Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The football field must be marked out.
U
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
playing field for American football
U
زمینبازیفوتبالامریکایی
playing field for Canadian football
U
زمینبازیفوتبالکانادایی
marked
U
نشاندار
marked
U
مشخص
marked
U
علامت دار
pock marked
U
ابلهای
pock marked
U
مجدر
pock marked
U
ابله دار
it is marked with spots
U
نشان ان خالهایی است که دارد
It marked the beginning of a war.
U
این آغاز جنگ بود.
marked levelling staff
U
میر ترازگیری
marked levelling staff
U
میر مدرج
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
football
توپ فوتبال
football
U
توپ فوتبال آمریکایی
[توپ بیضوی]
football
U
بازی فوتبال
football
U
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
football hooligan
U
خرابگر پر سر و صدای فوتبال
football game
U
بازی فوتبال
to play football
U
فوتبال بازی کردن
association football
U
اتحادیه فوتبال
football cleats
U
کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
American football
U
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
I am stiff with football.
U
بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
football pools
U
استخر
flag football
U
نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
touch football
U
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
six man football
U
فوتبال دو تیم 6 نفره
rules of football
U
قوانین یا قواعد فوتبال
canadian football
U
فوتبال کانادایی
football boot
U
کفشفوتبالی
he is a novice in football
U
در بازی فوتبال تازه کار است
american football player
U
بازیکنفوتبالآمریکایی
scrimmage in Canadian football
U
بازیتمرینیفوتبالدرکانادا
I have lost my interest in football .
U
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
football fan
[British English]
U
طرفدار فوتبال
football club
[British Englisch]
U
باشگاه فوتبال
These football players are the pick of the bunch .
U
این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
Playing football is not my idea of fun .
U
فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
football fan
[American English]
U
طرفدار فوتبال آمریکایی
Football pool
[British English]
U
قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
The football players are warming up before the game ( match) .
U
هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
to keep the field
U
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field
U
رشته
[دانشی]
to keep the field
U
درجای خودثابت ماندن
field
U
میدان
to take the field
U
جنگ اغازکردن
field name
U
نام فیلد
well field
U
حوزه تغذیه کننده چاه
zero field
U
بی حوزه
zero field
U
بی میدان
zero field
U
میدان صفر
To take field against somebody .
U
بر علیه کسی وارد شدن
right field
U
سمتراستزمین
field
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
U
زمین بازی
field
U
صحرا
field
U
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field
U
میدان رزم صحرا
field
U
جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field
U
حوزه
field
U
میدانه
field
U
مشابه 4036
field
U
فرودگاه
field
U
پایکار
field
U
بمیدان یا صحرا رفتن
field
U
کارگاه
field
U
میدان دید
field
U
زمینه رزمی صحرایی
field
U
رشته
field
U
دایره
field
U
دشت کشتزار
field
U
دشت
field
U
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
U
نوشتن داده روی PROM
field
U
فیلد
field
U
خارج اداره یا کارخانه
field
U
مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field
U
محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field
U
بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field
U
بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field
U
شاخه
[دانشی]
field
U
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
زمین
field
U
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
U
فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field
U
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field
U
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field type
U
نوع رزمی
grain field
U
گندم زار
field theory
U
نظریه اساسی میدان
field trial
U
مسابقه تازیهای شکاری
field type
U
از نوع جنگی
field trip
U
گردش علمی
field theory
U
تئوری میدان ها
field theory
U
نظریه میدانی
field study
U
بررسی میدانی
field survey
U
نقشه برداری زمینی
field strcture
U
ساخت میدانی
grounded field
U
سیم پیچ متصل به زمین
soccer field
U
زمین فوتبال
gravitational field
U
میدان گرانش
field template
U
الگوی فیلد
field template
U
قالب فیلد
field upgradable
U
سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector
U
بردار میدان
field worker
U
پژوهشگر میدانی
force field
U
میدان نیرو
field work
U
کار صحرایی
free field
U
میدان عمل ازاد
field work
U
کار میدانهای
free field
U
حوزه ازاد
flying field
U
میدان فرودگاه
field work
U
کار در صحرا
field work
U
پژوهش میدانی
field work
U
استحکامات صحرایی استحکامات
field wire
U
سیم جنگی
field wire
U
سیم صحرایی
field winding
U
سیم پیچی میدان
field winding
U
سیم پیچ اهنربایی
field voltage
U
ولتاژ میدان
gold field
U
ناحیه زرخیز
grain field
U
کشتزار
fixed field
U
میدان ثابت
field officer
U
افسر رسته رزمی
field officer
U
افسر رزمی
field player
U
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point
U
سر تیر بسیار نازک
field pole
U
قطب میدان
field privilege
U
امتیاز فیلد
field radio
U
بی سیم صحرایی
field radio
U
رادیوی قابل حمل صحرایی
field range
U
میدان تیر رزمی
field range
U
میدان تیرجنگی
field piece
U
توپ صحرائی
field pea
U
نخود سبز فرنگی
field officer
U
افسر عملیات صحرایی
field of vision
U
میدان دید
field of vision
U
میدان بینایی
field operating
U
عمل کننده در صحرا
field of view
U
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field operating
U
فعال درصحرا رده صحرایی
field order
U
دستورالعمل رزمی
field order
U
دستورعملیاتی دستور رزمی
field ration
U
جیره صحرایی
field ration
U
جیره رزمی
field rectifier
U
یکسوساز میدان
field service
U
پشتیبانی سرویس رزمی
field services
U
قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop
U
کارگاه صحرایی
field shop
U
تعمیرگاه صحرایی
field splice
U
وصله کارگاهی
field stockade
U
ذخایر صحرایی
field stockade
U
کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage
U
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strength
U
شدت میدان
field service
U
خدمات رزمی
field service
U
تعمیر در محل
field regulator
U
نافم میدان
field regulator
U
تنظیم کننده میدان
field rheostat
U
رئوستای میدان
field rheostat
U
تنظیم کننده میدان
field rheostat
U
رگولاتورمیدان
field round
U
یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course
U
مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator
U
جدا ساز میدان
field service
U
خدمات پایکار
rugby field
U
زمین بازی رگبی
tension field
U
میدان کششی
track and field
U
وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field
U
ه
track and field
U
چکش
track and field
U
دیسک و غیره
track and field
U
دو و میدانی
two phase field
U
میدان دو فاز
uniform field
U
میدان یکنواخت
stray field
U
میدان هرز
sort field
U
فیلد مرتب سازی
sort field
U
میدان مرتب سازی
self consistent field
U
میدان خود سازگار
sensory field
U
میدان حسی
series field
U
میدان زنجیری
shunt field
U
میدان شنتی
signed field
U
میدان علامت دار
solenoidal field
U
میدان سولنئیدی
sort field
U
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field
U
میدان جور کردن
unprotected field
U
میدان حفافت نشده
vector field
U
میدان برداری
play the field
<idiom>
U
با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field
U
میدان نرده ای
[ریاضی]
[فیزیک]
tensor field
U
میدان تانسوری
[ریاضی]
field tensor
U
میدان تانسوری
[فیزیک]
vector field
U
میدان برداری
[ریاضی]
[فیزیک]
out in left field
<idiom>
U
از جواب صحیح دورشدن
To vacate the field .
U
میدان را خالی کردن
To enter the field .
U
وارد معرکه شدن
field hospital
U
بیمارستان صحرایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com