English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
We are past that sort of thing . U دیگر این کارها از ماگذشته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
what sort of a thing is it? U چه جور چیزی است
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. U ابدا"چنین چیزی نیست
past U پیش ماقبل
past U درماورای
past U بعد از مافوق
past U سابقه
past U پایان یافته
past U دور از پیش از
past U گذشته از ماورای
past U ماضی
the past U چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
past U پیشینه وابسته بزمان گذشته
what by gone or past U مافات
What is past is past . what is gone is gone . U گذشته ها گذشته
what is the past of go U چیست
past U گذشته
for some time past U درگذشته
the present and the past U گذشته و حال
for some time past U مدتی
for some time past U تا چندی پیش
file past U رژه رفتن
he is a past master in U او در استاد یا کهنه کار است
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
it is 0 minutes past four U ده دقیقه از چهار می گذرد
we cannot undo the past U چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
the past tense U زمان گذشته
the past tense U زمان ماضی ماضی مطلق
the present and the past U اکنون و گذشته
to sweep past U تندگذاشتن
see in the past makes saw U فعل see در گذشته sawمیشود
the present and the past U حال و گذشته
i went past the house U از پهلوی ان خانه رد شدم
past masters U استاد پیشین
past master U استاد قدیمی
past master U استاد پیشین
to sweep past U اسان رفتن
past or preterite d. U ماضی مطلق
march past U رژه
half past two U دوونیم
march past U رژه رفتن
past years U سالهای گذشته
past performances U سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
He is past work. U دیگر از سن کار کردنش گذشته
past perfect U ماضی بعید
to rank past U رژه رفتن
to march past U رژه رفتن
to file past U رژه رفتن
the year past U سال گذشته
make up for the past U جبران مافات کردن
During the past few days. U طی چند روز گذشته
In the course of the past centuries. U درطی قرنهای گذشته
past participle U اسم مفعول
it is minutes past U ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است
past participles U اسم مفعول
past tense U زمان گذشته
past masters U استاد قدیمی
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
it is past reclaim U دیگر قابل اصلاح یااستردادنیست
it is past reclaim U دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
spike past the block U ابشار را پشت پای مدافعان کوبیدن
put (something) past someone (negative) <idiom> U ازکار شخص متعجب شدن
on old woman past sixty U پیرزنی بیش از شصت سال داشت
past perfect tense U ماضی بعید
her prime of life is past U عنفوان جوانی وی گذشته است
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
To review the past in ones minds eye . U گذشته را از نظر گذراندن
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
sort U پیوستن
sort U دمساز شدن
sort U جور کردن
sort U سوا کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
sort U الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort U روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort U روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
re sort U دوباره جور کردن
sort of U تقریبا
sort U سواکردن
sort U جوردرامدن
nothing of that sort U هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort U هیچ همچو چیزی نیست
sort U دسته بندی کردن
sort U قسم
sort U نوع
sort U گونه
sort U طور طبقه
sort U رقم
sort U جورکردن
sort U دسته دسته کردن
sort U برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort U مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort of U نسبتا
sort of U بمقدار متوسط
sort U جور
sort of U بمیزان متوسط
sort of <idiom> U تقریبا تا یک حدی
sort-out U مرتبکردن
sort U فرمان SORT
To sort out ones affairs U بکارهای خود سر وصورت دادن
sort field U میدان مرتب سازی
sort field U فیلد مرتب سازی
sort key کلید ترتیب
oscillating sort U مرتب کردن نوسانی
oscillating sort U جور کردن نوسانی
sort merge U جور کردن و ادغام
sort generator U برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
sort key کلید جورسازی
ripple sort U مرتب کردن موجی
tag sort U مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
sort order U نظم ترتیب
selection sort U جور کردن گزینشی
tree sort U مرتب کردن درختی
selection sort U مرتب کردن گزینشی
shell sort U الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
sort effort U تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
She is the clinging sort. U از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
property sort U جور کردن خاصیتی
polyphase sort U مرتب کردن چند فازی
sort field U فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field U میدان جور کردن
polyphase sort U جور کردن چند مرحلهای
multipass sort U مرتب سازی چند عبوری
descending sort U مرتب سازی نزولی
dictionary sort U ترتیب واژه نامهای
die sort U جور کردن طاسی
distributive sort U مرتب کردن توزیعی
exchange sort U جورکردن معاوضهای
external sort U جور کردن خارجی
external sort U مرتب سازی خارجی
external sort U جورکردن خارجی
in a kind (sort) of way <idiom> U یک کمی
bubble sort U سورت حبابی
descending sort U ترتیب نزولی
collating sort U مرتب کردن داده
alphanumeric sort U مرتب نمودن الفبا عددی
ascending sort U مرتب سازی صعودی
ascending sort U جورکردن صعودی
block sort U مرتب کردن بلاکی
block sort U جورسازی کندهای
bucket sort U جور کردن دلوی
bubble sort U جور کردن حبابی
bubble sort U روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort U مرتب کردن حبابی
heap sort U sort tree
major sort U مرتب سازی اصلی
major sort U جورسازی عمده
internal sort U مرتب کردن درونی
internal sort U مرتب سازی داخلی
internal sort U جور کردن داخلی
minor sort U مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
internal sort U مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
multipass sort U مرتب کردن چند گذری
multilevel sort U ترتیب چند سطحی
merge sort U ادغام و جور کردن
multipass sort U جور کردن چند گذری
multipass sort U جورکردن چند گذری
i sort of feel sick U یک جوری میشوم
major sort key U یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
minor sort key U یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
sort merge program U پردازش تعمیم یافته
ascii sort order U نظم ترتیبی اسکی
i sort of feel sick U مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. U دختر خودرأیی است
This sort of propaganda is for home consumption U این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . U این حرفها دیگه کهنه شده است
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
got a thing going <idiom> U باکسی نامزد شدن
to let thing d. U کارهارابه پیشامدواگذارکردن
to go at any thing U خردخردچیزیراجویدن
for one thing <adv.> U یکی انکه
for one thing <adv.> U در یک طرف
to do without any thing U ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن
to do a thing with f. U کاری رابه اسانی انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
to p in doing a thing U در کاری پشت کار داشتن
do one's thing <idiom> U انجام کار پر لذت برای شخص
To be out to do some thing . U کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
He says one thing and does another. U حرفش با عملش از زمین تا آسمان فرق دارد
Such and such a thing. U فلان چیز
sure thing <idiom> U حتما اتفاق افتادن
This is just what I want . This is the very thing I want . U این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
to p on one thing to another U چیزی را به چیز دیگر انداختن
to p off a thing upon anyone U کسی را گول زدن
It comes to the same thing . U باز هم همان ؟ یشود
sure thing <idiom> U مطمئنا ،البته
(not) know the first thing about something <idiom> U اطلاعات جزئی داشتن
to come by a thing U چیزیرابدست اوردن
such and such a thing U فلان چیز
the right way to do a thing U راه
he had better p no such thing U بهتربودچنین استنباطی نکنند
he knows a thing or two U یک چیزی سرش میشود
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
i. for doing any thing U عدم صلاحیت در همه کارها
that is a thing U این امری است علیحده
it is the same thing U یکی است
it is the same thing U همان است
no such thing U هیچ همچو چیزی نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com