English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 51 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
Well discuss it at dinner. U سر شام صحبت خواهیم کرد
Well discuss it at dinner. U سرت رابلند کن ببینم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discuss U بحث کردن
discuss U گفتگو کردن
discuss U مناظره کردن
discuss U بحث کردن
discuss U سر و کله زدن
discuss U مذاکره کردن
discuss U مطرح کردن گفتگو کردن
discuss U مباحثه کردن
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
I had no opportunity to discuss the matter . U فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
to get dinner U ناهارخوردن
I just had dinner. U درست چند لحظه قبل شام خوردم
to ask somebody out for dinner U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
he took her in to dinner U انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
dinner U ناهار
We were having dinner when. . . U داشتیم شام می خوردیم که ..
dinner U شام
dinner U مهمانی
We had a gorgeous dinner . U شام معرکه یی خوردیم
The dinner will be followed by a concert. U به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
To disg up the dinner . U شام را کشیدن
dinner etc. is served U غذا آماده است
It wasnt much of a dinner . U زیاد شام مهمی نبود
WI'll you stay for ( to ) dinner? U برای شام بمانید (می مانید؟)
dinner fork U چنگالغذاخوری
dinner jacket U اسموکینگ
i asked him to dinner U او را به ناهار خواندم
dinner wagon U میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
dinner set U لوازم و فرف شام یا ناهار
dinner is served U شام حاضراست
dinner is ready U است
dinner is ready U ناهاراماده
dinner jackets U لباس مخصوص مهمانی رسمی
dinner jackets U اسموکینگ
dinner jacket U لباس مخصوص مهمانی رسمی
my neighbour at dinner U کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
shore dinner U غذای دریایی
dinner table U میزغذاخوری
dinner service U فروفغذاخوری
dinner party U میهمانیشام
dinner dance U میهمانیرقص
dinner plate U بشقابپلوخوری
dinner knife U چاقویغذاخوری
to orders dinner U دستور ناهار دادن
She gave us quite a decent dinner. U یک شام خیلی حسابی به ماداد
don't wait the dinner for me U ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
We are expecting guests for dinner . U برای شام مهمان داریم
After dinner he likes to retire to his study. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com