English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Middle West U باختر میانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
west U باختر
west <adj.> U غرب
to go west U کشته شدن
to go west U مردن
on the west U غربا
west U مغرب
west U غرب
west <adj.> U باختر
west U مغرب زمین
on the west U ازباختر
west <adj.> U مغرب
north west U شمال باختر
south west U جنوب غرب
mae west U جلیقه نجات فشاری
north west U شمال غرب شمال غربی
north west U در حال باختر
West Indian U هندوستانغربی
West German U آلمانغربی
Wild West U غرب وحشی
Wild West U ایالتهای غربی
west lndies U جزایر هند غربی واقع بین اتازونی و امریکای جنوبی
south west U در جنوب باختر
south west U سوی جنوب باختر
south west U جنوب باختر جنوب غربی
on the west of iran U در باختر ایران
galley west U رو بویرانی
galley west U درهم وبرهم
south-west U جنوب غرب
south-west U جنوب غربی سوی جنوب باختر
north-west U شمال غربی در شمال غرب
north-west U شمال غرب
galley west U ویران
galley west U بویرانی
West cardinal mark U علامتترتیبیغربی
to lie east and west U شرقی غربی
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
west country whipping U بست غربی
west coast computer faire U یک نمایشگاه تجاری بزرگ ریزکامپیوتر که سالانه درسان فرانسیسکو گشایش می یابد
middle U منطقه میانی زمین
middle U میانی وسطی
of middle a U میان سال
middle course U میانه روی
middle name U نام وسطی-اسموسطین
middle U مرکز
middle U وسط
middle U میان
middle U میانه میدان
middle-of-the-road U بیطرف
middle-of-the-road U میانه رو
middle aged U میان سال
Middle East U خاورمیانه
Middle East U سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
middle distance U فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
up to the middle in water U تا کمر در اب
middle class U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle class U طبقه متوسط
middle panel U قابچوبیمیانی
middle aged U دوره بین جوانی وپیری
middle sole U لژمیانی
middle toe U انگشتمیانی
middle torus U گچبریمیانی
Middle Eastern U مربوطبهخاورمیانه
middle lobe U نرمهششمیانی
piggy in the middle U بازیخرسوسط
middle of the road <idiom> U سردوراهی گیرکردن
the parting in the middle U فرق وسط
middle-aged U میان سال
middle piece U قطعهمیانی
middle age U میان سال
middle covert U پرهایمیانی
middle jib U بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle leg U پایمیانی
middle age U دوره بین جوانی وپیری
middle linebacker U مهرهخطآخریمیانی
middle phalanx U بندانگشتمیانی
middle layer U قشر میانی
the middle finger U انگشت میانه
middle insomnia U بیخوابی میانی
middle heavyweight U 09 کیلوگرم
middle game U وسط بازی
middle fraction U پاره میانی
Middle Ages U قرون وسطی
middle finger U وسطی
middle finger U انگشت میان
middle english U انگلیسی تا 0051میلادی
middle ear U گوش وسط
middle ear U حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle ear U گوش میانی
middle deck U پل میانی
middle body U قسمت میانه ناو یا کشتی
middle bar of a saw U کمانکش اره
middle aisle U صحن
middle aisle U شبستان
middle latitude U منطقه معتدله
middle watch U نگهبانی نیمه شب
middle schools U دبیرستان
middle weight U میانه
middle weight U میان وزن
middle fraction U جزء میانی
middle succession U توالی میانین
middle term U قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle succession U توالی وسطی
middle sized U میان اندازه
middle sized U دارای اندازه متوسط
middle price U قیمت حد وسط
middle price U قیمت متوسط
middle classes U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle plane U صفحه میانتار
middle part U قسمت میانی
middle part U میان
middle classes U طبقه متوسط
middle school U دبیرستان
inflammation of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle-class person U عضو طبقه متوسط
member of the middle class U عضو طبقه متوسط
infection of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle distance race U دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
middle level management U مدیریت سطح متوسط
middle lintel in window U الت وسطی پنجره
middle nasal concha U کنجایمیانیدماغی
middle primary covert U پرهایاولیهمیانی
type of middle cloud U شکالابرقسمتمیانی
middle lintel in window U وادار میانی پنجره
middle lintel in window U کمرکش پنجره
upper middle class U طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
middle ground buoy U بویه زمین میان گذرگاه
mullion=middle post U وادار
middle rial of door frame U قیدچه
middle leg (outer surface) U پایمیانی
The working (middle,upper)class. U طبقه کارگر (متوسط بالا )
middle ear inflammation [MEI] U عفونت گوش میانی [پزشکی]
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com