Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
She was pretty when I saw her at close quarters .
U
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
three-quarters
U
سه ربع
to take up one's quarters
U
بودباش گزیدن
to take up one's quarters
U
منزل کزدن
quarters
U
محل سکونت
quarters
U
محل خانه ها
quarters
U
محل اسایشگاه پرسنل
quarters
U
محله بردهای ناو
quarters
U
منزل بخش
quarters
U
مسکن
three-quarters
U
سه چهارم
crew quarters
U
بخشخدمه
captain's quarters
U
کابینکاپیتان
winter quarters
U
قشلاق
bachelor quarters
U
قسمت مجردی
winter quarters
U
پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
quarters in kind
U
منازل سازمانی
quarters in kind
U
مسکن مجانی
to beat up the quarters of any
U
بدیدن کسی رفتن
officers' quarters
U
بخشدفتری
quarters allowance
U
حق مسکن
call to quarters
U
شیپور احضار
to beat up the quarters of any
U
eno
general quarters
U
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
bachelor quarters
U
منازل افراد مجرد
head quarters
U
برج نظارت مرکز کار
general quarters
U
اسایشگاههای عمومی
to beat up the quarters of any
U
سروقت کسی رفتن
He has acces to all quarters.
U
تمام درها برویش باز است
head quarters
U
مرکز فرماندهی
basic allowance for quarters
U
حق مسکن
my pretty
U
قشنگم
pretty pretty
U
زیادازحدجویای قشنگی
my pretty
U
خوشگلم
pretty much
U
تقریبا
pretty
U
شکیل
pretty
U
اراستن
pretty
U
بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty
U
خوب
pretty
U
خوش نما
She is a pretty of it .
U
دختر قشنگی؟ است
pretty
U
قشنگ
pretty
U
تاحدی
joly and pretty
U
شوخ وقشنگ
as pretty as a picture
<idiom>
U
مثل ماه شب چهارده
iam pretty well
U
نسبه حالم بد نیست
iam pretty well
U
بد نیستم
pretty to look at
[to watch]
U
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
pretty fellow
U
ادم خود ساز
things have come to a pretty
U
کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
pretty pretties
U
چیزهای قشنگ و نادان فریب
sitting pretty
<idiom>
U
درشراط دلخواه بودن
pretty good
U
نه چندان بد
pretty good
U
نسبه خوب
pretty fellow
U
جلف
pretty fellow
U
کج کلاه
things have come to a pretty pass
U
کار بجای باریک رسیده است
he played a pretty trick
U
خوب حیلهای زد
he played a pretty trick
U
خوب حقهای زد
what a pretty mess he made
U
خوب سرهم بندی کرد
It is pretty(fairly)second rate.
U
همچنین چیز مهمی نیست
it is a pretty kettle of fish
U
بد وضعی است
pretty good privacy
U
یات پرداخت در اینترنت به کار می رود
to be in a nice
[pretty]
pickle
<idiom>
U
بدجور در وضعیت دشواری بودن
[اصطلاح روزمره]
it is a pretty kettle of fish
U
عجب وضعی است
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
U
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
To play ducks and drades with someone. To stall someone . To lead somebody a pretty dance.
U
کسی را سر دواندن
close
U
انتها
close-up
U
از جلو
close-up
U
از نزدیک
close
U
بن بست
close
U
نزدیک
close
U
پایان
close up
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close in
U
نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close in
U
نزدیک شدن به دشمن
close in
U
نزدیک شدن
close
U
تنگ
close
U
ایست توقف
to keep close
U
نزدیک ماندن
close
U
چهاردیواری محوطه
close
U
جای محصور
close up!
U
پشت توپ رو !
close with
U
نزدیک شدن به دشمن
close with
U
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
to close down
U
تعطیل کردن
to close down
U
بستن
close
U
نزدیک شدن به فورواردها
close-up
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
U
کاملا افراشته
close up
U
کاملا افراشته
close
U
: بستن
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
close by
U
دم دست
close
U
حیاط
close
U
چهار گوشه
close
U
بستن
close
U
در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close
U
تغییر وضع درایستادن
close
U
پرچم افراشته
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
منعقدکردن
close up
U
از جلو
close up
U
از نزدیک
close
U
مسدود کردن
close
U
محصورکردن
close
U
نزدیک به ناو
close by
U
نزدیک
close
U
نزدیک بهم
to lie or keep close
U
پنهان بردن یاماندن
run close
U
سخت دنبال کردن
to close up the rear
U
اخر از همه امدن
to draw to a close
U
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
close-set
U
چشمهاینزدکبهم
close to home
<idiom>
U
به احساسات شخصی نزدیک شدن
close range
U
مسافت نزدیک
close-fitting
U
قالب تن
close-fitting
U
چسباندن
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
U
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
close fitting
U
قالب تن
close-fisted
<adj.>
U
دست بسته
to close airspace
U
مسدود کردن فضای هوایی
to close airspace
U
محصورکردن فضای هوایی
close ranks
<idiom>
U
برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
I had a close shave .
U
خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close supervision
U
نظارت نزدیک
close-ups
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups
U
از جلو
close-knit
U
ریز بافت
close-knit
U
همبسته
close-knit
U
صمیمی و متحد
close-ups
U
از نزدیک
close reach
U
نزدیکبهنقطهپایان
close-up lens
U
لنزکلوزآپ
close season
U
فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped
U
مویکوتاهشده
To close the ranks .
U
صفوف خود را فشردن
close fitting
U
چسباندن
close column
U
ستون جمع
close aneal
U
گداختن مسدود
close defence
U
سه مدافع
close fisted
U
خسیس
close fistedness
U
خشک دستی
close fistedness
U
خست
close grain
U
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained
U
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close in security
U
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close interval
U
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close march
U
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close fit
U
مناسب
close price
U
قیمت نزدیک
close attack
U
سه مهاجم
close coupling
U
جفتگری قوی
close corporation
U
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close column
U
ستون بسته
close combat
U
رزم نزدیک
close combat
U
جنگ تن به تن
close confinement
U
حبس انفرادی
close confinement
U
زندان انفرادی
close control
U
کنترل نزدیک
close control
U
رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
close controlled
U
رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination
U
همکاری نزدیک
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
close corporation
U
شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close price
U
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close range
U
فاصله نزدیک
disorderly close down
U
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
close the door please
U
اگرزحمت نیست
close up view
U
نمای کلوزاپ
danger close
U
خطرنزدیک است
close up view
U
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
danger close
U
خطر نزدیک
close aboard
U
نزدیک به قایق دیگر
he had a close shave of it
U
مفت جست
close aboard
U
پوشش هوایی نزدیک
close aboard
U
چسبیده به
close aboard
U
نزدیک
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
close-ups
U
کاملا افراشته
of a close texture
U
سفت باف
close the door please
U
خواهش دارم
close station
U
افراد بدو مرخص
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
close supervision
U
نظارت مستقیم
close station
U
خدمه بدو مرخص
close aneal
U
باز پختن مسدود
close ranks
U
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close the door please
U
بیزحمت در را ببندید
close covering group
U
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
blade close stop
U
محلبرخورددولپهقیچی
close packed structure
U
ساختار تنگچین
sail close to the wind
U
اندکی از اصول تجاوزکردن
close defensive fires
U
اتشهای پدافندی نزدیک
close packed cubic
U
مکعبی تنگچین
close packed hexagonal
شش گوشه ای تنگچین
Do you mind if I close the window?
U
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
He is a close friend of mine .
U
دوست نزدیک من است
close support mission
U
ماموریت پشتیبانی نزدیک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com