Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
air operated tipping gear
U
چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tipping
U
سرقلم
tipping
U
راس
tipping
U
محرمانه رساندن نوک
tipping
U
یک ورشدن
tipping
U
سرازیرکردن
tipping
U
انعام
tipping
U
کج کردن
tipping
U
نوک دارکردن
tipping
U
نوک گذاشتن
tipping
U
پول چای
tipping
U
انعام اطلاع منحرمانه
tipping
U
تیزی نوک چیزی
tipping
U
نوک
tipping
U
سر صفحه کوچک
tipping
U
خالی کردن سرازیر کردن نوک
tipping
U
یک بر کردن
tipping
U
نوعی اسکی
tipping
U
ضربه ارام به توپ
tipping
U
انعام دادن
tipping
U
در عکاسی هوایی چرخش دوربین حول محور افقی هواپیما
tipping
U
سر
tipping
U
ضربت اهسته
operated
U
عمل کردن بهره برداری کردن
operated
U
ترمینال سیستم محاورهای که اطلاعات را ارسال و دریافت میکند
operated
U
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated
U
اداره کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
U
عمل کردن
operated
U
عمل جراحی کردن
operated
U
دایر بودن
operated
U
اداره کردن راه انداختن
operated
U
گرداندن
operated
U
بکارانداختن
operated
U
بفعالیت واداشتن
operated
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
U
کار کردن
operated
U
دستورات اجرای کامپیوتر
operated
U
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated
U
بخشی از نرم افزار سیستم عامل که دیسک و مدیریت فایل را کنترل میکند
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
U
اتصال دادن
operated
U
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated
U
عمل کردن بکار افتادن
operated
U
فرمان دادن
voice operated
U
با کار افت صدایی
gas operated
U
کار با فشار گاز باروت
gas operated
U
عمل با فشار گاز
recoil operated
U
مسلح شونده به وسیله عقب نشینی الات متحرک
recoil operated
U
مجهز به دستگاه عقب نشینی
air operated press
U
پرس بادی پنوماتیکی
manually-operated points
U
مدیریتدستینقاط
voice operated device
U
دستگاه با کار افت صدایی
hand operated chuck
U
سه نظام دستی
air operated horn
U
شیپور بادی
cam operated switch
U
کلید بادامکی
electrically operated chuck
U
سه نظام با عملکرد الکتریکی
foot operated starting switch
U
کلید راه انداز پایی
hand operated molding machine
U
دستگاه قالبریزی دستی
foot operated starting switch
استارتر پایی
cam operated automatic lathe
U
ماشین تراش اتوماتیک بادامکی
hand lever operated grease gun
U
تلمبه دستی گریس
air operated pendulum type screen wiper
U
بادامک پاندولی بادی
to gear up
U
باعوض کردن دنده تندکردن
to go out of gear
U
خراب شدن
to go out of gear
U
مختل شدن ازکارافتادن
gear
U
کردن اماده کارکردن
gear
U
پوشانیدن
gear in
U
درگیر شدن
to gear down
U
باعوض کردن دنده کندکردن
out of gear
U
ازهم سواشده
out of gear
U
ازدنده بیرون افتاده
gear
U
اسباب لوازم
gear
U
افزار
gear
U
الات جامه
gear
U
ادوات
gear
مجموع چرخهای دنده دار
gear
چرخ دنده
gear
U
پوشش دنده دار
out of gear
U
خراب
gear in
U
درگیری دو چرخ دنده
in gear
U
اماده حرکت
in gear
U
اماده
gear
U
انتقال دادن
gear
دنده
gear
U
ابزار وسایل لباس مخصوص
get in gear
[get into gear]
<idiom>
U
بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
gear
U
جعبه دنده
in gear
U
دایر
head gear
U
روسری
planetary gear
U
جعبه دنده خورشیدی
planetary gear
U
چرخ دنده سیارهای
planetary gear
U
دنده خورشیدی
landing gear
U
ارابه فرود
reduction gear
U
جعبه دنده کاهنده سرعت
low gear
U
دنده کندکن
reduction gear
U
چرخ دنده کاهنده
rocker gear
U
تنظیم جاروبک
head gear
U
کلاه تمرین بوکس
helical gear
U
چرخ دنده حلزونی
landing gear
U
چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
loose gear
U
چرخ دندانه هرزگرد
gear box
U
جعبه دنده گیرباکس
oil gear
U
جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
mess gear
U
جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess gear
U
وسایل غذاخوری
mess gear
U
وسایل نظافت نهارخوری
nose gear
U
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
landing gear
U
عراده هواپیما وسایل فرود امدن
pull gear
U
چرخ دنده بالابر
hoisting gear
U
چرخ دنده بالابر
high gear
U
دنده قوی خودرو
spiral gear
U
چرخ دنده حلزونی
reduction gear
U
جعبه دنده تبدیل سرعت
running gear
U
قسمت حرکت کننده ماشین
worm gear
U
دنده حلزونی پیچ حلزونی
worm gear
U
چرخ دنده حلزونی
gear cable
U
کابلچرخدنده
gear housing
U
پوششچرخدنده
riot gear
U
نوعیلباسخاصپلیسضدآشوب
get one's rear in gear
<idiom>
U
عجله کردن
high gear
<idiom>
U
آخر سرعت
gear shift
U
دسته دنده اتومبیل
gear lever
U
دسته دنده اتومبیل
gear stick
U
دسته دنده اتومبیل
bathing gear
U
لوازم شنا
[حمام]
bathing gear
U
لباس شنا
[حمام]
gear wheels
U
چرخ دنده ها
worm gear
U
دنده مورب
worm gear
U
دنده مارپیچی
valve gear
U
مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
spur gear
U
چرخ دندانه دار
spur gear
U
دنده ملخی
spur gear
U
دنده مهمیزی دنده خاردار
steering gear
U
دنده فرمان
steering gear
U
دنده سکان
steering gear
U
جعبه دنده فرمان
steering gear
U
جعبه فرمان
step up gear
U
چرخ دنده افزاینده
sun gear
U
چرخ دنده خورشیدی
switch gear
U
وسیله اتصال
synchromesh gear
U
گیربکس سنکرون
timing gear
U
چرخ دنده میل بادامک
training gear
U
گردونه در سمت
transmission gear
U
چرخ دنده انتقال
tumble gear
U
چرخ واسطه
tumble gear
U
چرخ دنده واسطه
gear wheels
U
چرخ های دندانه دار
head gear
U
پوشش سر
reverse gear
U
دنده معکوس
elevator gear
U
گردونه در ارتفاع
exhaust gear
U
چرخ دندانه خروجی
external gear
U
تاج دندانه خارجی
fishing gear
U
اسباب ماهیگیری
flight gear
U
لباس پرواز
four gear drive
U
گیربکس چهار دنده
foxer gear
U
صداساز
foxer gear
U
وسیله تولید صدا
chaffing gear
U
وسایل ضد سایش
fuse gear
U
متعلقات فیوز
gear arrangment
U
نظم و ترتیب درگیری دو چرخ دنده
gear assembly
U
مجموعه چرخ دنده ها
gear blank
U
چرخ دنده کار نکرده
gear box
U
جعبه دنده
bell gear
U
چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
elevating gear
U
چرخ دندانه بالابر
breathing gear
U
ماسک تنفسی
breathing gear
U
وسیله تنفسی
bevel gear
U
چرخ دندانه مخروطی
chaffing gear
U
وسایل ضد ساییدگی
change gear
U
چرخ دندانه تبدیل
compasition gear
U
چرخ دنده مرکب
control gear
U
دستگاه کنترل
crank gear
U
چرخ دنده سر میل لنگ
crown gear
U
چرخ دنده محدب
differential gear
U
دنده عقب اتومبیل
bevel gear
U
چرخ دنده مخروطی
bevel gear
U
دنده کرامویل
driving gear
U
چرخ دنده محرک
bevel gear
U
دنده مورب
gear box
U
گیربکس
gear guard
U
جعبه محافظ برای چرخ دنده ها
gear level
U
تبدیل کردن
gear level
U
دسته دنده
gear cluster
U
مجموعه چرخ دنده هایی که جزیی از یک محور میباشد
arresting gear
U
قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
gear pump
U
پمپ دندهای
gear pump
U
پمپ روغن دندهای
gear quadrant
U
ماهک جعبه دنده
gear ratio
U
نسبت چره دنده ها
gear ratio
U
نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
gear wheel
U
چرخ دندانه دار
arresting gear
U
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
arrester gear
U
سیم نگهدارنده
gear wheel
U
چرخ دنده
gear grinder
U
ماشین پرداخت چرخ دنده
gear cutter
U
دنده تراش
gear cutter
U
فرز
beaching gear
U
سرسره قایق
herringbone gear
U
چرخ دندانه جناغی
beaching gear
U
وسایل به ساحل کشیدن ناو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com