English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I shall be back this day month . U درست یک ماه دیگه برمی گردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
month U ماه
the f. of the month U اول ماه
a month U یک ماه
a month before <adv.> U یک ماه قبلش
It is almost ( nearly ) a month since … U نزدیک یکماه است که ...
the f.month U ماه روزه
the f. of the month U غره ماه
this da y month U یک ماه دیگر از امروز
month U ماه شمسی
month U ماه قمری برج
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
month's mind U ایین مذهبی بیاد بود کسیکه درگذشته در روز سی ام مردنش
lunar month U month synodical
lunar month U ماه هلالی ,priod synodic lunation :syn
on credit month's U وام با وعده ..... ماهه
month's mind U تمایل
lunar month U ماه قمری
fence month U ماه قرق
For a period of one month. U به مدت یک ما ؟
In this holy month. U دراین ماه مبارک
On this holy month. U دراین روز مبارک
In which month were you born ? U چه ماهی متولد شده یی ؟
fence month U ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
I will be staying a month U من میخواهم یک ماه بمانم.
beginning of the month U اول ماه
solar month U ماه خورشیدی
the fasting month U شهر صیام
the intercalary month U ماه اضافی
the intercalary month U ماهی است درتقویم بنی اسرائیل که درهرروزه نوزده ...خورشیدی
the fasting month U ماه روزه
three-month period U دوره سه ماهه
three-month period U سه ماه
synodical month U month lunar
At the beginning of the month (year). U سر ماه ( سال )
Solar ( lunar ) month . U ماه شمسی ( قمری )
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
My rent is 2000 tomanas per month. U اجاره خانه ام ماهی 2000 تومان است
My earnings come to around 5ooo Tomans per month. U درآمدم به حدود 5000 تومان درماه می رسد
My salary doesnt last me to the end of the month. U حقوقم به آخر ماه نمی رسد
back to back housing U خانه ی پشت به پشت
back to back credit U اعتبار اتکایی
(a) while back <idiom> U هفتها یا ماهای گذشته
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
back of U در پشت
back nine U نیمه دوم پیست 81 قسمت
get off one's back <idiom> U به حال خودرها کردن
go back on <idiom> U به عقب برگشتن
behind his back U پشت سراو
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
on one's back <idiom> U پافشاری درخواستن چیزی
take back <idiom> U ناگهانی بدست آوردن
to back somebody up U از کسی پشتیبانی کردن
at the back U در پشت
back off U کاستن سرعت در سر پیچ
back off U پشت را تراشیدن
back off U ازاد بریدن قطع کردن
back out U دوری کردن از الغاء کردن
back out U کهنه و فرسوده شدن
back out U نکول کردن
back out U دوری کردن از موج
to get back to somebody U کسی را باخبر کردن
back U تیر اصلی پشت بند
back of U پشت سر
back off U عقب زدن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up U با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back off U عقب رفتن
back off U عقب بردن
to get back to somebody U به کسی خبر دادن
back up U دور زدن [با اتومبیل]
come back U دوباره مد شدن
get back <idiom> U برگشتن
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
to back up U یاری یاکمک کردن
to back out of U دبه کردن
to back out of U جرزدن
look back U سر خوردن
the back of beyond U دورترین گوشه جهان
up and back U بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w U درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back U بک راست
out back U مایع روان شده
to come back U برگشتن
to come back U پس امدن
to get back U بازیافتن
to look back U سرد شدن
to keep back U دفع کردن پنهان کردن
to keep back U مانع شدن
to keep back U جلوگیری کردن از
to keep back U بازداشتن
to go back U برگشتن
to get one's own back U تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own U انتقام خودراگرفتن
to get back U دوباره بدست اوردن
out back U چسب مایع
on the way back U در برگشتن
on ones back U بستری
To back down . U کوتاه آمدن
back out <idiom> U زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> U به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> U دوباره معروف شدن
come back U بازگشت بازیگر
come back U برگشتن
come back U بازگشتن
get back U دوباره بدست اوردن
Welcome back. U رسیدن بخیر
To be taken a back. U جاخوردن ( یکه خوردن )
look back U سرد شدن
keep back U نزدیک نشوید
keep back U جلونیایید
keep back U مانع شدن
keep back U دفع کردن
I'll take back what i said. U حرفم را پس می گیرم
Back and forth. U پس وپیش ( جلو وعقب )
go back U برگشتن
from way back <idiom> U مدت خیلی درازی
back U جهت مخالف جلو
back U عقب
back U پشت
back U پس
back U عقبی گذشته
back U پشتی
to back out [of] U الغاء کردن
to back out [of] U دوری کردن [از]
back U پشتیبان
back-up U کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up U پشتیبانی یا کمک
back U بک
back U مدافع
back-up U تقویت کردن تقویتی
back-up U جاگیری پشت یار
back-up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up U پشت قرار دادن
back-up U معکوس ریختن
back-up U کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back U پشت سر
back U جبران ازعقب
back U پاداش
at the back of U در عقب
at the back of U به پشتی
back U به عقب
back U درعقب برگشت
at the back of U پشت
back U بدهی پس افتاده
back U سمت عقب
back U فهرنویسی کردن
back U پشت چیزی نوشتن
back U سوارشدن
back U برپشت چیزی قرارگرفتن
back U بعقب رفتن بعقب بردن
back U پشتی کنندگان تکیه گاه
back U پشتی کردن پشت انداختن
to back U روی چیزی شرط بستن
to back somebody up U یاری کردن به کسی
back U پشت ریختن پشت انداختن
back up U معکوس ریختن
back up U پشت قرار دادن
back up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up U جاگیری پشت یار
back U فهر
back up U تقویت کردن تقویتی
back U پشت نویسی کردن
back U تنظیم بادبان پشت کمان
back up U تکمیل کردن
back up U اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out [of] U نکول کردن
back U پشت را تقویت کردن
back-up U تکمیل کردن
back U نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back U تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back U که یک باتری پشتیبان دارد
back U سطح ازاد
back down U از ادعایی صرفنظر کردن
back U مدافع خط میدان
back U کمک کردن
back-up U اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up U کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up U کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up U پشتیبانی یا کمک
right safety back U مهرهمحافظعقبیراست
back strap U بندعقب
seat back U پشتیصندلی
back belt U بندپشتکمر
back copy U نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back wall U دیوارپشتی
reclining back U لمندهپشتیدار
back pocket U جیبپشتی
back pad U بالشتکپشتی
back straight U مستقیمامعکوس
back of the amplifier U آمپیلیفایرعقبی
back line U خطکناری
back crossbar U خطعرضیعقبی
back board U جلدپشتی
centre back U نیمهعقب
centre-back U میانیعقب
back binding U گیرهپشتچوباسکی
firebrick back U پشتیبانآجرنسوز
camera back U قسمتهایپشتیدوربین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com