English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Short – term ( long – term ) projects . U طرحهای کوتاه مدت ( دراز مدت )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
short term U مختصر
short-term U کم مدت
short-term U کوتاه مدت
short term U کوتاه مدت
short term U دوره کوتاه
in the short term <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
short term U حداقل مدت تنبیه و زندانی
long-term U دراز مدت
long term U بلند مدت
long term U طویل المدت
long term U دراز مدت
long term <adj.> U بلند مدت
long term <adj.> U دراز مدت
long-term U دوره دراز مدت
short term memory U حافظه کوتاه مدت
short term forecast U پیش بینی کوتاه مدت
short term loan U وام کوتاه مدت
long term loan U وام بلند مدت
long term memory U حافطه دراز مدت
long term project U پروژه طویل مدت
short term rate of interest U نرخ بهره کوتاه مدت
long term interest rate U نرخ بهره طویل المدت
deflection under long term loading U خیز ریز بار طویل المدت
long term credit commitment U تعهد اعتبار بلند مدت
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. U برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
term U شرط
term U سمستر
term U دوره
term U اصطلاح
term U جمله [ریاضی]
term U مدت
term U دوره انتصاب
term U جمله عبارت
term U نیمسال
term U ثلث تحصیلی
term U شرایط
term U روابط فصل
term U موقع
term U عبارت [ریاضی]
term U هنگام
term U نامیدن لفظ
term U زمان
term U اجل
term U جمله طیفی
term U جمله
term U مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term U پاره سال تحصیلی
term U واژه
term U عبارت
term paper U رساله کوتاه
express term U شرط صریح
relative term U لفظ نسبی
grammatical term U اصطلاحات دستوری
implied term U شرط ضمنی
minor term U صغرای قیاس منطقی
middle term U قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
final term U جمله نهایی
major term U شرط عمده واساسی
stochastic term U جمله تصادفی
stochastic term U متغیر تصادفی
sum term U لفظ جمعی
law term U اصطلاح حقوقی
term insurance U بیمه موقت
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
expiry of the term U انقضاء مدت
exercise term U اسم تمرین
an abstract term U اسم بی مسما
an abstract term U تعبیر تصویری
serve one's term U دوره خدمت خود را طی کردن
longer-term U دراز مدت
longer-term U دوره دراز مدت
medium term U میان مدت
credit term U مدت اعتبار
residual term U جمله باقیمانده
easy term U کوتاه مدت
residual term U جمله پسماند
error term U ضریب خطا
error term U جمله خطا
exercise term U عنوان مانور
term loan U وام مدت دار
term of maintenance U دوره نگاهداری
term of maintenance U مهلت نگاهداری
to serve one's term U دوره خدمت خود را طی کردن
electoral term U دوره مقننه [سیاست]
parliamentary term U دوره مقننه [سیاست]
the propriety of a term U درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
mathematical term U عبارت [ریاضی]
term of reproach U سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
term symbol U نشانه جمله طیفی
mathematical term U جمله [ریاضی]
half-term U تعطیلیبینترم
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
a pejorative term U عبارتی تنزل دهنده
electoral legislative term U دوره انتخابیه
medium term planning U برنامه ریزی میان مدت
serve one's term of imprisonment U حبس خود را گذراندن
medium term loan U وام میان مدت
medium term forecast U پیش بینی میان مدت
reasonable term and condition U قید و شرط معقول
fixed term deposit U سپرده ثابت
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
the long and the short of it <idiom> نتیجه کلی
long and short stitch کوکه ای کوتاه بلند
long-and-short work [بنایی با استفاده از بلوک های افقی و عمودی بلند و کوتاه]
to make a long story short <idiom> خلاصه کردن قصه
Short medium and long wave موج کوتاه ومتوسط و بلند
to make a long story short <idiom> قصه را کوتاه کردن
projects U ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
projects U پیشنهاد کردن
projects U پروژه
projects U نقشه
projects U پیش افکندن
projects U پیش افکند
projects U پرتاب کردن
projects U پروژه پروژه افکندن
projects U طرح ریزی کردن
projects U طرح
projects U برجسته بودن
projects U طرح نقشه
projects U طرح یا پیشنهاد کردن
projects U تصورکردن تصویر کردن
projects U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects U پیشنهاد پلان
projects U کاربرنامه ریزی شده
projects U فاهر کردن نشان دادن
projects U نقشه کشیدن
mational projects U طرحهای ملی
regional projects U طرحهای منطقهای
key projects U طرحهای کلیدی
agricultural projects U طرحهای کشاورزی
key projects U اساسی
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on. U طولش نده (زود باش )
come short U قاصر امدن
to come short U قاصر امدن
short U تک تیر کسری
short of U غیراز
short course U مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
short U ناقص
short U خلاصه
short U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short U مدار قطع شده
short U اتصالی پیداکردن
short U بی مقدمه پیش از وقت
short-changes U گوشبری کردن
short U یکمرتبه
short U شلوار کوتاه تنکه
short U ندرتا
short U غیرکافی
short U کمتر
short of <idiom> U کمبودچیزی
short U کسردار
short U کوچک باقی دار
short U کسری داشتن
short U قاصر
short U کوتاه
short U کوتاه کردن
short U مختصر
short U کوتاه خوردن گلوله
short-changes U کمتر پول دادن
short-changes U کش رفتن
short-changes U کلاهبرداری کردن
short-changes U حق کشی کردن
short U بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short U امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
nothing short of U عینا همان
short <adj.> U کوتاه
short <adj.> U مختصر
short <adj.> U خلاصه
short U طولانی نه
i took him up short U بی مقدمه جلو او را گرفتم
short-changes U مغبون کردن
in short U مختصرا
short U کوتاه مدت
short U پایین تر
it was nothing short of U پای کمی از.......نداشت
very short U برد خیلی کوتاه
very short U شعاع عمل خیلی کم
it was nothing short of U کم از.....نبود
something short U عرق
something short U نوشابه تند
short U توپ بی هدف
short U نزدیک تور
short of U جز
for short U برای رعایت اختصار
short U مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
in short U خلاصه
short sight U نزدیک بینی کوتاه نظری
short winded U از نفس افتاده
short winded U کم نفس
sell short U پیش فروش کردن
short-changing U کش رفتن
short winded U دارای تنگی نفس
to sell short U سام فروختن
short-change U حق کشی کردن
short-changed U مغبون کردن
short-changed U کمتر پول دادن
short-changed U کش رفتن
odd come short U زیادی باقی مانده
short-changed U کلاهبرداری کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com