English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The days are getting shorter now . U روزها دارند کوتاه می شوند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Those were the days . Good old days . U یاد آنروزها بخیر
shorter U ناقص
shorter U کسری داشتن
shorter U کوتاه خوردن گلوله
shorter U پایین تر
shorter U توپ بی هدف
shorter U نزدیک تور
shorter U کوتاه مدت
shorter U مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
shorter U بدون نیاز به حمل کننده مسیر
shorter U امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
shorter U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter U طولانی نه
shorter U تک تیر کسری
shorter U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter U کوتاه
shorter U مختصر
shorter U قاصر
shorter U کوچک باقی دار
shorter U کسردار
shorter U کمتر
shorter U غیرکافی
shorter U خلاصه
shorter U شلوار کوتاه تنکه
shorter U یکمرتبه
shorter U بی مقدمه پیش از وقت
shorter U ندرتا
shorter U کوتاه کردن
shorter U مدار قطع شده
shorter U اتصالی پیداکردن
She is shorter than her mother . U از مادرش کوتاه تر است
one or two days U یکی دو روز
the a of days U خدای سرمدی قدیم الایام
the days of old U روزگار پیشین
two days d U دو روز درنگ
two days d U دو روز معطلی
nine days wonder U چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
in these latter days U در این روزگاراخر
the a of days U خدای ازلی
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
One of these days . U همین روزها
these days <adv.> U در این روزگار
these days <adv.> U این روز ها
these days <adv.> U امروزه
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
a few days U چند روزی
Every three days . U سه روز درمیان
in the next few days U درهمین چند روزه
one of these days U دراینده نزدیک
in the days of U درایام
an a days U یک روز در میان
days U یوم
days U روز
every three days U سه روزیکبار
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
in the days of U در روزگار
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
days on end U چند روز متوالی
within three days of demand U در طی سه روز پس از تقاضا
Midsummer's Days U جشن 42 ژوئن
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
pay-days U روز پرداخت حقوق
somebody's days are numbered <idiom> U نومید بودن کسی در موقعیتی
Midsummer Days U جشن 42 ژوئن
appointed days U قرار های ملاقات
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
today of all days U مخصوصا امروز
somebody's days are numbered <idiom> U فوت کردن کسی
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
appointed days U وعده های ملاقات
appointed days U تاریخ ها
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
I want to take a couple of days off . U یک ردوروز مرخصی می خواهم
Their birthdays are four days apart. U روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days. U طی چند روز گذشته
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
To be counting the days . U روز شماری کردن
It was customary in the old days that. . . U درگذشته رسم بر این بود که ...
to end one's days U مردن
One hardly ever sees him these days. U اینروزها کم پیداست
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
young days U جوانی
dog days U ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
ember days U روزهای روزه ودعا
gang days U روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
man days U نفر در روز
i stayed there for days U سه روز انجا ماندم
running days U ایام هفته
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
days of grace U مهلت اضافی
salad days U ایام جوانی وبی تجربگی
days of grace U ایام مهلت
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
the days of woman's state of U discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
days sight draft U برات دیداری 06 روزه
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com