English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Try to be home before dark. U سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home . U هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home . U هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
in the dark U در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
at dark U هنگام شب
at dark U درشب
It is getting dark . U هوادارد تاریک می شود
dark <adj.> U رنگ تیره
It's too dark. آن خیلی تاریک است.
in the dark <idiom> U هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
It is getting dark. U هواتاریک می شود
dark <adj.> U تیره
to keep dark U پنهان ماندن
dark U تیره کردن تاریک کردن
one in the dark U میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
dark U تاریک
dark grey U رنگ خاکستری تیره
dark lines U خطوط تاریک
dark hued U سیه فام
dark green U سبزسیر
dark hued U تیره رنگ
dark brown U رنگ قهوه ای تیره
dark grey U رنگ موشی
dark blue U ابی سیر
dark beige U رنگ کرم یا بژ تیره
the dark continent U افریقا
dark adaptation U عادت کردن به تاریکی
dark adaptation U تطبیق با تاریکی
dark blue سرمه ای
dark bulb U نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
dark coloured U سیاه رنگ
dark horse U تودار
dark horse U مرموز
dark horse U آب زیر کاه
dark current U جریان تاریک
dark secret U راز نهان
dark fiber U فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark fibre U فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark adaptation U انطباق با تاریکی
dark room U تاریکخانه عکاسی
dark room U اتلیه
to grow dark U تاریک شدن
A shot in the dark U تیری درتاریکی
dark glasses عینک آفتابی
dark age U دورهایکههمراهبافقدانفرهنگو پیشرفتهمراهباشد
dark burn U خستگی
pitch dark U تاریک
pitch dark U قیرگون
pitch dark U سیاه
We lost our way in the dark. U راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
the dark ages U قرون وسطی
dark horse <idiom> U کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
shot in the dark <idiom> U تیری درتاریکی
Dark Ages U ادوارتاریک
dark horses U برنده غیرمترقبه
dark horse U برنده غیرمترقبه
whistle in the dark <idiom> U سعی درفراموش کردن ترس
dark line spectrum U طیف خطوط تاریک
dark trace screen U صفحه تصویر تاریک
dark trace tube U لامپ تصویر تاریک
faraday dark space U فضای تاریک فارادی
In the dark corner of the room . U در گوشه تاریک اطاق
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
I am in the dark. Iam not in the picture. U من در جریان نیستم
electrode dark current U جریان تاریک
I bumped into the table in the dark. U تو تاریکی خوردم به میز
aston dark space U فضای تاریک استن
hittorf dark space U فضای تاریک هیتورف
hittorf dark space U فضای تاریک کاتد
crookes dark space U فضای تاریک هیتورف
crookes dark space U فضای تاریک کاتد
anode dark space U فضای تاریک اند
cathode dark space U فضای تاریک کاتد
On my way home. . . U سرراهم بمنزل ...
WI'll you take me home? U مرا به منزل می رسانید ؟
home U بازی
home U ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
On my way home. . . U اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
home U میهن
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
third home U بازیگر مهاجم
home like U خانگی
home like U وطنی
home like U راحت
Is there anybody at home ? Anybody home ? U کسی منزل هست ؟
home U روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home U وطن
home U زمین خودی
home U جا به داخل لوله راندن
home U منزل
home U مرزوبوم
home U میهن وطن
home U اقامت گاه
home U شهر بخانه برگشتن
home U خانه دادن
home U بطرف خانه
may i see you home? U برسانم
may i see you home? U اجازه دهید شمارابخانه
home U میهن
home help U کمکحالبیمار
home U وطن اسایشگاه
home U کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home U محل زندگی کسی
at home <idiom> U درخانه
home U خانه
home U وطن
at home U پذیرایی در ساعت معین
home U سرزمین پدر و مادر
It came home to me. U به فکرم رسید.
home U اولین رکورد داده در فایل
It came home to me. U به نظرم رسید.
home U منزلگاه
home U نقط ه شروع چاپ روی صفحه
nobody home <idiom> U فکرش جای دیگر است
home U زادبوم
come home U کشیده شدن لنگر به طرف ناو
home U که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
to bring home U ثابت کردن
home town U زادشهر
home towns U شهر موطن
home towns U زادگاه
home towns U خاستگاه
home towns U زادشهر
home-grown U خانگی
to freight out and home U دوسره کرایه کردن
home town U خاستگاه
to make one's way home U راه خانه را پیش گرفتن
to pine for home U دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
to pay home U تلافی کامل کردن
tumble home U خم درونی
we sang them home U ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
home stretch U پایانراه
home stretch U مرحله نهایی
home stretch U گام های پایانی
home town U شهر موطن
home town U زادگاه
to start for home U رهسپار به [راه] خانه شدن
home-grown U محصول خانه
take-home pay U مزد پس از کسر مالیات و غیره
take-home pay U حقوق خالص
home-made <adj.> U در خانه ساخته [تهیه] شده
Home appliances U وسایل خانگی
home address U آدرس منزل
You have my home address. شما آدرس من را دارید.
He came straight home. U صاف آمد خانه
Theres no place like home . <proverb> U هیچ جا مثل خانه نمى شود .
She lost her way home . U راه خانه اش را گه کرد
What is your home address? U نشانی منزلتان چیست ؟
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
I'll be at home today . U امروز منزل خواهم بود
Home appliances U لوازم خانگی
home-made <adj.> U خانگی
take-home pay U مزد خالص
take-home pay U خالص دریافتی
home plate U صفحهبازی
home straight U خطمستقیموسطبازی
children's home U محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
home ground U آشنا بهمحیط
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
Home Secretary U مسئولدفتر
home time U زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth U حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
stately home U خانهاشرافی
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
home port U پایگاه اصلی
home consumption U مصرف داخلی
home consumption U مصرف خانگی
home building U ساختمان مسکونی
home born U خانه زاد
home born U طبیعی
home born U بومی
home address U نشانی مبداء
home address U نشانی منزلگاه
harvest home U محل جمع اوری خرمن
harvest home U پایان درو
home country U کشور اصلی
home country U محل تولید
home page U باز کردن صفحهای از وب سایت
home market U بازار داخل کشور
home market U بازار داخلی
home made U ساخت بومی
home made U ساخت داخلی
home key U کلید Home
home hole U اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front U عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency U پول ملی
home currency U پول داخلی
harvest home U اخر خرمن
funeral home U محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
funeral home U مرده شوی خانه
home computers U کامپیوتر خانگی
home computer U کامپیوتر خانگی
Home Office U وزارت داخله
Home Office U وزارت کشور
broken home U خانواده گسیخته
nursing home U اسایشگاه پیران
home economics U تدبیر منزل
home economics U اقتصاد منزل
home economics U اقتصاد خانه داری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com