Perdic | Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 175 (9 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . U	مادر بزرگمان مرد خانواده است

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	A pair of old pants ( trousers ) . U	یک شلوار کهنه
	wear the pants in a family <idiom> U	رئیس خانواده بودن
	breeches U	نیم شلواری
	breeches U	شلوار تنبان
	to wear breeches U	بر شوهر خود مسلط بودن
	breeches buoy U	بویه نجات
	knee breeches U	نیم شلواری
	grandmother U	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
	grandmother U	مادر بزرگ
	too big for one's breeches/boots <idiom> U	احساس بزرگی کردن
	trousers U	شلوار
	paternal grandmother U	بی بی
	paternal grandmother U	نه نه بزرگ
	paternal grandmother U	مادر بزرگ
	paternal grandmother U	جده
	types of trousers U	انواعشلوار
	leather trousers {pl} U	شلوار چرمی [پوشاک و مد]
	Go and change your trousers. U	برو شلوارت را عوض کن
	Grandmother is a dear old thing . U	مادر بزرگ خیلی نازومامانی است
	peg top trousers U	شلواری که در کمرگشادو درقوزک تنگ است
	trousers pocket [American E] U	جیب شلوار
	don't teach your grandmother to suck the eggs <idiom> U	لقمان را حکمت آموختن خطاست
	These pants do not look any different than the others. U	به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
	pants U	پوشش ایرودینامیکی ثابت روی چرخهای ارابه فرود
	pants U	شلوار
	pants U	زیر شلواری
	pants U	تنکه
	He was caught with his pants down. U	مچ او [مرد] را حین ارتکاب گرفتند.
	sweat pants U	شلوار ورزش
	seat of the pants U	استفاده از تجربه
	frilly pants U	زیرشلواریچینچینی
	jogging pants U	شلوارگرم کن
	to catch with one's pants down U	مچ [کسی ] را گرفتن [حین ارتکاب]
	ski pants U	شلواراسکی
	waterproof pants U	زیرشلواریضدآب
	wears U	بر سرگذاشتن
	wears U	در بر کردن
	wears U	پوشیدن
	wears U	پاکردن
	wears U	دوام کردن
	wears U	عینک یا کراوات زدن فرسودن
	wears U	پوشاک
	wears U	فرسایش خوردگی جنگ افزارها
	wears U	فرسایش
	wears U	تغییر سمت دادن به دور از باد
	wears U	سائیدن
	wears U	خوردگی
	wears U	ساییدن
	wears U	پوسیدگی
	wears U	سایش
	wears U	فرسوده شدن
	fly by the seat of one's pants <idiom> U	دست تنها
	pants pocket [American E] U	جیب شلوار
	leather pants {pl} [American] U	شلوار چرمی [پوشاک و مد]
	she wears a shirt U	پیراهن پوشیده است برتن دارد
	he wears black U	سیاه پوشیده است
	he wears glasses U	عینک زده است یادارد
	he wears a new suit to day U	نوپوشیده است
	he wears a new suit to day U	امروز جامه
	What she wears speaks volumes about her. U	به سبکی که او [زن] لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
	He wears his socks into holes . U	آنقدر جوابهارامی پوشد تا سوراخ شوند
	constant dripping wears away the stone <proverb> U	اگر که خواهی شوی خوشنویس، بنویس و بنویس و بنویس
	family U	زوجه
	family U	اهل
	family U	عیال
	in the family way U	ابستن
	in a family way U	ازادانه
	in a family way U	بی رودربایستی
	family U	فامیلی
	family U	تیره
	family U	خاندان
	family name U	اسم خانوادگی
	in a family way <idiom> U	حامله بودن
	family name U	نام فامیلی
	family U	خانواده
	family U	خانوار
	family name U	نام خانوادگی
	family U	محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
	family U	محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
	to maintain one's family U	نگهداری کردن
	to provide for one's family U	خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
	family men U	مرد عیالوار
	family man U	مرد خانواده - دوست
	family man U	عیالمند
	family man U	مرد خانوادهدار
	family man U	مرد عیالوار
	family man U	زن و بچهدار
	family man U	زن و بچه دوست
	family man U	دارای نانخور
	one-parent family U	خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
	He did it for the sake of his family . U	محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
	There seems to be a jinx on that family. U	به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
	family of curves U	دسته منحنی ها [ریاضی]
	family of curves U	دسته توابع [ریاضی]
	woodwind family U	خانوادهسازهایبادی
	violin family U	انواعویلونها
	family men U	زن و بچهدار
	family men U	مرد خانوادهدار
	family men U	عیالمند
	family men U	دارای نانخور
	family men U	مرد خانواده - دوست
	family men U	زن و بچه دوست
	brass family U	خانوادهسازهایبادی
	family tent U	چادرخانوادگی
	family doctor U	پزشک خانواده
	family doctors U	پزشک خانواده
	conjugal family U	خانواده زن و شوهری
	consanguine family U	خانواده هم خون
	extended family U	خانواده گسترده
	family allowance U	مدد معاش
	family allowance U	معاش اولاد حق اولاد
	family allowances U	کمک دولت به خانوارها
	family asset U	دارائی خانوادگی
	family background U	پیشینه خانوادگی
	family budget U	بودجه خانواده
	family names U	اسم خانوادگی
	family check U	کیش همگانی
	computer family U	خانواده کامپیوتر
	circuit family U	خانواده مداری
	family tree U	شجره
	family tree U	نسب نامه
	family tree U	شجره نامه
	family trees U	شجره
	family trees U	نسب نامه
	family trees U	شجره نامه
	nuclear family U	خانواده هستهای
	family names U	نام فامیلی
	family names U	نام خانوادگی
	family planning U	برنامه ریزی خانواده
	family planning U	تنظیم خانواده
	chip family U	چند تراشه مربوط به هم
	family expenditure U	هزینه خانواده
	to maintain one's family U	خانواده خود را
	family therapy U	خانواده درمانی
	of a noble family U	نجیب
	font family U	خانواده فونت
	gas family U	خانواده گاز
	handicapped with a family U	پابست عیال
	handicapped with a family U	گرفتارخانواده
	happy family U	دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
	he is a shame to his family U	ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
	matronymic family U	خانواده مادرنامی
	member of a family U	عضو خانواده
	occupational family U	گروه شغلی
	of a noble family U	اصیل
	patronymic family U	خانواده پدرنامی
	schizogenic family U	خانواده اسکیزوفرنی زا
	support a family U	متکفل مخارج خانوادهای بودن
	family allowances U	مقرری خانوادگی
	family structure U	ساخت خانواده
	family size U	تعداد افراد خانواده
	family expenditure U	هزینه خانوار
	family of the prophet U	اهل بیت پیامبر
	family industry U	صنعت خانوادگی
	family farm U	مزرعه خانوادگی
	family budget U	بودجه خانوار
	family of computers U	خانواده کامپیوترها
	family neurosis U	روان رنجوری خانوادگی
	family law U	حقوق خانواده
	motorola 000 family U	خانواده موتورولا
	to return to the fold [family] U	به خانواده خود برگشتن
	I am the bread winner of the family . U	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
	A curse has been laid on the family . U	خانواده لعنت شده یی است
	He left his family in Europe . U	خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
	He cant be tied down to family life. U	پای بند زندگی خانوادگی نیست
	Generosity runs in the family. U	سخاوت دراین خانواده ارثی است
	family planning programs U	برنامههای تنظیم خانواده
	Family prayer rug U	فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
	extended family system U	نظام فامیلی گسترده
	habit family hierarchy U	سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
	run in the family/blood <idiom> U	دریک سطح بودن
	descendanbts of the family or tribe U	بنی
	A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> U	یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
	He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. U	شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )