English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
appeal to the supreme court U فرجام خواستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
supreme court U دیوان عالی کشور
supreme court U دیوان تمیز
justice of supreme court U مستشار دیوان عالی کشور
one who appeals to the supreme court U فرجام خواه
investigation in the supreme court U رسیدگی فرجامی
court of appeal U دادگاه استان
court of appeal U دادگاه استیناف
court of appeal U دادگاه پژوهش
court of appeal U دادگاه عالی محکمه استیناف
court of appeal U محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
petition to court of appeal U عرضحال استینافی
supreme U بزرگترین
supreme U اعلی
supreme U عالی
supreme U منتهی افضل
supreme U انتها
supreme U فرماندهی عالی
the supreme U خدای بزرگ
the supreme U خداوند متعال باری تعالی
the supreme U خدای تعالی
the supreme being U خدای تعالی
the supreme intelligence U عقل کل
supreme commander U فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
supreme commander's staff U ستاد کل ارتش
supreme commander's staff U ستاد عالی ارتش
appeal U تشبث کردن استیناف دادن
appeal U چنگ زدن
appeal U توسل
appeal U جاذبه
appeal U استیناف
appeal U درخواست
appeal U جذبه
appeal U التماس
appeal U رجوع
appeal [to] or [for] U درخواست [برای] [استیناف در دادگاه]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
appeal U فرجام
appeal U پژوهش
fear appeal U توسل به ترس
To appeal (turn)to someone for help. U دست به دامن کسی شدن
to forfeit an appeal U درخواست تجدید نظر را از دست دادن [قانون]
lodge an a appeal U عرضحال دادن
consumer appeal U تاثیر محصول روی مصرف کننده
threat appeal U توسل به تهدید
lodge an a appeal U شکایت کردن
object of appeal U پژوهش خواسته
object of appeal U فرجام خواسته
sex appeal U جاذبه جنسی
courts of appeal U دادگاه استان
courts of appeal U محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
courts of appeal U دادگاه استیناف
courts of appeal U دادگاه پژوهش
courts of appeal U دادگاه عالی محکمه استیناف
appeal for tenders U درخواست مزایده
appeal play U تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
appeal to arbitration U رجوع به حکمیت
appeal to arbitration U توسل به داوری
object of appeal U مستانف عنه
person aganist whom appeal U فرجام خواه
person aganist whom appeal U court supreme the madeto been has ممیزعنه
his appeal met no response U پاسخی پدر خواست که اوترسید
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] U این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
to appear before the court U در دادگاه ظاهر شدن
right court U زمین سرویس سمت راست
out of court U محکوم علیه
court U دادگاه افهار عشق
court of a U محکمه استیناف
the court above U محکمه بالاتر
court U بارگاه
court U حیاط
out of court U داد باخته
court U عشق بازی کردن
court U دربار
court U خواستگاری
ad court U زمین سرویس سمت چپ تنیس
court U دادگاه
court U محکمه
to take somebody to court U کسی را محاکمه کردن
court U زمین ورزشهای محوطهای
contempt of court U توهین به دادگاه [جرم جنایی]
religious court U محکمه شرع
service court U محل فرود سرویس
service court U محل فرود سرویس اسکواش
squash court U زمین بازی اسکواش
superior court U دادگاه تمیز
court style U سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
trailer court U محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
summary court U دادگاه بدوی
summary court U دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
superior court U دادگاه عالی
rear court U انتهای زمین
court division U دادگاه
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
police court U کلانتری
police court U ضابطین شهربانی
playing court U زمین بازی
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
court division U بخش دادگاه
police court U دادگاه خلاف
provost court U دادگاه فرمانداری نظامی یا نیروی اشغالی
provost court U دادگاه پادگانی
probate court U محکمه امور حسبی
probate court U دادگاه وصایا و ارث
prize court U شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
president of the court U رئیس دادگاه
practice court U دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
police court U محکمه خلاف
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
contempt of court U اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
High Court U دادگاهویژهجرائممهم
crown court U دادگاهیدر انگلستانو ولز
court of law U دادگاه
right service court U داورسرویسراست
court referee U داورزمینبازیسرپوشیده
centre court U حیاطمیانی
law court U دادگاه قضایی
kangaroo court U دادگاه مندرآوردی
hold court <idiom> U همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
kangaroo court <idiom> U
to have recourse to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
to apply to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
court shoes U رجوع شود به pump
to settle out of court U به توافق رسیدن خارج از دادگاه
out of court settlement U توافق بدون محکمه [حقوق]
kangaroo court U دادگاه غیرقانونی
kangaroo court U دادگاه پوشالی
to court favour U توجه و التفات کسی را طلب کردن
to bring somebody before the court [s] U کسی را دادگاه بردن
ante-court U [اولین صحن در خانه های بزرگ]
the superme court U دیوانعالی کشور
base-court U حیات بیرونی
tennis court U 07/32 در59/01 متر
tennis court U زمین تنیس
to pay court U عرض بندی کردن
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
court shoe U رجوع شود به pump
volleyball court U 9 در 81 متر
volleyball court U زمین والیبال
trial court U دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
traffic court U دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
traffic court U دادگاه عبور و مرور
traffic court U دادگاه تخلفات رانندگی
to put out of court U از دستور خارج کردن
court rug U فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
cross court U بسمت مخالف زمین در قطر
court of province U دادگاه استان
court of justice U دادگاه
court of iquiry U دادگاه رسیدگی
court of grievances U دادگاه مظالم
court of first instance U دادگاه بدوی
court of first instance U محکمه بدایت
court of first instance U دادگاه شهرستان
court material U دادگاه نظامی
court martiall U شورای نظامی
court martiall U دادگاه نظامی
court of record U دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court of appeals U دادگاه استیناف
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
criminal court U دادگاه جنایی
criminal court U راز و نیاز کردن
criminal court U عشق بازی کردن
criminal court U محکمه جنائی
court yard U حیاط
court tennis U تنیس داخل سالن
court session U جلسه دادگاه
court procedure U محاکمه
court plume U پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
court order U قرار صادره از دادگاه
court of review U دادگاه تجدید نظر
court martial U در دادگاه نظامی محاکمه کردن
base court U حیاط بیرونی یاعقبی
assize court U دادگاه جنایی
assize court U محاکم سیار جنایی
court of inquiry U بازپرسی
court of inquiry U دادگاه تفتیش
court of inquiry U کمیسیون تحقیق
court-martials U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialling U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialled U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martial U دردیوان حرب محاکمه کردن
change court U تعویض زمین
master of the court U مدیر دفتر دادگاه
circuit court U دادگاه منطقهای
court martial U دادگاه نظامی
court martial U محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
court games U بازیهای محوطهای
court card U سرباز
court card U بی بی
court card U صورت :شاه
country court U دادگاه بخش
contempt og court U اهانت به دادگاه
commercial court U دادگاههای صنفی
clerk of the court U کاتب
circuit court U دادگاه استیناف
juvenile court U دادگاه اطفال
deuce court U زمین سرویس سمت راست تنیس
kangoroo court U دادگاه محلی
international court U دادگاه بین المللی
inns of court U کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
judicial court U دادگاههای دادگستری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com