English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 48 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
You had it coming to you. serves you right. U چشمت کور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
serves U خدمت کردن
serves U خدمت کردن به
serves U رفع کردن براوردن احتیاج
serves U کفایت کردن
serves U گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serves U نوبت
it serves him right U سزاوار است تا چشمش هم کور
it serves him right U دنده اش هم نرم شود
serves U سرو زدن
serves U سرو
serves U خدمت انجام دادن
serves U بکار رفتن
serves U توپ رازدن
serves U نخ پیچی کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U در خدمت بودن
serves U خدمت ارتشی کردن
serves U بدردخوردن
nothing serves to but apology U هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
as memory serves U هر وقت بیاد انسان بیاید
when occasion serves U هر وقت اقتضا کند هر وقت مقتضی باشد
up-and-coming U دارای آیندهی خوب
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
have it coming <idiom> U سزاوار تنبیه بودن
(not) know if one is coming or going <idiom> U نمی دانه چکار کند
up-and-coming U در جهش
up-and-coming U در حال رشد
coming U اینده
up-and-coming U رو به ترقی
up-and-coming U رو به رونق
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن
The time is coming soon when ... U به زودی وقتش می رسد که...
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
coming in speed U حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
His coming here was quite accidental. U آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
You asked for it. You had it coming. U حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
the tides ids coming up U جزرومد بالامی اید
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
He is a long time coming. U او [مرد] خیلی طولش می دهد [دیر می کند] .
The deadline is coming closer. U مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer . U امسال تابستان می رویم کنار دریا
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . U برای نان شب معطل مانده ام
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) . U امید وارم نظرتان را تأمین کند
Things are coming to a critical juncture . U کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
Next Saturday . This coming Saturday. U شنبه دیگه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com