English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
saves U محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
saves U حفظ کردن
saves U نجات دادن پس انداز کردن
saves U صرفه جویی کردن
saves U نجات دروازه
saves U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves U ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saves U ذخیره کردن
saves U نگهداشتن
saves U بجزاینکه
saves U فقط بجز
saves U پس انداز کردن
saves U اندوختن
saves U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves U نجارت دادن
stitch U بخیه زدن
stitch U بخیه جراحی بخیه زدن
stitch U کوک
stitch U بخیه
stitch selector U انتخابگردوخت
rib stitch U بافتکشبافت
basket stitch U بافتحصیری
cable stitch U بافتمارپیچ
chain stitch بافت زنجیری
chevron stitch U دوختزیکزال
fishbone stitch U کوکاستخوانی
garter stitch U بافترو
cross stitch U بخیه دوزی بچپ وراست
slip stitch U بخیه نامریی
stitch patterns U انواعبافت
stocking stitch U بافترو
moss stitch U بافتخزهای
herringbone stitch U کوکجناقی
bullion stitch U گرهفرانسویچندقلو
purl stitch U قلاب یا کوک چپ وراست
chain stitch U گره یا کوک زنجیره ای جهت جلوگیری از باز شدن گلیم بافت و تزیین و یا کناره بافی و شیرازه بافی مورد استفاده قرار می گیرد
to put a stitch U بخیه زدن
tent stitch U کوک اریب
to put a stitch U بخیه کردن
running stitch U کوک کوچک زیر و روی پارچه
stitch welding U جوش زنجیرهای
stitch weld U جوش بخیهای
long and short stitch کوکه ای کوتاه بلند
Oriental couching stitch U کوکهایمشبکی
reverse stitch button U دکمهوارونهکنندهدوخت
French knot stitch U گرهفرانسوی
Romanian couching stitch U کوکگرهایرومانی
stitch control buttons U دکمههایریزودرشتبافت
stitch length regulator U منظمکنندهاندازهدوخت
stitch pattern memory U حافظهبافتودوخت
stitch width selector U انتخابگرعرضیدوخت
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
once upon a time U روزی
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
out of time U بیگاه
once upon a time U روزگاری
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
all the time <idiom> U به طور مکرر
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
one at a time U یکی یکی
about time <idiom> U زودتراز اینها
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
once upon a time U یکی بودیکی نبود
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> U سرساعت
out of time U بیموقع
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
from time to time <idiom> U گاهگاهی
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
time after time <idiom> U مکررا
time out <idiom> U پایان وقت
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
behind time U دیر
at the same time U در عین حال
at the same time U در ان واحد
at the same time U ضمنا"
It's time U وقتش رسیده که
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
time is up U وقت گذشت
time in U ادامه بازی پس از توقف
against time U رکوردگیری
against time U تایم گیری
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
behind time U بی موقع
time will tell U در آینده معلوم می شود
take your time U عجله نکن
out of time U بیجا
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
in time U بجا
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time U در زمان دیگری
There is yet time. U هنوز وقت هست.
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
what is the time? U وقت چیست
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
i time U time Instruction
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
one-time U پیشین
one-time U قبلی
one-time U سابق
many a time U چندین بار
many a time U بارها
from time to time U هرچندوقت یکبار
what is the time? U چه ساعتی است
what time is it? U چه ساعتی است
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
just in time U درست بموقع
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
two time U دو حرکت ساده
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
to know the time of d U اگاه بودن
in no time U خیلی زود
to know the time of d U هوشیاربودن
from time to time U گاه گاهی
four-four time U چهارهچهارم
from this time forth U ازاین ببعد
off time U مرخصی
down time U مرگ
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
down time U زمان بیکاری
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
old time U قدیمی
Our time is up . U وقت تمام است
off time U وقت ازاد
At the same time . U درعین حال
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
for the time being U عجالت
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
three-four time U نت
two-two time U نتدودوم
all-time U بالا یا پایینترین حد
mean time U زمان متوسط
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
mean time U ساعت متوسط
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
on time U مدت دار
at any time <adv.> U همیشه
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U متقارن ساختن
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U زمانی موقعی
time U ساعتی
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time [s] <adv.> U دفعه
time U وقت معین کردن
time U مدت
any time <adv.> U همیشه
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U عهد
at any time <adv.> U درهمه اوقات
any time <adv.> U درهمه اوقات
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U فرصت
time U فرصت موقع
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time and again U بکرات
time and again U چندین بار
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
there is a time for everything U هرکاری وقتی
time U تایم
there is a time for everything U دارد
time U وقت قرار دادن برای
specified time U وقت معین
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
for the time being <idiom> U برای مدتی
some time U یک وقتی
some time U مدتی
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U TIفرمان E
some time or other U یک وقتی
time U وقت
time out U تایم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com