English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
anti knock U ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
anti knock property U درجه اکتان
anti knock property U خاصیت ضدضربه
Other Matches
anti U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anti U انتی
anti U در مقابل
anti U پاد
anti U مخالف علیه
anti U ضد
anti- U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یکی
anti- U ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
anti- U به معنای "مخالف "
anti- U روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
anti- U ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
anti- U سوئیچی که در حین کار مودم از زنگ زدن سایر تلفن ها جلوگیری میکند
anti- U برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
to knock off U دست ازکارکشیدن
to knock down U زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
to knock together U سرهم بندی کردن
to knock down U بزمین زدن
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to knock about پرسه زدن در به در بودن
to knock about U ول گشتن
to knock out U پس ازبسته شدن دردانشکده یادانشگاه درزدن وبیرون رفتن
knock about U سرو صدا ایجاد کردن
to knock under U تسلیم شدن
to knock under U تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
to knock up U فرسوده شدن ازپادرامدن
to knock up U مانده شدن
knock out U ناکار کردن
to knock up U خسته شدن
knock together U بهم چسباندن
knock together U بهم زدن
knock together U بهم خوردن
knock off U دست کشیدن از
knock in U فرو کردن
knock down U زدن با تانک یا توپ هواپیما از کار انداختن
knock down U مجزا کردن
knock down U مجزا
knock down U گیج کردن
knock down U باضربت بزمین کوبیدن
knock against U زدن به
knock against U خوردن به
knock off U ازکار دست کشیدن
knock off U مردن
knock off U کشتن
knock out U از کار انداختن
knock out U از بین بردن
knock out U خالی کردن
knock out U شکست دادن
knock about U پرسه زدن
knock out U با مشت یا بوکس ازپادراوردن
knock off U از پاانداختن
knock off U دست از کارکشیدن از کار انداختن
knock off U ختم کردن کار
knock about U نامرتب زندگی کردن
to knock down U پرچ کردن
knock on U بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock up U سردستی اماده کردن
knock up U بهم زدن
knock up U برخورد کردن
knock up U تحریک کردن
knock up U از کار انداختن
knock up U بپایان رساندن
knock up U ابستن کردن ناراحت کردن
knock-up U سردستی اماده کردن
knock-up U بهم زدن
knock U ضربه زدن
knock U عیبجویی
knock U صدای تغ تغ
knock-on U بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock out <idiom> U غش کردن
knock off <idiom> U به قتل رساندن کسی
knock U کوبیدن
knock U زدن
knock U درزدن
knock U بد گویی کردن از
knock U بهم خوردن
knock U مشت ضربت
knock-up U برخورد کردن
knock it off <idiom> U دست کشیدن
knock-up U تحریک کردن
I usually knock off at 6. U غالبا" ساعت 6 دست از کار می کشم
To knock someone down. U کسی رازمین زدن ( درکشتی وغیره )
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
knock-up U ابستن کردن ناراحت کردن
knock-up U بپایان رساندن
knock-up U از کار انداختن
anti-freeze U ضد یخ
anti thesis U برابر نهاد
anti thesis U انتی تز
anti wear U مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
anti-moth U مواد ضد بید فرش
anti-histamine U آنتی هیستامین
anti thesis U وضع مقابل
anti thesis U نقیض
anti submarine U هواپیمای ضد زیردریایی
anti spin U سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
anti socialist U ضد سوسیالیستی
anti skid U ضد لغزش
anti-freeze U آبگونهی ضد یخ
anti-freeze U پاد یخ
anti-theft U دزدگیر
anti-tank U ضد تانک
anti-histamines U آنتی هیستامین
anti-pollutants U پادآلودگی
anti-pollutant U پادآلودگی
anti-histamines U داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-histamines U ضد هیستامین
anti-histamine U داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-histamine U ضد هیستامین
anti-heroes U نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-clockwise U بر خلافجهتعقربههایساعت
anti-hero U نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti sepsis U جلوگیری از رشد وازدیاد میکربها در اثر موادضدعفونی
anti semitic U ضد یهودی
anti-Semites U ضد یهود
anti-social U ضد اجتماعی
anti g suit U لباس ضد فشار ثقل
anti g suit U لباس ضد اثر سرعت ثقل
anti-Semite U مخالف اقوام سامی
anti icing U ضد یخ
anti-aircraft U ضد هواپیما
anti-Semitism U مخالف با یهودیان
anti air U ضد هواپیمایی
anti freezer U ضد انجماد
anti freezer U ضد یخ
anti federalist U اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
anti-Semite U ضد یهود
anti semite U مخالف اقوام سامی
anti semite U ضد یهود
anti dumping U ضد دامپینگ
anti-Semites U مخالف اقوام سامی
anti semitism U مخالف با یهودیان
anti social U ضد اجتماعی
anti air U ضد برتری هوایی دشمن
anti detonation U ضد بدسوزی
anti detonant U مایع ضد بدسوزی
anti particle U ضد ذره
anti capitalist U ضد سرمایه داری
anti dumping U مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
anti cyclical U ضد دورهای
anti-Semitic U مخالف نژاد سامی
anti-Semitic U مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
anti tr switch U کلید ضد فرگیر
anti derivative U ضد مشتق
anti matter U ضد ماده
anti aircraft U پدافند هوایی
anti aircraft U ضد هوایی
knock knees U زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
defeat by knock out U شکست با ناک اوت
to knock head U سجود
to knock head U چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head U پیشانی برخاک نهادن
to knock the bottom out of U باطل کردن
to knock the bottom out of U خنثی کردن
knock knees U زانوی کج زانوی پیچ خورده
to knock the bottom out of U رد کردن
to knock the bottom out of U بی اثرکردن
knock-ups U سردستی اماده کردن
at a knock-down price U به قیمت مفت
to knock something open U با ضربه چیزی را باز کردن
to knock back U عقب نشستن
to have a knock back U عقب نشینی کردن [در موقعیتی]
to knock somebody's socks off <idiom> <verb> U کسی را کاملا غافلگیر کردن
Knock off your fighting right now! U همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
knock on wood <idiom> U بزنم به تخته
knock-ups U ابستن کردن ناراحت کردن
knock-ups U بپایان رساندن
knock-ups U از کار انداختن
to knock somebody's socks off <idiom> <verb> U کسی را شگفتگیر کردن
knock-ups U تحریک کردن
knock-ups U برخورد کردن
knock-ups U بهم زدن
knock off one's feet <idiom> U متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
knock one's block off <idiom> U خیلی سخت به کسی صدمه زدن
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
knock kneed U دارای زانوی کج
knock on the head U خنثی کردن
knock rating U میزان بهسوزی
knock knee U کجی زانو به درون دراثرمرض یا نرسیدن موادغذایی
knock one on the head U مشت بر کله کسی زدن
knock on the head U نقش بر اب کردن
knock on the head U باطل کردن
knock at the door U در کوفتن
knock about clothes U جامه کار
knock kneed U خشن
knock kneed U فالج
knock kneed U شل
knock about clothes U لباس کار
knock at the door U در زدن
knock reducer U ضد کوبش
there is a knock at the door U درمیزنند
there is a knock at the door U صدای در
there is a knock at the door U می اید
to knock a person off his p U کسیرابرزمین زدن یانابودکردن
knock kneed U دارای حرکت کج ومعوج
knock out tournament U تورنمنت حذفی شطرنج
anti-slip shoe U پایهضدلغزش
anti-vibration handle U دستهضدلغزش
anti skid chain U زنجیر محافظ در برابر لغزش
anti servo tab U بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
anti friction bearing U یاطاقان غلطکی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com