد قوی
soviet economy U اقتصاد شوروی
spotaneous economy U اقتصاد خودبخودی
static economy U اقتصاد ایستا
static economy U اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
subsistence economy U اقتصاد معیشتی
suffering economy U اقتصاد اسیب دیده
supply economy U صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
two sector economy U اقتصاد دو بخشی
heat economy U اقتصاد حرارت
mixed economy U اقتصاد مختلط
political economy U اقتصاد سیاسی
balance economy U اقتصاد متوازن
balanced economy U balanced
barter economy U اقتصاد پایاپای
barter economy U اقتصاد بدون پول
best economy mixture U نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
closed economy U اقتصاد بسته
controlled economy U اقتصاد تحت کنترل
controlled economy U اقتصادارشادی
political economy U علم ثروت
political economy U اتصاد سیاسی
mixed economy U سیستم اقتصادی که در ان روشهای کاپیتالیستی و سوسیالیستی در جوار هم به کار گرفته شود
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economy U اقتصاد بازار
command economy U اقتصاد دستوری
planned economy U اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy U اقتصاد سنجیده
planned economy U اقتصاد بانقشه
planned economy U اقتصاد برنامهای
declining economy U اقتصاد در حال افول
declining economy U اقتصاددر حال تنزل
economy factor U ضریب صرفه جویی
economy factor U ضریب اقتصادی
expanding economy U اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
factory economy U اقتصاد کارخانهای
free economy U اقتصاد ازاد
exchange economy U اقتصاد مبادلهای
fuel economy U اقتصاد سوخت
guild economy U اقتصاد صنفی
dynamic economy U اقتصاد متحرک
dynamic economy U اقتصاد پویا
directed economy U اقتصادهدایت شده
domestic economy U اقتصاد داخلی
domestic economy U اقتصاد محلی
dualistic economy U اقتصاد دوگانه
directed economy U اقتصاد ارشادی
laissez faire economy U اقتصاد ازاد
market directed economy U اقتصاد مبتنی بر بازار
centrally planned economy U اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
ministry of national economy U وزارت اقتصاد ملی
centrally planned economy U اقتصاد متمرکز
free market economy U اقتصاد بازار ازاد
developed market economy countries U کشورهای مرفه
developed market economy countries U کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. U اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com