English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] U آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
the future U عاقبت
for the future <adv.> U برای آینده
future U اینده
look to the future U باینده نظر افکندن
the future U جهان اینده
in the near future U در آینده نزدیک
the future U دنیای دیگر عقبی
future U اخرت
future U مستقبل
future U بعدی
future U بعد اینده اتیه
future attacks U حملههای اینده را پیش بینی نکردند
fear of the future U وحشت از آینده
he could read the future U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
future shock U اضطراب دگرگونی
remote future U آینده دور
a rosy future U آینده امید بخشی
future perfect U شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
to mortgage one's future U خسارت زدن به آینده خود
future-oriented <adj.> U آینده گرا
I am hopeful about the future. U درباره آینده امیدوارهستم
future tense U زمانآینده
future promissory U زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
prospect of the future U دورنمای اینده
office of the future U ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
office of the future U ادارهای که استفاده گستردهای از کامپیوتر
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
to look forward expectantly to the future U با انتظار به آینده نگاه کردن
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
debt due at a future time U دین موجل
The future of the team is shrouded in uncertainty. U آینده این تیم بلاتکلیف است.
lies U موقتاماندن
lies U قرار گرفتن
lies U ماندن
as far as in me lies U تا انجاکه در حدود توانایی من است
lies U افتادن
lies U واقع شدن
as far as in me lies U انچه از من بر می اید
lies U خوابیدن
lies U : دراز کشیدن استراحت کردن
lies U کذب
lies U دروغ
lies U سخن نادرست گفتن
lies U :دروغ گفتن
lies U وضع
lies U موقعیت چگونگی
lies U نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
here lies U در اینجا دفن است
here lies U است
here lies U در اینجاخوابیده
it lies before us U پیش روی ما واقع شده است پیش روی ما است
one or other of you lies U یکی از شما دو تن دروغ می گوید
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
it lies on the east of U در خاور واقع
it lies on the east of U است
the fault lies with him U تقصیر با اوست
the remedy lies in this U چاره ان اینست
The responsibility lies with you. U مسئولیت با شما است.
only death does not tell lies U تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
the rest lies with you U باقی ان با خودتان است
A pack of lies . U یک مشت دروغ
the valley lies below U ده در پایین است
white lies U دروغ سفید
white lies U دروغ مصلحتآمیز
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. U این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
this line lies north U این خط شمالی
love lies bleeding U زلف نوعروسان
love lies bleeding U گل همیشه بهار
love lies bleeding U گل تاج خروس
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies U تا آنجا که تیغم ببرد
this line lies north U جنوبی است
that city lies in ruins U ان شهر خراب
that city lies in ruins U است
The crime lies heavily on his conscience. U جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. U بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
store U فروشگاه
in store <idiom> U آماده بوقوع پیوستن
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
store of value U منبع ارزش
store U ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store U انباره کردن
store U مغازه بزرگ
store U انبارکردن
store U دکان ذخیره
store U اندوختن
store U انبار ناو
store U ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store U سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store U می باقی می ماند
store U سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store U حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store U انبارکردن اندوخته
store U دخیره کردن
store U ذخیره
store U انبار
d. store U مغازه بزرگ
store U انباره
store U واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store U ذخیره اندوخته
store U موجودی
store U مغازه دکان
store U اندوختن انبار کردن
in store U اندوخته
in store U اماده
store U مخزن
in store U موجود
store U ذخیره کردن
store U ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
department store U فروشگاه بزرگ
main store U حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main store U حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
department store U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
This way please. store across the street. U بفرمائید از این طرف
chain store U فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
local store U ذخیره محلی
store-room U انبار خانگی
store-rooms U جای انبار کردن
store-rooms U انبار
store-rooms U انبار خانگی
backing store U انباره پشتیبان
beam store U انبار پرتویی
bonded store U انبار گمرک
store and forward U ذخیره و ارسال
store and forward U انبارش و ارسال
sand store U انبار ماسه
computer store U فروشگاه کامپیوتر
permanent store U انباره دائمی
control store U انباره کنترل
external store U انباره خارجی
magnetic store U حافظه یا منبع مغناطیسی
general store U فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
bonded store U انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
store room U انبار
internal store U بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
store room U انبار خانگی
The store across the street. U فروشگاه آنطرف خیابان
store-room U جای انبار کردن
convenience store U خواربار فروشی کوچک
two level store U انباره دو سطحی
store room U جای انبار کردن
pushdown store U انباره پایین فشردنی
set store on (by) <idiom> U خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
store-room U انبار
capacitor store U انباره خازنی
You name it , they have it in thes department store. U هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
magnetic tape store U منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
grocery store [American E] U خواربار فروشی
voice store and forward U ذخیره و ارسال صدا
grocery store [American E] U بقالی
to check out that new clothing store U نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
to set no great store by U مهم ندانستن
to set no great store by U قیمتی ندانستن
ten cent store U فروشگاه دارای کالاهای ارزان
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
Plants store up the sun's energy. U گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
Dont spin such yarns . Dont tell lies. U دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.] U تقصیر [سر] او [زن] است.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com