Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
They have seized ( dominated) the country.
U
مملکت را قبضه کرده اند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dominated
U
چیره شدن
dominated
U
حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominated
U
تفوق یافتن
seized
U
ربودن
seized
U
ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
seized
U
قبض کردن
seized
U
قاپیدن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
U
نشستن
seized
U
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seized
U
ربون
seized
U
قاپیدن توقیف کردن
seized
U
دچار حمله
seized
U
شدن
seized
U
درک کردن
seized
U
تصرف کردن
seized
U
گرفتن
seized
U
نج پیچ کردن طناب
seized
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
U
بتصرف اوردن
he seized upon the chance
U
ازموقع استفاده کرد
Why have you seized on this topic?
U
چرا چسبیدی به این موضوع ؟
he seized upon the chance
U
فرصت راغنیمت شمرد
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid.
U
بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
in the country
U
در حومه شهر
in the country
U
درییلاق
old country
U
وطن اصلی مهاجرین امریکایی
the country is ours
U
کشور مال ما است
up country
U
ییلاقی
up country
U
نواحی داخل کشور
in this country
<adv.>
U
در اینجا
in this country
<adv.>
U
در این کشور
US (country)
U
کشورآمریکاStates Unilted
country
U
کشور
country
U
مملکت
country
U
بیرون شهر دهات
country
U
دیار
country
U
ییلاق
country seats
U
خانهی اربابی
country seats
U
خانهی بزرگ روستایی
country-and-western
U
رجوع شود به music country
country dancing
U
نوعیرقص
country seat
U
خانهی اربابی
country seat
U
خانهی بزرگ روستایی
mother country
U
کشور اصلی
self supporting country
U
کشور خود کفا
cross-country
U
دو صحرانوردی
the talnet of the country
U
مردم با استعداد کشور
the youth of the country
U
جوانان کشور
to bleed for one's country
U
برای میهن خود خون دادن
traitor to one's country
U
خائن به کشور
traitor to one's country
U
وطن فروش
mother country
U
میهن
country house
U
خانهروستایی
Turkey (country)
U
ترکیه
country clubs
U
باشگاه خارج از شهر
airspace
[over a country]
U
فضای هوایی
[در کشوری]
bordering country
U
ملت همسایه
tropical country
U
گرمسیر
rough country
U
تپه ماهور
bordering country
U
کشور همسایه
to export something
[from / to a country]
U
صادر کردن
[به یا از کشوری]
country town
U
شهرستان
country club
U
باشگاه ورزشی وتفریحی
country club
U
باشگاه خارج از شهر
To smuggle in to ( out of ) a country .
U
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
country clubs
U
باشگاه ورزشی وتفریحی
country man
U
هم میهن
host country
U
کشور میزبان
home country
U
محل تولید
country file
U
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
country life
U
زندگی روشنایی
home country
U
کشور اصلی
country side
U
بیرون شهر حومه شهر
country file
U
فایلی در سیستم که پارامترها
forwarding country
U
کشور فرستنده
cross country
U
خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country
U
درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
donner country
U
کشوربخشنده
cross country
U
خارج از جاده
cross country
U
میان بر
country teams
U
تیمهای اعزامی به کشورها
donner country
U
کشور کمک کننده
donee country
U
کشور کمک گیرنده
country court
U
دادگاه بخش
rolling country
U
زمین پوشیده
p was restored in the country
U
ارامش درکشوربرقرارشد
p was restored in the country
U
کشورامن شد
open country
U
زمین باز
rough country
U
سرزمین ناهموار
self supporting country
U
کشور متکی به خود
broken country
U
زمین مضرس
country party
U
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
north country
U
انگلستان شمالی
native country
U
میهن
native country
U
وطن
natire country
U
میهن
self supporting country
U
کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
broken country
U
زمین دوعارضه
country of origin
U
کشور مبداء
best governed country
U
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
to face a serious problem for the country
U
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country
U
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
neighbouring country
[British E]
U
کشور همسایه
neighbouring country
[British E]
U
ملت همسایه
cross country mill
U
نورد چلیپایی
west country whipping
U
بست غربی
labor rich country
U
کشور با نیروی کار فراوان
cross-country skier
U
اسکیبازرویچمن
country cover diagram
U
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
fenow country men
U
هم میهن
cross-country ski
U
اسکیرویچمن
small country town
U
شهرستان کوچک
The route runs across this country.
U
خط مسیر از این کشور می گذرد.
To drag a country into war .
U
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
cross country mobility
U
قابلیت حرکت چلیپایی
to mandate a territory to a country
U
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
this country breeds poets
U
این کشورشاعر می پرورد
The country has recalled its ambassador from Indonesia.
U
این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
to raise big problems for the country
U
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
He laid down his life in the service of his country .
U
عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
bourse
[in a non-English-speaking country]
U
بورس سهام
bourse
[in a non-English-speaking country]
U
بورس اوراق بهادار
to raise big problems for the country
U
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
U
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com