Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Thanks for calling back.
U
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
calling
U
پیشه
calling
U
فریاد
calling
U
صدا
calling
U
احضار
calling
U
سیگنالی برای جلب توجه مردم از ترمینال یا یک وسیله به کامپوتر اصلی
calling
U
مجموعهای از دستورات برنامه برای اجرای مستقیم از زیر برنامه
calling
U
ندا
calling
U
دعوت
calling
U
فراخواننده
calling
U
شغل فراخوانی
calling sequence
U
ترتیب فراخوانی
calling sequence
U
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
selective calling
U
فراخوانی گزیده
calling sequence
U
دنباله فراخوانی
calling program
U
برنامه فراخواننده
calling sequence
U
دبناله فراخوانی
calling card
U
کارت ویزیت
calling dial
U
صفحه شماره گیر تلفن صفحه نمره گیر تلفن
calling program
U
برنامه فرا خواننده
calling program
U
برنامه فراخوانی
pot calling the kettle black
<idiom>
U
دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه
back to back credit
U
اعتبار اتکایی
back to back housing
U
خانه ی پشت به پشت
on one's back
<idiom>
U
پافشاری درخواستن چیزی
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
U
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
U
در پشت
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
back
U
تیر اصلی پشت بند
come back
U
دوباره مد شدن
back up
U
دور زدن
[با اتومبیل]
to back up
U
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
off one's back
<idiom>
U
توقف آزار رساندن
back nine
U
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to back somebody up
U
از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up
U
یاری کردن به کسی
back of
U
در پشت
back of
U
پشت سر
back off
U
عقب زدن
back out
U
دوری کردن از الغاء کردن
back out
U
کهنه و فرسوده شدن
back out
U
نکول کردن
back out
U
دوری کردن از موج
to get back to somebody
U
کسی را باخبر کردن
back off
U
ازاد بریدن قطع کردن
back off
U
پشت را تراشیدن
back off
U
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
U
عقب بردن
back off
U
عقب رفتن
back down
U
از ادعایی صرفنظر کردن
go back on
<idiom>
U
به عقب برگشتن
to get one's own back
U
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to back out of
U
جرزدن
the back of beyond
U
دورترین گوشه جهان
right back
U
بک راست
up and back
U
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w
U
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back
U
مایع روان شده
out back
U
چسب مایع
on the way back
U
در برگشتن
on ones back
U
بستری
look back
U
سر خوردن
to back out of
U
دبه کردن
to back up
U
یاری یاکمک کردن
to look back
U
از پیشرفت خودداری کردن
to get back one's own
U
انتقام خودراگرفتن
to get back
U
دوباره بدست اوردن
to get back
U
بازیافتن
to keep back
U
بازداشتن
to come back
U
پس امدن
to come back
U
برگشتن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
to keep back
U
مانع شدن
to keep back
U
دفع کردن پنهان کردن
to look back
U
سرد شدن
look back
U
سرد شدن
keep back
U
نزدیک نشوید
keep back
U
جلونیایید
come back
U
بازگشتن
back out
<idiom>
U
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
U
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
U
دوباره معروف شدن
behind his back
U
پشت سراو
from way back
<idiom>
U
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
U
برگشتن
get back at
<idiom>
U
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
come back
U
برگشتن
come back
U
بازگشت بازیگر
To back down .
U
کوتاه آمدن
keep back
U
مانع شدن
keep back
U
دفع کردن
to go back
U
برگشتن
go back
U
برگشتن
get back
U
دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said.
U
حرفم را پس می گیرم
Back and forth.
U
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
U
جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back.
U
رسیدن بخیر
get off one's back
<idiom>
U
به حال خودرها کردن
back
U
مدافع
back
U
تنظیم بادبان پشت کمان
back
U
پشت نویسی کردن
back
U
فهر
back
U
پشت را تقویت کردن
back-up
U
جاگیری پشت یار
back-up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
U
سمت عقب
back
U
مدافع خط میدان
at the back of
U
پشت
back-up
U
تقویت کردن تقویتی
to back
U
روی چیزی شرط بستن
to get back to somebody
U
به کسی خبر دادن
at the back of
U
به پشتی
to back out
[of]
U
دوری کردن
[از]
at the back of
U
در عقب
back
U
بک
back-up
U
پشت قرار دادن
back
U
کمک کردن
back
U
به عقب
back
U
جهت مخالف جلو
back
U
پس
back
U
عقبی گذشته
back
U
پشتی
back
U
پشتی کنندگان تکیه گاه
to back out
[of]
U
الغاء کردن
back
U
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
U
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
U
عقب
back
U
پشت چیزی نوشتن
back
U
سطح ازاد
back-up
U
معکوس ریختن
back-up
U
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
U
پشتیبانی یا کمک
back-up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
U
که یک باتری پشتیبان دارد
back
U
پشتیبان
back up
U
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
U
بعقب رفتن بعقب بردن
back
U
پشت
back up
U
معکوس ریختن
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
back
U
بدهی پس افتاده
back up
U
پشت قرار دادن
back up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
U
جاگیری پشت یار
back up
U
تقویت کردن تقویتی
back up
U
تکمیل کردن
back up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
U
نکول کردن
back
U
پشت سر
back up
U
پشتیبانی یا کمک
back
U
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
U
فهرنویسی کردن
back
U
پاداش
back
U
جبران ازعقب
back
U
درعقب برگشت
back
U
پشت ریختن پشت انداختن
back-up
U
تکمیل کردن
back
U
سوارشدن
back-up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back belt
U
بندپشتکمر
back strap
U
بندعقب
back straight
U
مستقیمامعکوس
back passage
U
راستروده
back passage
U
مقعد
laid-back
U
بیشتاب
laid-back
U
آرام
laid-back
U
خونسرد
back-pedals
U
افهار ندامت کردن
back board
U
جلدپشتی
back issue
U
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
right safety back
U
مهرهمحافظعقبیراست
seat back
U
پشتیصندلی
back pocket
U
جیبپشتی
reclining back
U
لمندهپشتیدار
back of the amplifier
U
آمپیلیفایرعقبی
back line
U
خطکناری
firebrick back
U
پشتیبانآجرنسوز
back crossbar
U
خطعرضیعقبی
centre-back
U
میانیعقب
centre back
U
نیمهعقب
camera back
U
قسمتهایپشتیدوربین
back wall
U
دیوارپشتی
back pad
U
بالشتکپشتی
back copy
U
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back beam
U
میلهپشتی
to go back ward
U
پس رفتن
to put back
U
کند کردن
to put back
U
پس انداختن
to put back
U
منکر شدن
to put back
U
ردکردن
to put back
U
برگشتن
to set back
U
بازداشتن
to set back
U
عقب انداختن
to stab in the back
U
بد گویی
to stab in the back
U
سعایت
to stab in the back
U
ریزه خوانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com