Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The clock has stopped.
U
ساعت دیواری خوابیده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
U
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
stopped
U
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped
U
جلوگیری منع
stopped
U
مکث
stopped
U
توقف
stopped
U
متوقف کردن ایستگاه
stopped
U
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stopped
U
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopped
U
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopped
U
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stopped
U
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stopped
U
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped
U
انجام ندادن عملی
stopped
U
توقف انجام کار
stopped
U
ایستادن
stopped
U
قطع کردن
stopped
U
استوپ داور بوکس
stopped
U
ایستادن توقف کردن
stopped
U
ایستاندن
stopped
U
ایست
stopped
U
از کار افتادن مانع شدن
stopped
U
نگاه داشتن
stopped
U
سدکردن
stopped
U
تعطیل کردن
stopped
U
خواباندن بند اوردن
stopped
U
منع
stopped
U
توقف منزلگاه بین راه
stopped
U
ناک دان
stopped
U
ورجستن
stopped
U
برخورد
stopped
U
گیره
stopped
U
متوقف کننده
stopped
U
مانع
stopped
U
ایستگاه نقطه
I have stopped dealing with him .
U
دیگربا اومعامله نمی کنم
The police stopped me.
U
پلیس جلویم را گرفت
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
end stopped
U
دارای سکته ملیح
payment stopped
U
دستور عدم پرداخت
payment stopped
U
توقف پرداخت
We started when the wind stopped .
U
هنگامی که باد ایستادحرکت کردیم
His heart stopped beating.
U
قلبش از کار ایستاد
Water must be stopped at its source .
<proverb>
U
آب را از سر بند باید بست .
The bus stopped for fuel
[ to get gas]
.
U
اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
U
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
The patients hrart stopped beating.
U
قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
three second clock
U
ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
the two o'clock d.
U
توزیع ساعت دو
four o'clock
U
لاله عباسی
at eight o'clock
U
در ساعت هشت
four o'clock
U
گل لاله عباسی
four o'clock
U
ساعت چهار
clock
U
ساعت
clock
U
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock
U
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock
U
خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock
U
تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock
U
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock
U
زمان سنج
clock
U
وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock
U
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock
U
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock
U
زمانگیری
clock
U
ساعت ورزشگاه
clock
U
سنجیدن باساعت
clock
U
تپش زمان سنجی ساعت
clock
U
ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock
U
ساعت
o'clock
U
ساعت از روی ساعت
clock
U
زمان
clock
U
سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock
U
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
time clock
U
گاه ساعت
round-the-clock
U
بیست و چهار ساعته
biological clock
U
زیست گشت
round-the-clock
شبانه روزی
biological clock
U
ساعت زیستی
shot clock
U
ساعت مسابقه
twentyfour second clock
U
ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
five-o'clock shadows
U
ته ریش
five-o'clock shadow
U
ته ریش
biological clock
U
زیستآهنگ
tower clock
U
برج ساعت
time clock
U
ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
round-the-clock
U
روز و شب
round-the-clock
U
لاینقطع
to clock out
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
to watch the clock
U
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
wall clock
ساعت دیواری
set the clock
U
ساعت را تنظیم کردن
round the clock
U
۲۴ ساعته
work against the clock
U
بکوب کار کردن
This is a self - winding clock .
U
این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
face of the clock
U
صفحه ساعت
to clock in
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
clock timer
U
زمانموردنظر
clock operator
U
تنظیمکنندهوقت
round-the-clock
U
پیوسته
clock generator
U
مولد زمان سنجی
clock stagger
U
رتبه زمان سنجی
clock track
U
شیار زمان سنجی
clock work
U
چرخهای ساعت
delta clock
U
مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
delta clock
U
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
digital clock
U
زمان سنج رقمی
digital clock
U
ساعت رقمی
effectiveness clock
U
دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
atomic clock
U
ساعت اتمی
clock skew
U
اریب زمان سنجی
chess clock
U
ساعت شطرنج
clock generator
U
ساعت زا
clock maker
U
ساعت ساز
clock method
U
روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock paradox
U
پارادکس زمانی
clock pulse
U
تپش زمان سنجی
clock rate
U
نرخ زمان سنجی
clock signal
U
علامت زمان سنجی
clock frequency
U
بسامد زمان سنجی
alarum clock
U
خیزانک
electric clock
U
ساعت الکتریکی
physiological clock
U
ساعت فیزیولوژیکی
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
clock speed
U
سرعت ساعت
cuckoo clock
U
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
grandfather clock
U
ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
relocation clock
U
دایره تنظیم تیر
relocation clock
U
دایره تنظیم هدف
roller clock
U
چشمی بسته قرقره دار
internal clock
U
ساعت داخلی
military clock
U
ساعت یا وقت نظامی
lady clock
U
کفشدوز
alarum clock
U
ساعت شماطهای
game clock
U
ساعت ورزشگاه
alarm clock
U
ساعت شماطهای
lady clock
U
پینه دوز
master clock
U
شاه زمان سنج
master clock
U
زمان سنج اصلی
clock interrupt
U
وقفه زمان سنجی
clock code position
U
سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
to advance the hand of a clock
U
عقربه ساعت را جلو کشیدن
clock calendar board
U
تخته ساعت / تقویم
to clock on
[British E]
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
Please don't wake me until 9 o'clock!
U
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
to clock off
[British E]
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
The clock is fast (gaining).
U
ساعت دیواری تند کار می کند
real time clock
U
ساعت بلادرنگ
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
selective clock stetching
U
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
horizontal clock system
U
طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
Does this clock keep good time?
U
این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
the clock was put back
U
عقربههای ساعت را عقب بردند
turn the clock back
<idiom>
U
زمان را به عقب برگرداندن
real time clock
U
زمان سنج بلادرنگ
One cannot put back the clock.
<proverb>
U
هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
The plane to ... departs at ... o'clock.
U
هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
weight-driven clock mechanism
U
مکانیزم ساعتپانولدار
He works day and night (round the clock).
U
روز وشب کارمی کند
I want to depart tomorrow morning
[noon, afternoon]
at ... o'clock.
U
من می خواهم فردا صبح
[ظهر شب]
ساعت ... حرکت کنم.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com