Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
baby converter
U
مبدل کوچک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
baby
U
مانندکودک رفتار کردن
baby
U
طفل
baby
U
نوزاد
baby
U
نوازش کردن
baby
U
شیرخواره
baby
U
اسب دوساله
baby
U
بچه
baby
U
کودک
baby doll
U
لباسزیر
blue baby
U
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
eye baby
U
تصویر شخص در مردمک چشم
The baby is restless.
U
نوزاد بی تابی می کند
The baby spat out the pI'll.
U
نوزاد قرص را تف کرد بیرون
cry baby
U
نی نی کوچولو
To wean a baby.
U
بچه ای را از شیر گرفتن
The baby is there months old .
U
نوزاد سه ماهه است
rag baby
U
عروسک کهنهای
baby-talk
U
زبان بچهگانه
baby buggy
U
کالسکه بچه
baby carriages
U
صندلی چرخدار بچه
baby-minder
U
شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
baby carriages
U
کالسکهی بچه
baby carriage
U
صندلی چرخدار بچه
bonus baby
U
بازیگر با پیش پرداخت زیاد
baby carriage
U
کالسکهی بچه
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
baby siphon
U
سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
baby linen
U
قنداق
baby-sits
U
بچه داری کردن
baby-sit
U
از بچه نگاهداری کردن
baby-sat
U
از بچه نگاهداری کردن
baby-sat
U
بچه داری کردن
baby sit
U
از بچه نگاهداری کردن
baby sit
U
بچه داری کردن
baby-sitters
U
بچه نگهدار
baby-sitter
U
بچه نگهدار
baby-sits
U
از بچه نگاهداری کردن
baby-sitting
U
بچه داری کردن
baby-sitting
U
از بچه نگاهداری کردن
baby house
U
عروسک خانه
baby farm
U
محل نگهداری کودکان
baby boom
U
پرزائی
Do you charge for the baby?
U
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
to sleep like a baby
<idiom>
U
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
to get rid of a baby
U
بچه اش را برایش انداختن
[اصطلاح روزمره]
baby sitter
U
بچه نگهدار
baby-sit
U
بچه داری کردن
d/a converter
U
مداری که یک مقدار آنالوگی که مط ابق با عدد ورودی است خارج میکند و ورودی دیجیتال را به آنالوگ تبدیل میکند
d/a converter
U
CONVERTER ANALOG TO DIGITAL
d.c. converter
U
مبدل جریان دائم
d a converter
U
converter Analog Digitalto
converter
U
وسیله یا برنامهای که داده را از یک فرم به فرم دیگر ترجمه میکند
converter
U
مداری که یک سیگنال آنالوگ که مط ابق با شماره ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند
converter
U
برگرداننده
converter
U
مبلغ مذهبی
converter
U
مبدل
converter
U
تبدیل کننده
converter
U
تبدیل گر
converter
U
کنورتر
converter
U
وسیلهای که سیگنال آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
converter
U
الت تبدیل
the baby takes notice
U
بچه می فهمد
the baby takes notice
U
بچه باهوش است
the baby takes notice
U
بچه ملتفت است
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
U
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
The baby was kicking and scraming .
U
نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
test-tube baby
U
بچهایکهخارجازرحممادررشدکند
rotary converter
U
تبدیل گر گردان
welding converter
U
مبدل جوش
rotary converter
U
مبدل دوار
rotary converter
U
مبدل گردان
torque converter
U
مبدل گشتاور پیچشی
compound converter
U
تبدیل گر مرکب
motor converter
U
تبدیلگر زنجیری
cascade converter
U
تبدیلگر زنجیری
tele-converter
U
مبدلفاصلهسنج
booster converter
U
تبدیلگر ولت افزای
barrel converter
U
مبدل طبلکی
synchronous converter
U
تبدیلگر دو جانبه
pulse converter
U
مبدل پالس
converter stage
U
طبقه مبدل
impedance converter
U
مبدل امپدانس
image converter
U
مبدل تصویر
frequency converter
U
تغییردهنده بسامد
frequency converter
U
تبدیل گر بسامد
energy converter
U
مبدل انرژی
current converter
U
مبدل جریان
converter valve
U
لامپ مرکب
converter station
U
پست ترانسفورماتور
impluse converter
U
مبدل ایمپولز
inverted converter
U
تبدیلگر وارون
converter circuit
U
مدار مبدل
thomas converter
U
مبدل توماس
measuring converter
U
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.
U
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
basic bessemer converter
U
مبدل مقدماتی بسمر
power converter station
U
پست تبدیل
basic converter steel
U
فولاد توماس
power converter station
U
پست تبدیل قدرت
rotary phase converter
U
تبدیل گر فاز گردان
arc welding converter
U
مبدل جوش
analog to digital converter
U
مبدل قیاسی به رقمی
inductor frequency converter
U
مبدل فرکانس اندوکتور
analog to digital converter
U
تجزیه و تحلیل اطلاعات برای کامپیوتر با دستگاه حافظه ان
analog digital converter
U
مبدل قیاسی- رقمی
analog digital converter
U
مبدل انالوگ دیجیتال
direct current converter
U
تبدیل گر جریان مستقیم
d.c. arc welding converter
U
مبدل جوشکاری جریان دائم
bottom blown converter
U
مبدل دم مقدماتی
single armature converter
U
مبدل یک ارمیچری
split pole converter
U
تبدیل گر با انشقاق قطب
short wave converter
U
تبدیل گر موج کوتاه
induction frequency converter
U
مبدل فرکانس القائی
image converter tube
U
لامپ تصویر مبدل
induction frequency converter
U
مبدل فرکانس
oxygen converter steel
U
فولاد ال دی
trailer converter dolly
U
یدک کش
trailer converter dolly
U
تریلی کش
magnetic tape converter
U
مبدل نوار مغناطیسی
commutating pole converter
U
تبدیل گر قطب کمکی
digital to analogue converter
U
مبدل دیجیتال به انالوگ
digital to analog converter
U
مبدل دیجیتال به انالوگ مبدل رقمی به قیاسی
card to disk converter
U
مبدل کارت به دیسک
side blown converter
U
مبدل پهلو دم
basic converter pig iron
U
اهن خام توماس
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
U
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com