Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
U
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ruled
U
صفحهخطکشیشده
ruled surface
U
سطح خط ساخته
ruled based deduction
U
استنباط بر مبنای مقررات
Come as quickly as possible.
U
تا آنجا که می شود زود بیا
quickly
U
بدون مصرف زمان زیادی
quickly
U
تند
quickly
U
بسرعت
Go and come back soon (quickly).
U
برو وزود برگرد
Call an ambulance quickly.
فورا یک آمبولانس خبر کنید.
Call a doctor quickly.
فورا پزشک خبر کنید.
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
U
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
camping
U
اردوگاه
Camping
U
اردو یا چادر زدن
camping
U
اردو زدن
No camping
U
اردو زدن ممنوع
No camping
U
چادر زدن ممنوع
camping (tent)
U
محلبرگزاریچادرسفری
camping (caravan)
U
محلگذاشتنکانتینرسفری
camping equipment
U
لوازم مخصوصاردو
camping prohibited
U
چادرزدنممنوع
Impress on (instruct) her to return quickly . urge her to come back soon .
U
به اوبسپارید که زود مراجعت کند
camping (caravan and tent)
U
محلبرگزاریکانتینریاچادرسفری
It seems I am not welcome (wanted) here.
U
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
wanted
U
نداشتن
wanted
U
نقصان نیاز
wanted
U
نداری
wanted
U
کسر داشتن فقدان
wanted
U
فاقد بودن محتاج بودن
wanted
U
کم داشتن
wanted
U
خواست
wanted
U
نیازمند بودن به نداشتن
wanted
U
خواستن لازم داشتن
wanted
[for]
U
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
wanted
U
عدم
wanted
U
خواسته
You are wanted at the door.
U
دم در شما را می خواهند
This is precisely ( exactly) what I wanted to know .
U
همین رامی خواستم بدانم
This is the very thing I wanted.
U
این همان چیزی است که دلم می خواست
wanted clerks
U
دبیر یا نویسنده لازم است
He wanted to incite the people.
U
قصد داشت مردم راتحریک کند
Sara always wanted a puppy.
U
سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
to get the idea
U
فرض کردن
The very idea !
U
معنی ندارد ! ( قبیح است )
idea
U
عقیده
idea
U
زاییده افکار
idea
U
درک
to get the idea
U
تصور کردن
to get the idea
U
پنداشتن
It was her own idea.
U
این فکرمال اوبود
to be i. with an idea
U
فکری در کسی تاثیر نمودن
idea
U
خبر
idea
U
نقشه کار
idea
U
طرزفکر
idea
U
انگاره
i have no idea of that
U
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
i had no idea he was going
U
که او میرود
i had no idea he was going
U
هیچ نمیدانستم
idea
U
فکر
idea
U
انگار
idea
U
اندیشه
idea
U
اگاهی
to from an idea of something
U
چیزیرا تصور کردن
idea
U
تصور
idea
U
فکر خیال
idea
U
گمان
idea
U
نیت
to from an idea of something
U
فکرچیزی را کردن
idea
U
مقصود معنی
crackpot idea
U
فکر خل
crazy idea
U
طرز فکر دیوانه
crackpot idea
U
طرز فکر دیوانه
that is a good idea
U
خوب نظری است
To give up the idea.
U
چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
to entertain the idea of doing something
<idiom>
U
چیزی را در سر پروراندن
to toy with the idea of doing something
<idiom>
U
چیزی را در سر پروراندن
crazy idea
U
فکر خل
It might be a good idea for you to come .
U
بد نیست شما هم بیایید
I am against the idea altogether.
U
اساسا"با این فکر مخالفم
to grasp an idea
U
موضوعی رادرک کردن
What a ridicrlous idea !
U
چه حرف مسخره یی !
that is a good idea
U
خوب فکری است
get behind (a person or idea)
<idiom>
U
کمک کردن
what's the big idea
<idiom>
U
تو مغزت چی میگذرد
fixed idea
U
تعصب
i gave up the idea
U
ازان خیال صرف نظر کردم
fixed idea
U
فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
to get a general idea of something
U
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
i gave up the idea
U
از ان خیال منصرف شدم
This is not my idea of pleasure ( fun ) .
U
به نظر من این هم تفریح نشد
This idea took root in my mind.
U
این نظریه درفکرم ریشه گرفت
She wasn't any too pleased about his idea.
U
او
[زن]
در مورد ایده او
[مرد]
خیلی خوشحال نبود.
my fancy plays round that idea
U
خیال من همواره در پیرامون این موضوع سیر میکند
Playing football is not my idea of fun .
U
فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
It is avery good ( an original ) idea.
U
فکر بسیار خوبی است
I dont have the slightest(faintest)idea.
U
روحم خبردار نیست
He has got the idea into his head to quit his job.
U
به سرش زده شغلش را ول کند
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
U
نمی دانم کدام گوری رفته است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com