Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The blind can not lead the blind.
<proverb>
U
کور کى مى تواند کور دگر را راهنمایى کند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blind leading the blind
<idiom>
U
blind
U
خیره کردن
blind
U
چراغ چشمک زن
blind
U
چراغ اعلام خطر
blind
U
چشمک زدن علامت دادن
to be blind to
U
ندیدن
to be blind to
U
نفهمیدن
to go it blind
U
بی گداربه اب زدن
to go it blind
U
بی پرواکاری راکردن
blind
U
بدون دید مستقیم پرسنل
blind
U
در پوش
blind
U
پرده
blind
U
:کورکردن
blind
U
بی بصیرت
blind
U
غیر خوانایی
blind
U
درز یاراه
blind
U
نابینا
blind
U
اغفال کردن
blind
U
:چشم بند
blind
U
پناه
blind
U
سنگر
blind
U
مخفی گاه
blind
U
هرچیزی که مانع عبورنور شود
blind
U
کمینگاه
blind
U
تاریک ناپیدا
blind
U
: کور
blind
U
مخفی گاه
[جامعه شناسی]
blind
U
پوشش مخفی
[جامعه شناسی]
blind
U
طاقنما
blind
U
آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind
U
کور کردن
blind
U
گرفتن
color blind
U
رنگ کور
green blind
U
نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
he is blind to kindness
U
مهربانی نمیفهمد چیست
he strike him blind
U
چنان زد که کورش کرد
hoodman blind
U
گردن کلفت
hoodman blind
U
اوباش
hoodman blind
U
لوطی
blind bridle
U
لگام چشمبنددار
blind a lley
U
کوچه بن بست
blind coal
U
زغال سنگ بی شعله
blind circuit
U
مداری که ارسال پیام در ان یک طرفه انجام میشود
blind analysis
U
تحلیل بی نام
gravel blind
U
تقریبا کور
blind arcade
U
طاقنما
blind circuit
U
مدار یک طرفه
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
blind diagnosis
U
تشخیص بی نام
blind dialling
U
توانایی مودم برای شماره گیری حتی وقتی که خط به نظر خراب است با استفاده از برخی خط وط خصوصی
blind pass
U
پاس بدون دید یار
blind pass
U
پاس کور
blind pass
U
کالیبر کور
blind pipe
U
لوله غیرمشبک
blind pipe
U
لوله کور
blind rivet
U
پرچ کور
blind score
U
امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
blind search
U
جیستجوی بی نتیجه
blind side
U
سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
blind stiteh
U
کور نخبه
blind transportation
U
ارسال یک جانبه
blind transportation
U
ارسال پیام بدون توجه به گیرنده یااخذجواب
blind valley
U
کور دره
blind window
U
پنجره نما
blind zone
U
منطقه کور
blind one eye
U
از یک چشم کور
blind of one eye
U
یک چشم
day blind
U
روزکور
blind flange
U
فلانژ سرپوشیده
blind flange
U
فلانژ کلاهک
blind fold
U
چشم بستن
blind fold
U
کورکردن
blind fold
U
با چشم بسته
blind gate
U
دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
blind hole
U
سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
blind hole
U
سوراخ کور
blind hole
U
سوراخ مسدود
blind keyboard
U
صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
blind letter
U
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
color blind
U
فاقد حساسیت نسبت برنگ
blind matching
U
همتاسازی بی نام
blind nut
U
مهره کور
born blind
U
کور مادرزاد
hoodman blind
U
مرد کلاهدار
blind storey
U
تریبون کلیسا
stone blind
U
کاملا کور
spanish blind
U
دریچه کرکرهای
snow blind
U
برف کوری
snow blind
U
برف کور
sand blind
U
دارای چشم تار
blind alley
U
شاخه بن بست
blind alley
U
کوچه بن بست
strike blind
U
با ضربه کور کردن
sun blind
U
سایبان
To know someone blind spots.
U
رگ خواب کسی را بدست آوردن
word-blind
U
کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
colour blind
U
کوررنگ
blind drunk
U
مستمخمور
Roman blind
U
درپرشرومانی
blind cloth
U
پردهکرکره
double blind
U
دوسوکور
ventilation blind
U
پیش پنجره
blind alleys
U
شاخه بن بست
blind alleys
U
کوچه بن بست
blind spots
U
نقطه ضعف
night blind
U
شبکور
murphy blind
U
چشم بند اسب
moon blind
U
دچار اماس نوبتی
moon blind
U
روزبین
moon blind
U
شبکور
Venetian blind
U
پنجره کرکره
blind spots
U
نقطه کور
roller blind
U
پرده فنردار قرقره ایی
sun blind
U
پرده پنجره
blind date
U
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind dates
U
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind spot
U
نقطه کور
blind spot
U
نقطه ضعف
to turn a blind eye to something
U
چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something
U
چیزی را زیر سبیلی رد کردن
To lose ones sight . To go blind.
U
کور شدن
The illiterate person is blind .
<proverb>
U
بیسواد کور است .
He is blind in the left eye .
U
چشم چپ اش کور ( نابینا ) است
double blind method
U
روش بی نام مضاعف
blind man's buff
U
چشم بندانک
blind man's buff
U
از من داری
blind bombing zone
U
منطقه بمباران محدود
blind mans buff
U
چشم بندی چشم بندانک
blind mans buff
U
ازمن داری
blind drainage area
U
حوزه ابریز بسته
blind carbon copy
U
در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
blind copy receipt
U
در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
To turn a blind eye to something. To overlook something.
U
چیزی را نادیده گرفتن
In is an affair of the heart . Love is blind .
U
کار کار دل است
To overlook. To turn a blind eye.
U
چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
Dead ( blind ) drunk. As drunk as a lord .
U
مست خراب ( مست لایعقل )
lead in
U
چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
to take the lead
U
پیشقدم شدن
to take the lead
U
ریاست کردن
lead off
U
پیشقدم شدن
lead off
U
اغاز کردن
lead on
U
تشویق کردن
lead on
U
ترغیب کردن مشتبه کردن
lead on
U
وانمود کردن
lead
U
جلو بردن تیر از هدف
lead
U
غلاف هادی
lead in
U
منتج
lead
U
فلز سرب
lead in
U
مداررابط انفجار
lead
U
تقدم
lead
U
رابط برق
lead-up
U
تهیه مقدمات را دیدن راهنما
lead-up
U
مقدمه
to lead on
U
وادار به اقدامات بیشتری کردن
to lead off
U
اغازکردن
to lead off
U
پیش قدم شدن
lead
U
هادی
lead
U
رهبری
lead up
U
مقدمه
lead up
U
تهیه مقدمات را دیدن راهنما
lead
U
Pb :symb
lead-in
U
سیم انتن
lead
U
کابل هادی
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
to lead away
U
پیرو خود کردن کشیدن
to lead away
U
اغوا کردن
to lead a
U
سرگردان کردن
to lead a
U
گمراه کردن
lead the way
U
پیشقدم شدن
to lead the way
U
پیشقدم شدن
lead through
U
تعویض سرپرست
lead
U
پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
lead
U
پرش طول یا پرش یانیزه با پای معین
lead
U
سیر هدایت الکتریکی
lead can
U
بادامک راهنما
lead the way
<idiom>
U
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
it is my lead
U
نوبت من است
lead
U
هدایت
lead
U
: راهنمایی رهبری
it is my lead
U
دست من است
lead on
<idiom>
U
تشویق موزیانه
lead off
<idiom>
U
شروع کردن ،باز کردن
lead
U
سرب گرفتن باسرب اندودن
lead
U
پیش افت
lead
U
سرمشق تقدم
lead
U
منجر شدن
lead
U
رهبری کردن
lead
U
به سر بردن
lead
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
lead
U
سوق دادن بران داشتن
lead
U
مدرک
lead
U
راه اب
lead
U
:سرب
following my lead
U
یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
lead
U
سرب
lead
U
سرب پوش کردن
lead
U
بردن
lead
U
قطب اتصال سیم اتصال
lead in
U
مدار هادی اشتعال
lead
U
سیم واسطه زاویه پیشگیری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com