Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w.
<proverb>
U
دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dogs
U
گیره در
dogs
U
نوک گیر
dogs
U
مخروطهای لاستیکی کنار مسیر
dogs
U
دفاع بسته
dogs
U
دستگیره در چخماق تفنگ
dogs
U
مثل سگ دنبال کردن
dogs
U
دنبال کردن
dogs
U
سگ نر
dogs
U
سگ
dogs
U
میله قلاب دار گیره
dogs
U
شکل لغوی رقمی در سیستم عددی بر مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 31است و به شکل D نوشته میشود
hot dogs
U
سوسیس سوسیگ
guide dogs
U
سگ راهنم
He dislikes dogs.
U
از سگ بدش می آید
dogs mercury
U
سلمه
dogs tooth
U
یکجورزنبق
dogs mercury
U
سلمه تره
hot dogs
U
ساندویچ سوسیس
dogs ear
U
تای گوشه کاغذ
dogs ear
U
لب برگردانده کردن
let sleeping dogs lie
<idiom>
[دنبال دردسر نگرد]
To leade a dogs life .
U
مثل سگ زندگی کردن
One must let sleeping dogs lie.
U
دنبال شر نباید رفت
to rain cats and dogs
سنگ ازآسمان آمدن
rain cats and dogs
<idiom>
U
باران شدید
Do cats and dogs drown?
U
آیا سگ وگربه در آب غرق می شوند ؟
to rain cats and dogs
U
سخت باریدن
let sleeping dogs lie
<idiom>
[شر به پا نکن]
Barking dogs seldom bite.
<proverb>
U
سگى که پارس مى کند بندرت گاز مى گیرد.
runs
U
اجرای مجموعهای دستورات یا برنامه ها یا توابع توسط کامپیوتر
runs
U
دستور RUN
runs
U
کار کردن یک وسیله
re-runs
U
نمایش مجدد
re-runs
U
برنامهی تکراری
re-runs
U
دوباره دویدن
runs
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
runs
U
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
runs
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs
U
کارکردن موتور
runs
U
گردش
runs
U
سفر
runs
U
ترتیب محوطه
runs
U
سلسله
runs
U
ردیف
runs
U
نشان دادن
runs
U
اداره کردن
runs
U
دوام یافتن ادامه دادن
runs
U
پخش شدن جاری شدن
runs
U
پیمودن
runs
U
دویدن
runs
U
ردپا حدود
runs
U
مسیر
runs
U
اجرای
runs
U
دستورات یک برنامه
runs
U
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
runs
U
یک امتیاز
runs
U
یک راه عکسبرداری هواپیما
runs
U
دور
runs
U
اجرا
runs
U
امتداد
runs
U
رانش دایر بودن
runs
U
راندن
fight
U
جنگیدن
fight
U
مبارزه
fight
U
نزاع کردن
fight
U
جنگ کردن
fight
U
زدوخورد
to fight out
U
باجنگ خاتمه دادن
to fight ones way
U
باجنگ یازور راه خودرابازکردن
fight
U
جنگ
fight
U
نبرد
fight
U
کارزار
fight
U
پیکار
to fight out
U
تاپایان کارچنگیدن
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas..
<proverb>
U
کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.
U
شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
trial runs
U
استفاده ازمایشی
dummy runs
U
تمرین بدون استفاده ازمهمات جنگی
sham fight
U
جنگ مشقی یا دروغی
sea fight
U
جنگ دریای
fight the fire
U
اتش خاموش کردن
fight the fire
U
اتش نشاندن
fire fight
U
مبادله اتش
fire fight
U
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
sea fight
U
جنگ کشتی ها
He fight with his shadow.
<proverb>
U
او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
to fight shy of
U
دوری کردن از
glove fight
U
مشت بازی بادستکش
runing fight
U
جنگ وگریز
to fight to a finish
U
تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
he has nostomach for the fight
U
سر دعوا ندارد
he has nostomach for the fight
U
حال دعواندارد
to fight with the enemy
U
همراه = با
prize fight
U
جنگ با مشت برای گرفتن پول یا جایزه
dog fight
U
نبرد جنگندههای هوایی
they itch for a fight
U
کرم جنگیدن دارند
chicken fight
U
سد کردن پی در پی راه مدافع
cock fight
U
جنگ خروسان
to start a fight with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
bloody fight
U
جنگ سخت
running fight
U
جنگ و گریز
bloody fight
U
جنگ خونین
the train runs without a stop
U
قطار بدون ایست
The engine runs by a battery.
U
این موتور با باتری کار می کند.
the train runs without a stop
U
میرود
He is running ( runs ) the factory .
U
او کارخانه را می گرداند
The route runs across this country.
U
خط مسیر از این کشور می گذرد.
Generosity runs in the family.
U
سخاوت دراین خانواده ارثی است
He is the boss . He runs the show.
U
اوهمه کاره است
fight tooth and nail
<idiom>
U
باچنگ ودندان جنگیدن
put up a good fight
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
They fight like cat and dog .
U
باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
They fight like cat and dog.
U
مانند سگ و گربه به هم می پرند.
they put up a good fight
U
جنگ خوبی کردند
fight tooth and nail
<idiom>
U
با چنگ و دندان جنگیدن
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots
U
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
The book runs to nearly 600 pages.
U
این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
To be itching fo r a fight . To be on the war path.
U
سر دعوا داشتن
bone
U
عظم
t bone
U
گوشت و استخوان گاو بشکل حرف T
bone
U
خواستن درخواست کردن
bone
U
استخوان
bone
U
استخوان بندی گرفتن یا برداشتن
to the bone
<idiom>
U
به طور کامل
bone
U
تقاضاکردن
ankle bone
U
استخوان قوزک
marrow bone
U
زانو
marrow bone
U
قاب زانو
To set a bone.
U
استخوان جا انداختن
bone marrow
U
مغز استخوان
bone marrow
U
مخ
bone marrow
U
مغز قسمت عمده
funny bone
U
استخوان ارنج
funny bone
U
شوخی
thigh bone
U
فخد
thigh bone
U
استخوان ران
as dry as a bone
U
مثل چوب
[خشک]
bone-house
U
[جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
herring-bone
U
[نقش تزئینی جناغی]
marrow bone
U
استخوان مغز دار
temporal bone
U
استخوان گیجگاه
huckle bone
U
استخوان چاربند
to have a bone to pick
U
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
It is now dry as a bone .
U
حالاحسابی خشک شده است
nasal bone
U
استخوانبینی
alveolar bone
U
استخوانحفرهای
bone marrow
U
جوهر
bone of contention
U
مایه نفاق
bone dry
U
جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
bone dry
U
کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
bone dry
U
خشکیده
bone dry
U
خیلی خشک
bone china
U
چینی فراتاب و فریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است
wishing bone
U
جناغ مرغ جناغ
ungual bone
U
استخوان ناخنی
bone of contention
<idiom>
U
دلیل برای جنگیدن
funny bone
<idiom>
U
جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
ckeek bone
U
استخوان گونه
zygomatic bone
U
استخوان گونه
tympanic bone
U
استخوانی که پرده صماخ رانگه میدارد
bone black
U
عاج سیاه
foot bone
U
خرده استخوان پا
foot bone
U
غوزک مچ پا
frontomalar bone
U
استخوان پیشانی وگونه
frontal bone
U
استخوان پیشانی
green bone
U
نیزه ماهی
have a bone to pick
U
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
herring bone
U
استخوان شاه ماهی
herring bone
U
معماری یا طرح چپ و راست
funny bone
U
خوش مزگی
huckle bone
U
استخوان لگن
huckle bone
U
قاب
huckle bone
U
استخوان قوزک کعب
the humeral bone
U
استخوان بازو
the humeral bone
U
استخوان عضد
the humeral bone
U
بازو
fish bone
U
خارماهی
fish bone
U
استخوان ماهی
aitch bone
U
استخوان کفل
bone conduction
U
رسانش استخوانی
bone glue
U
سریشم استخوانی
bone oil
U
روغن استخوانی
bone setter
U
شکسته بند
bone setting
U
شکسته بندی
breast bone
U
استخوان سینه
breast bone
U
عظیم قص
cannon bone
U
استخوان ساق پا
carpal bone
U
حجره گرزن
collar bone
U
ترقوه
back bone
U
rope ridge
cuttle bone
U
کف دریا
anvil bone
U
استخوان سندانی
bone ache
U
استخوان درد
ankle bone
U
کعب
the humeral bone
U
عضد
hurl bone
U
استخوان ران اسب
stirrup bone ;stirrup bone
U
استخوان رکابی
pertrosal bone
U
استخوان سنگی یاحجری
ridge bone
U
تیره پشت
ridge bone
U
ستون فقرات پشت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com